کلمه جو
صفحه اصلی

گرمسیر


مترادف گرمسیر : قشلاق

متضاد گرمسیر : سردسیر

فارسی به انگلیسی

tropical country, warm climate

فارسی به عربی

استوائی , مدار

مترادف و متضاد

tropic (صفت)
گرمسیر، گرمسیری

tropical (صفت)
گرمسیر، گرمسیری، مدار راس السرطان، مدارراس الجدی حاره

قشلاق ≠ سردسیر


فرهنگ فارسی

ولایتی است از ولایت بست و داور .
جای گرم که مردمان چادرنشین زمستانهابه آنجاکوچ میکنند، قشلاق
( اسم ) محلی که هوای آن در زمستان گرم است قشلاق مقابل سردسیر : و گفت بوبکر دبیر بسلامت رفت سوی گرمسیرت از راه کرمان بعراق و مکه رود . جمع : گرمسیرها گرمسیرات

فرهنگ معین

( ~ . ) (اِمر. ) جایی که آب و هوای آن گرم است .

لغت نامه دهخدا

گرمسیر. [ گ َ ] (اِخ ) نام ولایتی است از ولایت بست و داور: خبر آمد که چنگیزخان به طالقان بلخ رسیده است و دو سه هزار مغول از راه گرمسیر بطلب . (تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 194). اوبه جانب گرمسیر که اردوی او آنجا بود مراجعت نمود. (ذیل جامعالتواریخ رشیدی ص 88). بعضی از سکان ولایات گرمسیر و غزنی که با ملک غیاث الدین دوستی داشتند بدو انهاء کردند. (ذیل جامعالتواریخ رشیدی ص 90). رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد برون از سعدی تا جامی و ذیل جامعالتواریخ رشیدی صص 62- 89 - 11 - 112 و جهانگشای جوینی ج 1 ص 108 شود.


گرمسیر. [ گ َ ] (اِخ ) نام ولایتی است در سواحل خلیج فارس . رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد برون و جامعالتواریخ رشیدی شود.


گرمسیر. [ گ َ ] ( اِ مرکب ) زمینی که بالخاصة بسیار گرم باشد. مقابل سردسیر.( آنندراج ). منطقه گرم. جائی که آب و هوای آن در زمستان سرد نیست : و بعضی از وی [ از ناحیت تبت ] گرمسیر است و بعضی سردسیر. ( حدود العالم ). و ازوی [ ناحیت پارس ] هرچه به دریا نزدیک است گرمسیر است و هرچه به بیابان نزدیک است سردسیر است. ( حدود العالم ). و این [ ناحیت عرب ] ناحیتی است عظیم و گرم سیر. ( حدود العالم ). امیر به گرگان رسید و هوا خاصه آنجای که گرم سیر بود... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 476 ). گفت [ امیر محمد ] بوبکر دبیر بسلامت رفت سوی گرمسیر تا از راه کرمان به عراق و مکه رود. ( تاریخ بیهقی ).
زرّ است علم عمر بدین زر بده
در گرمسیر برف بزر داده به.
ناصرخسرو ( دیوان چ تهران ص 395 ).
و بر آن نواحی ساخته بعضی نواحی سردسیر و بعضی گرمسیر و غله بوم است. ( فارسنامه ابن البلخی چ لیدن ص 128 ).
پیل [ را ] کز گرمسیر هند بیرون آورند
در خزر بستن به سرما برنتابد بیش از این.
خاقانی.
زمستانش به بردع میل چیر است
که بردع را هوای گرمسیر است.
نظامی.

گرمسیر. [ گ َ ] ( اِخ ) نام ولایتی است در سواحل خلیج فارس. رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد برون و جامعالتواریخ رشیدی شود.

گرمسیر. [ گ َ ] ( اِخ ) نام ولایتی است از ولایت بست و داور: خبر آمد که چنگیزخان به طالقان بلخ رسیده است و دو سه هزار مغول از راه گرمسیر بطلب. ( تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 194 ). اوبه جانب گرمسیر که اردوی او آنجا بود مراجعت نمود. ( ذیل جامعالتواریخ رشیدی ص 88 ). بعضی از سکان ولایات گرمسیر و غزنی که با ملک غیاث الدین دوستی داشتند بدو انهاء کردند. ( ذیل جامعالتواریخ رشیدی ص 90 ). رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد برون از سعدی تا جامی و ذیل جامعالتواریخ رشیدی صص 62- 89 - 11 - 112 و جهانگشای جوینی ج 1 ص 108 شود.

گرمسیر. [ گ َ ] ( اِخ ) یکی از دهستانهای چهارگانه شهرستان اردستان. این دهستان در سازمان آمار به نام زواره منظور شده. دهستان مزبور در شمال شهرستان اردستان واقع حدود و مشخصات آن به شرح زیر است :
حدود: از شمال به دشت کویر، از جنوب به دهستان بالا و پائین ، از خاور به بخش انارک شهرستان نائین ، از باختر به کاشان. این دهستان مسطح بوده و هیچگونه عارضه ای در آن دیده نمیشود و در قسمت شمالی زمین های آن شنزار میباشد. هوای دهستان بواسطه مجاورت با کویر گرم بوده و آب زراعتی قراء از قنوات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و مختصری صیفی جات و شغل اهالی زراعت و صنعت دستی محلی قالی و گلیم و عبابافی است. در قصبه زواره صنعت آهنگری معمول است. قراء مهم آن عبارتند از زواره ( مرکز دهستان )، مهاباد، مغار، ملک آباد. معدن نمک در شمال دهستان موجود است. در این دهستان 8 باب دبستان و یک باب دبیرستان دایر است. قصبه زواره در زمان هلاکوخان مغول محاصره و قنوات آن کوبیده شده که قسمتی از آن هنوز هم مخروبه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).

گرمسیر. [ گ َ ] (اِ مرکب ) زمینی که بالخاصة بسیار گرم باشد. مقابل سردسیر.(آنندراج ). منطقه ٔ گرم . جائی که آب و هوای آن در زمستان سرد نیست : و بعضی از وی [ از ناحیت تبت ] گرمسیر است و بعضی سردسیر. (حدود العالم ). و ازوی [ ناحیت پارس ] هرچه به دریا نزدیک است گرمسیر است و هرچه به بیابان نزدیک است سردسیر است . (حدود العالم ). و این [ ناحیت عرب ] ناحیتی است عظیم و گرم سیر. (حدود العالم ). امیر به گرگان رسید و هوا خاصه آنجای که گرم سیر بود... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 476). گفت [ امیر محمد ] بوبکر دبیر بسلامت رفت سوی گرمسیر تا از راه کرمان به عراق و مکه رود. (تاریخ بیهقی ).
زرّ است علم عمر بدین زر بده
در گرمسیر برف بزر داده به .

ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 395).


و بر آن نواحی ساخته بعضی نواحی سردسیر و بعضی گرمسیر و غله بوم است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ لیدن ص 128).
پیل [ را ] کز گرمسیر هند بیرون آورند
در خزر بستن به سرما برنتابد بیش از این .

خاقانی .


زمستانش به بردع میل چیر است
که بردع را هوای گرمسیر است .

نظامی .



گرمسیر. [ گ َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ شهرستان اردستان . این دهستان در سازمان آمار به نام زواره منظور شده . دهستان مزبور در شمال شهرستان اردستان واقع حدود و مشخصات آن به شرح زیر است :
حدود: از شمال به دشت کویر، از جنوب به دهستان بالا و پائین ، از خاور به بخش انارک شهرستان نائین ، از باختر به کاشان . این دهستان مسطح بوده و هیچگونه عارضه ای در آن دیده نمیشود و در قسمت شمالی زمین های آن شنزار میباشد. هوای دهستان بواسطه ٔ مجاورت با کویر گرم بوده و آب زراعتی قراء از قنوات تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و مختصری صیفی جات و شغل اهالی زراعت و صنعت دستی محلی قالی و گلیم و عبابافی است . در قصبه زواره صنعت آهنگری معمول است . قراء مهم آن عبارتند از زواره (مرکز دهستان )، مهاباد، مغار، ملک آباد. معدن نمک در شمال دهستان موجود است . در این دهستان 8 باب دبستان و یک باب دبیرستان دایر است . قصبه زواره در زمان هلاکوخان مغول محاصره و قنوات آن کوبیده شده که قسمتی از آن هنوز هم مخروبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).


فرهنگ عمید

۱. منطقه ای که مردمان چادر نشین زمستان ها به آنجا کوچ می کنند، قشلاق.
۲. (صفت ) دارای آب وهوای گرم.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:ییلاق و قشلاق

پیشنهاد کاربران

حاره

قشلاق


کلمات دیگر: