کلمه جو
صفحه اصلی

لرد


مترادف لرد : ته مانده، ته نشست، درد، رسوب، مسطح، هموار

متضاد لرد : صاف

فارسی به انگلیسی

deposit, dregs, lees, lord, seignior

dregs, lees


lord


فارسی به عربی

سید , لورد

مترادف و متضاد

lord (اسم)
ارباب، سید، خداوند، مالک، خدیو، لرد، صاحب، شاهزاده

sir (اسم)
آقا، شخص محترم، لرد، شخص والا مقام

ته‌مانده، ته‌نشست، درد، رسوب ≠ صاف


مسطح، هموار


۱. تهمانده، تهنشست، درد، رسوب
۲. مسطح، هموار ≠ صاف


فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان شاهرود بخش شاهرود شهرستان هرو آباد در ۲۳/۵ کیلومتری خاور هشجین کوهستانی و معتدل ۱۳۷۶ تن سکنه . محصول غله صنعت دستی گلیم بافی .
آنچه که ازمایعات درته ظرف ته نشین بشود، درد، لقبی که درانگلستان به برخی ازافرادبدهند
( اسم ) عنوانی که در انگلستان باعضای مجلس اعیان و بعضی از اشراف دهند .
دهی جزئ دهستان شاهرود بخش شاهرود شهرستان هرو آباد .

فرهنگ معین

(لِ ) (اِ. ) دُرد، ته نشستِ مایعات .
(لَ )(اِ. ) ۱ - خارج ، بیرون . ۲ - میدان ، صحرا.
(لُ ) [ انگ . ] (اِ. ) عنوانی است اشرافی که در انگلستان به نجبا و بزرگ زادگان می دهند.

(لِ) (اِ.) دُرد، ته نشستِ مایعات .


(لَ)(اِ.) 1 - خارج ، بیرون . 2 - میدان ، صحرا.


(لُ) [ انگ . ] (اِ.) عنوانی است اشرافی که در انگلستان به نجبا و بزرگ زادگان می دهند.


لغت نامه دهخدا

لرد. [ ل َ ] (اِ) خارج . بیرون . مقابل درون . مقابل داخل . || میدان و صحرا. (آنندراج ). میدان اسب دوانی . (برهان ) :
گلگون ز خون خصم دغل شد فضای لرد.

؟



لرد. [ ل ِ ] (اِ) دُردی . لای . خرّه . لِرت . عکر.
- لرد سرکه یا لرد آب لیمو ؛ دُردی آنها.


لرد. [ ل ِ ] ( اِ ) دُردی. لای. خرّه. لِرت. عکر.
- لرد سرکه یا لرد آب لیمو ؛ دُردی آنها.

لرد. [ ل ِ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان شاهرود بخش شاهرود شهرستان هروآباد، واقع در 22500 گزی خاوری هشجین و 30 هزارگزی شوسه هروآباد به میانه. کوهستانی معتدل ، دارای 1276 تن سکنه شیعه. آب آن از چشمه ، محصول آنجا غلات و سردرختی. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم و گلیم بافی و راه آنجا مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

لرد. [ ل َ ] ( اِ ) خارج. بیرون. مقابل درون. مقابل داخل. || میدان و صحرا. ( آنندراج ). میدان اسب دوانی. ( برهان ) :
گلگون ز خون خصم دغل شد فضای لرد.
؟

لرد. [ ل ُ ] ( انگلیسی ، اِ ) عنوانی که در انگلستان به اعضای مجلس اعیان و بعض مردم دیگر دهند.

لرد. [ ل ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان شاهرود بخش شاهرود شهرستان هروآباد، واقع در 22500 گزی خاوری هشجین و 30 هزارگزی شوسه ٔ هروآباد به میانه . کوهستانی معتدل ، دارای 1276 تن سکنه شیعه . آب آن از چشمه ، محصول آنجا غلات و سردرختی . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم و گلیم بافی و راه آنجا مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).



فرهنگ عمید

لقبی که در انگلستان به بعضی اشخاص که دارای مقام عالی باشند داده می‌شود.


آنچه از مایعات در ته ظرف ته‌نشین شود؛ دُرد.


لقبی که در انگلستان به بعضی اشخاص که دارای مقام عالی باشند داده می شود.
۱. صحرا، بیابان.
۲. میدان.
۳. میدان اسب دوانی.
آنچه از مایعات در ته ظرف ته نشین شود، دُرد.

۱. صحرا؛ بیابان.
۲. میدان.
۳. میدان اسب‌دوانی.


دانشنامه عمومی

لُرد عنوانی است که عموماً برای نجیب زاده ها در کشورهایی نظیر انگلستان به کار می رود.
لقب های پادشاهی (بریتانیا)
معمولاً لردها مرد هستند، اگر چه لردهای مونث هم وجود داشته اند، چنان که در جزیره من، ملکه الیزابت دوم را با عنوان لرد من (به انگلیسی: Lord of Mann) خطاب می کنند.
لرد (مهدی شهر). مختصات: ۳۵°۵۳′۲۲″ شمالی ۵۳°۰۸′۵۷″ شرقی / ۳۵٫۸۸۹۴۴°شمالی ۵۳٫۱۴۹۱۷°شرقی / 35.88944; 53.14917
لرد یکی از روستاهای شهرستان مهدی شهر در استان سمنان است. بر پایه سرشماری سال ۱۳۸۵، جمعیت این روستا ۲۵۴ نفر (۶۰ خانوار) و در سال ۱۳۷۵، ۱۲۸ نفر (۳۵ خانوار) بوده است. در سال ۱۳۸۸ فرمانداری مهدیشهر، روستای لرد را به دهستان لرد ارتقا داد .

بیرون


(زرین دشت فارس) لَرد؛ بیرون، بیرون از خانه یا ساختمان، پشت درب ورودی ساختمان.


دانشنامه آزاد فارسی

لُرد (Lord)
(در انگلیسی قدیم hlaford، به معنی نگهبان ِ نان) در انگلستان، عنوانی غیررسمی که به جای عنوان کامل یک مارکی، ارل یا وایکنتمورد استفاده قرار می گیرد، مانند لُرد سالزبری به جای مارکی سالزبری. به بارون هانیز اغلب لرد می گویند و واژۀ بارون را برای دارندگان خارجی این عنوان به کار می برند. عنوان لُرد همچنین به منزلۀ عنوانی افتخاری، پیش از نام و نام خانوادگی پسران کوچک تر دوک ها و مارکی ها به کار می رود. به لحاظ تاریخی، این واژه قبلاً مترادف کلمۀ لاتین دومینوس (ارباب) بود و به فرمانروایان، رؤسای خانواده ها و زمین داران اطلاق می شد. در قرون وسطا نیز لُرد واژه متداولی برای مالکان بزرگ بود و از این رو آن ها را لرد مِلک اربابی می خوانند. گاه پادشاه نیز با عنوان لرد پادشاه مخاطب قرار می گرفت.

گویش مازنی

/lerd/ از توابع خانقاه پی قائم شهر & درد مایع – لایه ی ته نشین رسوب ته نشین شده

از توابع خانقاه پی قائم شهر


درد مایع – لایه ی ته نشین رسوب ته نشین شده


واژه نامه بختیاریکا

( لَرد * ) میدان؛ جای وسیع و هموار

پیشنهاد کاربران

لَرد، در گویش شهرستان بهاباد به معنای بیرون، و این کلمه برای چیز بی ارزشی که ارزش نگهداشتن نداشته باشد استفاده می شود مثال بپرون لرد ( پرت کن بیرون ) یا بنداز لرد ( بینداز بیرون ) ، این واژه برای افکار و باورهای اشتباه هم بکار می رود.

به معنی دُرد شراب یا ته نشستِ شراب یا گاهی دیگر مایعات مانند آبلیمو، آبغوره و . . . .

دور. پرت. خارج از روستا یا شهر

لرد؛ با فتحه ل به معنی بیرون

لَرد یا لَردی = به معنی بیرون ، بیرون از خانه ، در فضای بیرون ، توی خیابان ، توی صحرا و کلا معنی نبرون و خارج از یک مجموعه میدهد.
این کلمه فارسی است هر چند در لهجه عربهای شیراز هم به همین معنی کاربرد دارد.

لَرد در گویش کرمانی ، بیرون

لَرد در گویش یزدی به معنای بار انداز ومحل فروش عمده کالا


کلمات دیگر: