کلمه جو
صفحه اصلی

حجاجی

لغت نامه دهخدا

حجاجی . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابوسعید اسماعیل بن محمدبن احمد حجاجی . فقیه حنفی ، حسن الطریقة بود. از قاضی ابوبکر احمدبن الحسن الحیری و ابوسعد محمدبن موسی بن شاذان الصیرفی و ابوالقاسم السراج و غیرهم روایت دارد و در حدود سنه ٔ 480 درگذشت . (معجم البلدان ). سمعانی گوید: فقیه مذهب حنفی است . مقدسی ابوالفضل محمدبن ظاهر، او را یاد کرده است . (سمعانی ).


حجاجی . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابومحمد عبداﷲبن جعفربن خاقان بن غالب حجاجی مروزی . از فرزندان حجاج بن عذاطه ٔ سلمی است ، محدث عصر خویش بود. در خراسان از اسحاق بن راهویه و علی بن حجر روایت شنید، و در بلاد جبل از عماربن حسن و از محمدبن حمید و در عراق از ابوکریب و احمدبن منیع روایت شنید. و عباس بن محمدبن عبدالرحمان دعونی و ابوحفص عمربن علی جوهری از وی روایت کرده اند. در نیشابور بسال 288 هَ . ق . هنگامی که بحج میرفت حدیث گفت و در صفر سال 296 هَ . ق . درگذشت . (سمعانی ورق 156).


حجاجی . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) محمدبن اسماعیل نیشابوری . عم ابوالحسین مذکور است و از اسحاق بن منصور کوسج و محمدبن یحیی ذهلی روایت دارد و صالح بن محمد و ابو احمد اخنو و پسر برادرش از وی روایت دارند. (سمعانی ورق 155).


حجاجی . [ ح َج ْ جا ] (ص نسبی ) منسوب بحجاج بن یوسف ثقفی .
- صاع حجاجی ؛ و آن صاع معمول عمر رضی اﷲ عنه بود که حجاج نیز معمول داشت .
|| سمعانی گوید: حجاجی منسوب است به جد حجاج نام و در بیت ذیل سوزنی نمیدانیم مقصود چیست ، شاید مراد از حجاجی حجاج بن یوسف است :
هرگز بسوی کعبه ٔ معمور دل من
حجاجی ملعون نخوهد کشتن حجاج .

سوزنی (دیوان ص 48).



حجاجی . [ ح َج ْ جا ](اِخ ) ابوالحسین محمدبن محمدبن یعقوب بن اسماعیل بن حجاج بن جراح حجاجی حافظ نیشابور، پسر برادر حجاجی ابوسعید در عصر خویش مثل حفظ بود، بعراق و شام و حجاز وجزیره رفت و شیوخ دریافت . قرآن را بر ابوبکربن مجاهد مقری بخواند و حدیث را از ابوبکر محمدبن اسحاق بن خزیمة و ابوالعباس محمدبن اسحاق سراج و ابوالعباس المامرخسی و محمدبن مسیب الازغیانی و محمدبن جریر طبری وعبداﷲبن اسحاق مداینی و محمدبن جعفر دسلی و علی بن احمدبن سلیمان و احمدبن عمیربن خوصا و ابوالهجم احمدبن الحسین بن طلاب المسعرانی شنید. (سمعانی ورق 156).


حجاجی. [ ح َج ْ جا ] ( ص نسبی ) منسوب بحجاج بن یوسف ثقفی.
- صاع حجاجی ؛ و آن صاع معمول عمر رضی اﷲ عنه بود که حجاج نیز معمول داشت.
|| سمعانی گوید: حجاجی منسوب است به جد حجاج نام و در بیت ذیل سوزنی نمیدانیم مقصود چیست ، شاید مراد از حجاجی حجاج بن یوسف است :
هرگز بسوی کعبه معمور دل من
حجاجی ملعون نخوهد کشتن حجاج.
سوزنی ( دیوان ص 48 ).

