کلمه جو
صفحه اصلی

لحاف


مترادف لحاف : پتو، پوشش، دواج، لحیف، بستر، رختخواب

متضاد لحاف : نهالی

برابر پارسی : روانداز، دواج

فارسی به انگلیسی

quilt, comforter, bed-covering, duvet, eider-down

eider-down, quilt, comforter


duvet, quilt


فارسی به عربی

لحاف , مفرش السریر

عربی به فارسی

لحاف , بالا پوش , مثل لحاف دوختن


مترادف و متضاد

coverlet (اسم)
روپوش تختخواب، لحاف، روانداز، بالا پوش

quilt (اسم)
لحاف، بالا پوش

eiderdown (اسم)
لحاف، پر قو

پتو، پوشش، دواج، لحیف ≠ نهالی


بستر، دواج، رختخواب


۱. پتو، پوشش، دواج، لحیف
۲. بستر، دواج، رختخواب ≠ نهالی


فرهنگ فارسی

بالاپوش، روپو ضخیم آکنده ازپشم یاپنبه
( اسم ) ۱- بالاپوش پشمین یا پنبه یی که در هنگام خواب برروی خود اندازند بالاپوش شب دواج مقابل نهالی زیر پوش : نالنده اسقفی زبر بستر پلاس رومی لحاف زرد بپهنابر افکند . ( خاقانی . سج.۱۳۴ ) توضیح در تداول آنرا بفتح اول تلفظ کنند . یا دعوی سر لحاف ملانصرالدین است ( بود ) . گویند هیاهوی نزاعی از کوچه شنیده میشد و چون هوا سرد بود ملانصرالدین لحاف را بخود پیچید و برای اطلاع از موضوع بیرون رفت . چند طرار لحاف را از دوش ملا ربودند و گریختند . ملا بخانه بازگشت . زن ازو پرسید : دعوی بر سرچه بود ? گفت : سر لحاف ما ( ملانصرالدین ) اینک ببردند و نزاع تمام شد . ۲- پوشش . ۳- برگستوان : لحافی بر افکند بر پشت بور در آمد بزین آن تن پیل زور . ( نظامی لغ. )
بستر آهنگ . بالا پوش شب

فرهنگ معین

(لِ ) [ ع . ] (اِ. ) رواندازی آکنده از پشم یا پنبه که هنگام خوابیدن بر روی خود می اندازند.

لغت نامه دهخدا

لحاف. [ ل ِ] ( ع اِ ) بسترآهنگ. ( جهانگیری ) . دواج. بالاپوش شب.مشمال. ( منتهی الارب ). ازار. جامه پنبه دار شب خوابی.( غیاث ). بالاپوش ، مقابل نهالی و زیرپوش :
خوشا حال لحاف و بسترآهنگ
که میگیرند هر شب در برت تنگ.
لبیبی.
نالنده اسقفی ز بر بستر پلاس
رومی لحاف زرد به پهنا برافکند.
خاقانی.
با چنین آهن دل آتش سجاف
حق نشاید گفت جز زیرلحاف.
مولوی.
اندر لحاف و بالش خوش خفته بود پنبه
حلاج خواند بر وی یا ایهاالمزمل.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 31 ).
تا نهالی و لحافت نبود چندین دست
در وثاقت شب سرما منشان مهمان را.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 37 ).
یک تن بی لحاف و زیرافکن
وقت آسایش آرمیدن نیست.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 37 ).
- لحاف چشم ؛ پلک. مُقله. پلک ِ بالایین. لجح.
- لحاف کرسی ؛ نوعی ازلحاف پهن تر از لحاف معمولی که به زمستان بر کرسی اندازند.
- امثال :
دعوی سر لحاف ملانصرالدین بود ؛ هیاهوی نزاعی از کوچه شنیده میشد چون هوا سرد بود ملا لحاف در خود پیچید و کشف خبر را بیرون شد طراری چند لحاف را از دوش ملا ربوده بگریختند چون به خانه باز گشت زن پرسید نزاع سر چه بود گفت سر لحاف ما، اینک ببردند و نزاع بنشست. آوازی مهیب شنیده شد زن ملانصرالدین پرسید چه آواز بود ملا گفت آواز لحاف بود که از بام به زیر افتاد زن گفت لحاف بدینگونه آواز نکند. گفت من هم در جوفش بودم.
سر گنده اش زیر لحاف است .
شوخی را زیر لحاف می کنند.
فرشش زمین است لحافش آسمان .
لحافی را بهرشپشی بیرون نیفکنند.
هم لحاف است و هم توشک .
|| پوشش. || هر جامه که بالای جامه هاپوشند همچو چادر ومانند آن. ج ، لُحُف. ( منتهی الارب ). || کژآکند. قزآکند. ( لغت نامه مقامات حریری ). قزآکند یعنی جامه که از قز، آگنده باشند. ( منتخب اللغات ). || برگستوان. ( غیاث ) ( آنندراج ). عبایی که بر پشت اسب اندازند جهت محافظت گرد و غبار و اذیت گرما و سرما و مردم آن را به غلط آبایی به الف نویسند و به معنی برگستوان نیز درست میشود. ( آنندراج ) :
لحافی برافکند بر پشت بور
درآمد به زین آن تن پیل زور.
نظامی.
و نیز رجوع به لحیف شود. || زن ِ مرد. ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

روانداز ضخیم آکنده از پشم یا پنبه به شکل مستطیل که هنگام خوابیدن برای گرم نگه داشتن بر روی خود می اندازند، دواج.

دانشنامه عمومی

لحاف به نوعی روانداز گویند که معمولاً در هنگام خواب بر روی خود می کشند. لحاف از روکش کردن پنبه یا پشم بوسیله پارچه متقال و روکش کردن آن با ملحفه یا پارچه مخمل درست می شود.لحاف از پتو گرم تر است و معمولاً فقط در زمستان به کار می رود.
پروژه نام های لحاف چهل تکه یادبود ایدز

دانشنامه آزاد فارسی

لَحاف (quilt)
نوعی پوشش برای رختخواب. برای تهیۀ آن، لایه ای از پر، پنبه، پشم یا دیگر مواد درونی، را بین دو لایۀ پارچه قرار می دهند و می دوزند. برای تزیین، از دوخت های نقش دار استفاده می کنند (بیشتر به شکل لوزی یا نقش مایه های گل و گیاه). لحاف دوزیِ خانگی، طی قرن های متمادی در سراسر اروپا، شرق، و اخیراً در امریکا رواج داشته است. گاه لحاف را با چهل تکه دوزی یا گلدوزی می آرایند.

فرهنگ فارسی ساره

روانداز


گویش اصفهانی

تکیه ای: lâhâf
طاری: devâǰ
طامه ای: joxow
طرقی: dövâǰ
کشه ای: dovâǰ
نطنزی: raxtexow


پیشنهاد کاربران

Quilt
رو انداز
ملافه قدیمی

لحاف ( اصطلاح خیاطی ) : هنر ساخت یک لحاف - یک تکه تزئینی از تختخواب یا حلق آویز دیواری ساخته شده از قطعات کوچک پارچه ای که در لایه های خاردار به هم دوخته شده اند.


کلمات دیگر: