مترادف سفت : استوار، جامد، سخت، قایم، لخته، مضبوط ، دوش، کتف، شانه، کم آب ، قرص، محکم
متضاد سفت : سست، غلیظ
tight, tense, stiff, hard, [adv.]tightly, firmly, rigidly, violently
firm, hard, leathery, tight, rigid, stiff, tenacious, tough, unbending, wooden
استوار، جامد، سخت، قایم، لخته، مضبوط ≠ سست
۱. استوار، جامد، سخت، قایم، لخته، مضبوط ≠ سست
۲. دوش، کتف، شانه
۳. کمآب ≠ غلیظ
۴. قرص
۵. محکم
(سُ یا س ) [ په . ] (اِ.) دوش ، کتف .
(سُ) (اِ.) سوراخ ، رخنه .
( ~ .) (ص .) 1 - ستبر. 2 - محکم .
سفت . [ س ِ ] (ص ) سطبر و غلیظ. (برهان ) (غیاث ).
سفت . [ ] (اِ) تن سفید بود و نیکو. (از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).
سفت . [ ] (اِ) لیقه صوف دویت . (زمخشری ).
سفت . [ س َ ] (ع مص ) بسیار شراب خوردن و تشنگی نرفتن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ).
سفت . [ س َ ف ِ / س ِ ] (ع اِ) طعام بی برکت . (منتهی الارب ). || قیر که در خنور و کشتی مالند. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
اسدی .
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان ص 167).
نظامی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
۱. ستبر؛ محکم.
۲. سخت.
۳. غلیظ.
۱. (زیستشناسی) شانۀ انسان یا حیوان؛ دوش؛ کتف: ◻︎ سفته بر «سفت» شیر و گور نشست / سفت و از هردو «سفت» بیرون جست (نظامی۴: ۵۷۲).
۲. سوراخ؛ رخنه؛ سوراخ کوچک، مانند سوراخ سوزن.
تکیه ای: seft
طاری: seft
طامه ای: seft
طرقی: seft
کشه ای: seft
نطنزی: seft