حجاجی. [ ح َج ْ جا ]( اِخ ) ابوالحسین محمدبن محمدبن یعقوب بن اسماعیل بن حجاج بن جراح حجاجی حافظ نیشابور، پسر برادر حجاجی ابوسعید در عصر خویش مثل حفظ بود، بعراق و شام و حجاز وجزیره رفت و شیوخ دریافت. قرآن را بر ابوبکربن مجاهد مقری بخواند و حدیث را از ابوبکر محمدبن اسحاق بن خزیمة و ابوالعباس محمدبن اسحاق سراج و ابوالعباس المامرخسی و محمدبن مسیب الازغیانی و محمدبن جریر طبری وعبداﷲبن اسحاق مداینی و محمدبن جعفر دسلی و علی بن احمدبن سلیمان و احمدبن عمیربن خوصا و ابوالهجم احمدبن الحسین بن طلاب المسعرانی شنید. ( سمعانی ورق 156 ).

حجاجی. [ ح َج ْ جا ] ( اِخ ) ابوسعید اسماعیل بن محمدبن احمد حجاجی. فقیه حنفی ، حسن الطریقة بود. از قاضی ابوبکر احمدبن الحسن الحیری و ابوسعد محمدبن موسی بن شاذان الصیرفی و ابوالقاسم السراج و غیرهم روایت دارد و در حدود سنه 480 درگذشت. ( معجم البلدان ). سمعانی گوید: فقیه مذهب حنفی است. مقدسی ابوالفضل محمدبن ظاهر، او را یاد کرده است. ( سمعانی ).

حجاجی. [ ح َج ْ جا ] ( اِخ ) ابومحمد عبداﷲبن جعفربن خاقان بن غالب حجاجی مروزی. از فرزندان حجاج بن عذاطه سلمی است ، محدث عصر خویش بود. در خراسان از اسحاق بن راهویه و علی بن حجر روایت شنید، و در بلاد جبل از عماربن حسن و از محمدبن حمید و در عراق از ابوکریب و احمدبن منیع روایت شنید. و عباس بن محمدبن عبدالرحمان دعونی و ابوحفص عمربن علی جوهری از وی روایت کرده اند. در نیشابور بسال 288 هَ. ق. هنگامی که بحج میرفت حدیث گفت و در صفر سال 296 هَ. ق. درگذشت. ( سمعانی ورق 156 ).

حجاجی. [ ح َج ْ جا ] ( اِخ ) محمدبن اسماعیل نیشابوری. عم ابوالحسین مذکور است و از اسحاق بن منصور کوسج و محمدبن یحیی ذهلی روایت دارد و صالح بن محمد و ابو احمد اخنو و پسر برادرش از وی روایت دارند. ( سمعانی ورق 155 ).

حجاجی. [ ح َج ْ جا ] ( اِخ ) از قراء بیهق از اعمال نیشابور است. ( معجم البلدان ). دهی از دهستان قهاب صرصر بخش صیدآباد شهرستان دامغان در2 هزارگزی خاور صیدآباد، یک هزارگزی شوسه خاور دامغان. جلگه و معتدل است و 430 سکنه دارد. آب آن از قنات و محصولات آن غلات ، پسته ، انگور و حبوبات است شغل مردان زراعت و گله داری و صنایع زنان کرباس بافی است و یک باب دبستان دارد مزرعه سعدآباد جزء این ده است. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

حجاجی . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) از قراء بیهق از اعمال نیشابور است . (معجم البلدان ). دهی از دهستان قهاب صرصر بخش صیدآباد شهرستان دامغان در2 هزارگزی خاور صیدآباد، یک هزارگزی شوسه ٔ خاور دامغان . جلگه و معتدل است و 430 سکنه دارد. آب آن از قنات و محصولات آن غلات ، پسته ، انگور و حبوبات است شغل مردان زراعت و گله داری و صنایع زنان کرباس بافی است و یک باب دبستان دارد مزرعه ٔ سعدآباد جزء این ده است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


دانشنامه عمومی

حجاجی یک روستا در ایران است که در دهستان قهاب صرصر واقع شده است. حجاجی ۹۶ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای ایران


کلمات دیگر: