کلمه جو
صفحه اصلی

رم


مترادف رم : رمیدن، فرار، گریز، وحشت، اکراه، نفرت، رمه، گله، دسته، گروه

فارسی به انگلیسی

shying, stampede, rome

Rome


rum


shying, stampede


فارسی به عربی

انفصالی , خوف , شراب الروم

مترادف و متضاد

scare (اسم)
سهم، خوف، بیم، هیبت، رم، رمیدگی

breakaway (اسم)
جدایی، فرار، استعفاء، رم، هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو

rum (اسم)
رم، عرق نیشکر

stampede (اسم)
رم، لگد کوب، صدای کوبیدن پا، ترس ناگهانی یک گله اسب

رمیدن، فرار، گریز، وحشت


اکراه، نفرت


رمه، گله


دسته، گروه


۱. رمیدن، فرار، گریز، وحشت
۲. اکراه، نفرت
۳. رمه، گله
۴. دسته، گروه


فرهنگ فارسی

۱ - پایتخت کشور جمهوری ایتالیا واقع در اروپای جنوبی در ساحل مصب رود ((تیبر ) ) که دارای قریب ۲۸۹۸٠٠٠ تن جمعیت است . بناهای قدیمی و کاخها و کلیساهای مشهور دارد.مقر پاپ ( واتیکان ) در آنجاست . در حدود ۱٠٠٠ سال مرکز امپراتوری روم بوده و بر سراسراروپا و بخشی از آسیای غربی حکومت میکرد .
( اسم ) ۱ - گله چارپایان رمه . ۲ - گروه دسته .
پایتخت کشور ایتالیا است این شهر در ساحل رود تیبر واقع است و پایتخت جمهوری و امپراطوری روم قدیم بود و اولین و قدیمترین شهری است که مرکز مسیحیت و کلیساهای مسیحی شد و مقر پاپ گردید

فرهنگ معین

(رَ ) (اِمص . ) ترس ، فرار.
( ~. ) (اِ. ) گلة چارپایان ، رمه .
(رِ ) (اِ. ) مخففِ ریم ، چرک .
(رَ یا رُ ) (اِ. ) گرداگرد دهان .
(رِ مّ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) آب آورد. ۲ - کاه ریزه هایی که بر زمین قرار گیرد. ۳ - مغز استخوان . ۴ - (اِمص . ) تری ، نمی .
( ~. ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) چیز، شی ء. ۲ - چاره ، حیله . ۳ - (مص م . ) اصلاح کردن ، نیکو کردن چیز. ۴ - گرفتن ستور چوب ها را به دهان و خوردن . ۵ - (مص ل . ) پوسیده شدن استخوان ، پوسیدن .

(رَ) (اِمص .) ترس ، فرار.


( ~.) (اِ.) گلة چارپایان ، رمه .


(رِ) (اِ.) مخففِ ریم ، چرک .


(رَ یا رُ) (اِ.) گرداگرد دهان .


(رِ مّ) [ ع . ] 1 - (اِ.) آب آورد. 2 - کاه ریزه هایی که بر زمین قرار گیرد. 3 - مغز استخوان . 4 - (اِمص .) تری ، نمی .


( ~.) [ ع . ] 1 - (اِ.) چیز، شی ء. 2 - چاره ، حیله . 3 - (مص م .) اصلاح کردن ، نیکو کردن چیز. 4 - گرفتن ستور چوب ها را به دهان و خوردن . 5 - (مص ل .) پوسیده شدن استخوان ، پوسیدن .


لغت نامه دهخدا

رم. [ رَ ] ( اِمص ) رمیدن و نفرت. ( برهان قاطع ). رمیدن.( اوبهی ). هراس و ترس. گریز و فرار. ( ناظم الاطباء ). رم کردن. رمیدگی. ( آنندراج ). گریختن. و با لفظ خوردن و زدن و کردن و نمودن استعمال شود و با لفظ دادن به معنی گریزانیدن است. ( آنندراج ). اعراض :
بهر وادی که وحشت رو دهد رم می توان کرد
دلی آزاد از قید دو عالم می توان کرد.
خواجه باقر عزت ( از آنندراج ).
آن آهوی وحشی از برم رم زد و رفت
چون زلف دوتای خویش بس خم زد و رفت.
باقر کاشی ( از آنندراج ).

رم. [ رَ ] ( اِ ) رمه و گله گوسفند و اسب و غیره. ( برهان ). گله و رمه ستور. ( ناظم الاطباء ) :
کمند کیانی همی داد خم
که آن کره را بازگیرد ز رم.
فردوسی.
نداد داد مرا چون نداد گربه مرا
ترا از اسب و خر و گاو و گوسفند رم است.
ناصرخسرو.
کآن راز کند رمیده آخر
گرگان رمیده را از این رم.
ناصرخسرو.
گر خزر و ترک و روم رام حسام تواند
نیست عجب ، کز نهاد رام فحول است رم.
ناصرخسرو.
سینه به غوغای حرص بیش میالا از آنک
نیست به فتوای عقل گرگ به رم داشتن.
خاقانی.
|| جمعیت مردم. ( برهان ) ( شعوری ) :
لفظی ز تو وز عقول یک خیل
رمزی ز تو وز فحول یک رم.
خاقانی.
|| گوشت اندرون و بیرون دهان. ( برهان ) :
آرزومند آن شده تو به گور
که رسد نان پاره ایت به رم.
رودکی.

رم. [ رِ ] ( اِ ) مخفف ریم است که چرک زخم و امثال آن باشد. ( برهان ). رجوع به ریم شود.

رم. [ رِم م ] ( ع اِ ) آنچه بر زمین است از کاه ریزها. ( منتهی الارب ). || مغز استخوان. ( منتهی الارب ) ( دهار ). || خاک نمناک. ( دهار ). تری و نمی : جاء بالطم و الرم ؛ یعنی آورد بری و بحری را، یا خشک و تر را، یا خاک و آب را، یا مال بسیار را. ( منتهی الارب ). || آنچه از نبات و غیر آن که بروی زمین باشد. ( لسان العرب ) ( معجم البلدان ).

رم. [ رَم م ] ( ع مص ) به صلاح بازآوردن. اصلاح کردن. ( لسان العرب ). اصلاح کردن خلل. ( زوزنی ) ( دهار ). اصلاح کردن بنا. ( اقرب الموارد ). اصلاح نمودن و نیکو کردن. ( منتهی الارب ). || خوردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( لسان العرب ) ( اقرب الموارد ): البقر ترم من کل شجر. ( اقرب الموارد ). || پوسیده شدن استخوان. ( زوزنی ) ( لسان العرب ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || پاره شدن رسن و ریسمان. || گرفتن ستور علف را به دهان. ( لسان العرب ). گرفتن بهیمه شاخه را به دهان. || نگریستن به تیر بقصد راست کردن آن. ( اقرب الموارد ).

رم . [ رَ ] (اِ) رمه و گله ٔ گوسفند و اسب و غیره . (برهان ). گله و رمه ٔ ستور. (ناظم الاطباء) :
کمند کیانی همی داد خم
که آن کره را بازگیرد ز رم .

فردوسی .


نداد داد مرا چون نداد گربه مرا
ترا از اسب و خر و گاو و گوسفند رم است .

ناصرخسرو.


کآن راز کند رمیده آخر
گرگان رمیده را از این رم .

ناصرخسرو.


گر خزر و ترک و روم رام حسام تواند
نیست عجب ، کز نهاد رام فحول است رم .

ناصرخسرو.


سینه به غوغای حرص بیش میالا از آنک
نیست به فتوای عقل گرگ به رم داشتن .

خاقانی .


|| جمعیت مردم . (برهان ) (شعوری ) :
لفظی ز تو وز عقول یک خیل
رمزی ز تو وز فحول یک رم .

خاقانی .


|| گوشت اندرون و بیرون دهان . (برهان ) :
آرزومند آن شده تو به گور
که رسد نان پاره ایت به رم .

رودکی .



رم . [ رَ ] (اِمص ) رمیدن و نفرت . (برهان قاطع). رمیدن .(اوبهی ). هراس و ترس . گریز و فرار. (ناظم الاطباء). رم کردن . رمیدگی . (آنندراج ). گریختن . و با لفظ خوردن و زدن و کردن و نمودن استعمال شود و با لفظ دادن به معنی گریزانیدن است . (آنندراج ). اعراض :
بهر وادی که وحشت رو دهد رم می توان کرد
دلی آزاد از قید دو عالم می توان کرد.

خواجه باقر عزت (از آنندراج ).


آن آهوی وحشی از برم رم زد و رفت
چون زلف دوتای خویش بس خم زد و رفت .

باقر کاشی (از آنندراج ).



رم . [ رَم م ] (اِخ ) شهرکی است به ناحیت پارس میان داراگرد و حدود کرمان . جایی با کشت و برز بسیار و نعمت فراخ . (حدود العالم ). نام چند موضع است در فارس و از آن جمله است رم حسن بن جیلویه و رم اردام بن جوانابه و رم قاسم بن شهریار و رم حسن بن صالح . (از معجم البلدان ). نام پنج ده است به شیراز. (منتهی الارب ).


رم . [ رَم م ] (ع مص ) به صلاح بازآوردن . اصلاح کردن . (لسان العرب ). اصلاح کردن خلل . (زوزنی ) (دهار). اصلاح کردن بنا. (اقرب الموارد). اصلاح نمودن و نیکو کردن . (منتهی الارب ). || خوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (لسان العرب ) (اقرب الموارد): البقر ترم ّ من کل شجر. (اقرب الموارد). || پوسیده شدن استخوان . (زوزنی ) (لسان العرب ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پاره شدن رسن و ریسمان . || گرفتن ستور علف را به دهان . (لسان العرب ). گرفتن بهیمه شاخه را به دهان . || نگریستن به تیر بقصد راست کردن آن . (اقرب الموارد).


رم . [ رِ ] (اِ) مخفف ریم است که چرک زخم و امثال آن باشد. (برهان ). رجوع به ریم شود.


رم . [ رِم م ] (ع اِ) آنچه بر زمین است از کاه ریزها. (منتهی الارب ). || مغز استخوان . (منتهی الارب ) (دهار). || خاک نمناک . (دهار). تری و نمی : جاء بالطم ّ و الرم ّ؛ یعنی آورد بری و بحری را، یا خشک و تر را، یا خاک و آب را، یا مال بسیار را. (منتهی الارب ). || آنچه از نبات و غیر آن که بروی زمین باشد. (لسان العرب ) (معجم البلدان ).


رم . [ رُ ] (اِ) موی زهار آدمی باشد. رمکان . (برهان ) (آنندراج ). رنب . رنبه . روم . رومه . (برهان ).


رم . [ رُ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی مشروب مسکر که از تقطیرشیره ٔ شکر بدست می آید. (ناظم الاطباء). عرق نیشکر.


رم . [ رُم م ] (اِخ ) نام چاهی است در مکه کنده ٔ مرةبن کعب و کلاب بن مرة. رُم و حفر نام دو چاه است در بیرون مکه قبل از آنکه به بطحاء فرودآیند واز این دو چاه آب می آشامیدند. (از معجم البلدان ).


رم . [ رُم م ] (ع اِ) مرمت خانه . || اندوه : ما له رم غیر کذا؛ ای هم . (لسان العرب ).


رم . [ رُ ] (اِخ ) پایتخت کشور ایتالیا است . این شهر در ساحل رود تیبر واقع است و پایتخت جمهوری و امپراطوری روم قدیم بود و اولین و قدیمیترین شهری است که مرکز مسیحیت و کلیساهای مسیحی شد و مقر پاپ گردید. در سیاست جهانی قدیم و نشر و رواج مسیحیت دارای سابقه ٔ ممتد بود و اهمیت و نفوذی به کمال داشت و از این رو مورد توجه و اقبال باستانشناسان و علاقه مندان به تمدن قدیم است . جمعیت آن قریب به یک میلیون و ششصد و نود و پنج هزار تن و دارای ابنیه و آثار بسیار مجلل و باعظمت و قدیمی است که یادگار دوران تمدن روم قدیم است . (از دائرةالمعارف بریتانیکا) (از لاروس ).


فرهنگ عمید

= رمیدن
⟨ رم کردن: (مصدر لازم)
۱. از جا دررفتن.
۲. گریختن از پیش کسی یا چیزی از روی ترس؛ رم خوردن؛ رم زدن.
⟨ رم ‌دادن: (مصدر متعدی) ترساندن و فرار دادن. Δ بیشتر دربارۀ جانوران می‌گویند.


= رومه
= رمیدن
* رم کردن: (مصدر لازم )
۱. از جا دررفتن.
۲. گریختن از پیش کسی یا چیزی از روی ترس، رم خوردن، رم زدن.
* رم دادن: (مصدر متعدی ) ترساندن و فرار دادن. &delta، بیشتر دربارۀ جانوران می گویند.
چرک، چرک زخم.
اصلاح کردن، نیکو کردن، اصلاح کردن و درست کردن خرابی بنا یا چیز دیگر.
۱. گروه گاو، گوسفند، یا سایر چهارپایان، گله، رمه: کمند کیانی همی داد خم / که آن کرّه را بازگیرد ز رم (فردوسی: ۱/۳۳۵ ).
۲. دسته، گروه: لفظی ز تو وز عقول یک خیل / رمزی ز تو و از فحول یک رم (خاقانی: ۲۷۸ ).
۱. درون دهان.
۲. گرداگرد دهان.

۱. گروه گاو، گوسفند، یا سایر چهارپایان؛ گله؛ رمه: ◻︎ کمند کیانی همی‌داد خم / که آن کرّه را بازگیرد ز رم (فردوسی: ۱/۳۳۵).
۲. دسته؛ گروه: ◻︎ لفظی ز تو وز عقول یک خیل / رمزی ز تو و از فحول یک رم (خاقانی: ۲۷۸).


۱. درون دهان.
۲. گرداگرد دهان.


اصلاح کردن؛ نیکو کردن؛ اصلاح کردن و درست کردن خرابی بنا یا چیز دیگر.


چرک؛ چرک زخم.


رومه#NAME?


دانشنامه عمومی

رُم پایتخت کشور ایتالیا، بزرگترین و پرجمعیت ترین شهر این کشور با ۲۶۴۹۷۲۴ سکنه و همچنین مرکز ناحیهٔ لاتزیو می باشد.هم چنین رم با مساحت ۱۳۶٫۲۸۷ کیلومتر مربع، وسیع ترین شهرداری ایتالیا به حساب می آید.
پاریس، فرانسه
مقر اصلی سازمان جهانی غذا و کشاورزی (فائو) در رم قرار دارد.
تاریخ رم را معمولاً از ۲۲ آوریل ۷۵۳ ق م، تاریخ سنتی بنیانگذاری شهر رم (که در دوره ای مبدأ تاریخ به شمار می آمده) - تا ۴ سپتامبر ۴۷۶، یعنی تاریخ برکناری رومولوس آگوستولوس، آخرین امپراتور رم غربی در نظر می گیرند.
این دوازده قرن تاریخ را ادوارد گیبون، سیاست مدار انگلیسی سدهٔ ۱۸ و مشهورترین مورخ تاریخ رم، در ۶ جلد جا کرده و ویل دورانت، یک جلد ۹۰۰ صفحه ای از تاریخ تمدن اش را به آن اختصاص داده.

دانشنامه آزاد فارسی

رم (رایانه). رَم (رایانه)(RAM)
حافظه ای براساس نیمه هادیها که واحد پردازش مرکزی رایانه یا سخت افزارهای دیگر قادر به خواندن و نوشتن اطلاعات در آن اند به طوری که نکات ذخیره شده با هر ترتیبی قابل بازیابی هستند. اصلی ترین حافظه رایانه محسوب می شود. داده ها و برنامه ها بطور موقت در حافظه موقت ذخیره می شوند و با قطع برق رایانه، این اطلاعات نیز پاک می شود.

رم (مقیاس). رِم (مقیاس)(rem)
سر نام عبارتی انگلیسی، به معنی «انسانِ معادل رونتگن»؛ یکای اندازه گیری دُز تابشی معادل. در دستگاه بین المللی کنونی، سیورت جانشین رِم شده است و هر رِم برابر۰.۰۱ سیورت است. با این همه، رِم همچنان به کار برده می شود.

رم (نوشابه). رُم (نوشابه)(rum)
نوشیدنی تخمیری و تقطیرشده از نیشکر. بهترین نوع آن از کَف تشت های شست وشوی شکر تهیه می شود. پوئرتو ریکو و جامائیکا تولیدکنندگان اصلی آن به شمار می روند.

گویش مازنی

/rom/ شاخه ی نازک درخت - چوبی بلند که با آن گردو را پایین ریزند & فرار ناگهانی – رم کردن & جنگل انبوه

۱شاخه ی نازک درخت ۲چوبی بلند که با آن گردو را پایین ریزند ...


فرار ناگهانی – رم کردن


جنگل انبوه


واژه نامه بختیاریکا

( رَم * ) شایعه
( رَم ) به رَم رَهدِن
( رَم ) مخفف واژه می رَوَم
( رُم ) موی زهار

پیشنهاد کاربران

موی زهار . موهای زائد آلت

گریز

رم بختکی است که در تلگرام خیلی ادم شاخی ( کسخلی ) است. او هرروز میزند تا از چشمانش دراید.
اما او بسیار مسلمان است و هرروز روزه میگیرد


کلمات دیگر: