کلمه جو
صفحه اصلی

مزرعه


مترادف مزرعه : پالیز، فالیز، کشتزار، کشتگاه، مزرع

برابر پارسی : جالیز، کشتزار

فارسی به انگلیسی

farm, field, grange, land, hacienda

farm


farm, field, grange, hacienda, land


فارسی به عربی

بطل , مزرعة

عربی به فارسی

کشتزار , مزرعه , زمين مزروعي , پرورشگاه حيوانات اهلي , اجاره دادن به (با) , کاشتن زراعت کردن در , کشت و زرع , مزرعه يا مرتع احشام , دامداري کردن , در مرتع پرورش احشام کردن


مترادف و متضاد

stead (اسم)
مسکن، مقر، جا، دهکده، مزرعه، مکان

field (اسم)
زمین، صحرا، میدان، پهنه، عرصه، رشته، دایره، مرغزار، دشت، مزرعه، کشتزار

farm (اسم)
فرم، زمین مزروعی، مزرعه، کشتزار، پرورشگاه حیوانات اهلی

croft (اسم)
باغچه، مزرعه، زمین قابل کشت پیوسته بخانه

plantation (اسم)
مزرعه، کشت و زرع

پالیز، فالیز، کشتزار، کشتگاه، مزرع


فرهنگ فارسی

دهی از دهستان حاجیلو شهرستان همدان . دارای ۸۶٠ تن سکنه . محصول : غلات انگور حبوبات صیفی لبنیات . صنایع دستی : قالیبافی .
کشتزار، جای کشت و زرع، مزارع جمع
( اسم ) محل کشت و زرع کشت زار : از هبوب عواصف مهابت غازیان و عبور سیلاب سیاست سپاه گیتی ستان قریب هفتصد قصبه و مزرعه و دیر عرص. نهب و تاراج گشت . جمع : مزارع . ۲ یا مزرع. خاک . ۱ - زمین . ۲ - جسد انسان و حیوان . ۳ - قبر گور . یا مزرع. دانه سوز. دنیا عالم .
دهی در شرهستان بندر عباس

قطعه‌ای از زمین که برای کشاورزی به کار گرفته شود


فرهنگ معین

(مَ رَ عِ ) [ ع . مزرعة ] (اِ. ) کشتزار. ج . مزارع .

لغت نامه دهخدا

( مزرعة ) مزرعة. [ م َ رَ / رُ / رِ ع َ ] ( ع اِ ) کشتزار. ج ، مزارع. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ). کلاته. ( نصاب چ برلن ص 9 ) : الدنیا مزرعة الاَّخرة. ( حدیث ، امثال و حکم ج 1 ص 247 ).
مزرعه. [ م َ رَ ع َ ] ( ع اِ ) مزرعة.کشت زار. ( ناظم الاطباء ). محل کشت و زرع :
خاک نظامی که به تأیید اوست
مزرعه دانه توحید اوست.
نظامی.
این جهان مزرعه آخرت است
هرچه خواهد دلت ای دوست بکار.
ابن یمین ( از امثال و حکم ص 247 ).
از هبوب عواصف مهابت غازیان...قریب هفتصد قصبه و مزرعه و دیر عرضه نهب و تاراج گشت. ( ظفرنامه یزدی ج 2 ص 380 ). || صحرای آماده شده برای کشت و درو. ( ناظم الاطباء ). || پالیز. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- مزرعه خاک ؛ کنایه از زمین است. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) :
چون ز پی دانه هوسناک شد
مقطع این مزرعه خاک شد.
نظامی.
|| قبر. گور. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( برهان ).
- مزرعه دانه سوز ؛ کنایه از دنیا و عالم است. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( برهان ).
- مزرعه دنیاسوز ؛ کنایه از مال دنیاست.( انجمن آرای ناصری ).

مزرعه. [ م َ رَ ع َ ] ( اِخ ) یکی از دهات دهستان کتول از توابع گرگان. ( مازندران و استرآباد رابینو ص 128 قسمت انگلیسی ).

مزرعه. [ م َ رَ ع َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان قلعه برزند بخش گرمی شهرستان اردبیل ، در 12هزارگزی باختر گرمی در مسیر شوسه گرمی اردبیل در جلگه گرمسیر واقع و دارای 198 تن سکنه است. آب آن از دهات اطراف ، محصول عمده آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

مزرعه. [ م َ رَ ع َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان دیجوجین بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، در 15هزارگزی شمال شرقی اردبیل و 6 هزارگزی راه خیاو به اردبیل در منطقه کوهستانی معتدل واقع دارای 250 تن سکنه است. آبش از چشمه و چاه ، محصولش غلات و حبوبات ، شغل مردمش زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

مزرعه. [ م َ رَ ع َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، در 32 هزارگزی غرب اردبیل و 3هزارگزی راه تبریز به اردبیل در منطقه کوهستانی معتدل واقع و دارای 199 تن سکنه است. آبش از رودخانه ، محصولش غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

مزرعه . [ م َ رَ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منگور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد در 72 هزارگزی جنوب غربی مهاباد و 17 هزارگزی غرب راه مهاباد به سردشت در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع و دارای 139 تن سکنه است . آبش از رودخانه ٔ بادین آباد، محصولش غلات و حبوبات ، شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آن جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


مزرعه . [ م َ رَ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلگه ٔ شهرستان گلپایگان ؛ در 12هزارگزی شرق گلپایگان و 12هزارگزی راه خونسار، در جلگه ٔ گرمسیر واقع و دارای 335 تن سکنه است . آبش از قنات و چاه ، محصولش غلات ، شغل مردمش زراعت ، و صنایع دستی زنان کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


مزرعه . [ م َ رَ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حاجیلو بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان ، در 14هزارگزی جنوب کبودرآهنگ و 2هزارگزی شمال راه همدان به تهران ، در جلگه ٔ معتدل واقع و دارای 860 تن سکنه است . آبش از چشمه ، محصولش غلات ، انگور، حبوبات ، صیفی ، لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


مزرعه . [ م َ رَ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فارغان بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس ، در 54هزارگزی شرق حاجی آباد و سرراه حاجی آباد به احمدی ، در جلگه ٔ گرمسیر واقع و دارای 196 تن سکنه است . آبش از چشمه ، محصولش خرما، شغل مردمش زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


مزرعه . [ م َ رَ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، در 32 هزارگزی غرب اردبیل و 3هزارگزی راه تبریز به اردبیل در منطقه ٔ کوهستانی معتدل واقع و دارای 199 تن سکنه است . آبش از رودخانه ، محصولش غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


مزرعه . [ م َ رَ ع َ ] (ع اِ) مزرعة.کشت زار. (ناظم الاطباء). محل کشت و زرع :
خاک نظامی که به تأیید اوست
مزرعه ٔ دانه ٔ توحید اوست .

نظامی .


این جهان مزرعه ٔ آخرت است
هرچه خواهد دلت ای دوست بکار.

ابن یمین (از امثال و حکم ص 247).


از هبوب عواصف مهابت غازیان ...قریب هفتصد قصبه و مزرعه و دیر عرضه ٔ نهب و تاراج گشت . (ظفرنامه ٔ یزدی ج 2 ص 380). || صحرای آماده شده برای کشت و درو. (ناظم الاطباء). || پالیز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مزرعه ٔ خاک ؛ کنایه از زمین است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ) :
چون ز پی دانه هوسناک شد
مقطع این مزرعه ٔ خاک شد.

نظامی .


|| قبر. گور. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ).
- مزرعه ٔ دانه سوز ؛ کنایه از دنیا و عالم است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ).
- مزرعه ٔ دنیاسوز ؛ کنایه از مال دنیاست .(انجمن آرای ناصری ).

مزرعة. [ م َ رَ / رُ / رِ ع َ ] (ع اِ) کشتزار. ج ، مزارع . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). کلاته . (نصاب چ برلن ص 9) : الدنیا مزرعة الاَّخرة. (حدیث ، امثال و حکم ج 1 ص 247).


مزرعه . [ م َ رَ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیجوجین بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، در 15هزارگزی شمال شرقی اردبیل و 6 هزارگزی راه خیاو به اردبیل در منطقه ٔ کوهستانی معتدل واقع دارای 250 تن سکنه است . آبش از چشمه و چاه ، محصولش غلات و حبوبات ، شغل مردمش زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


مزرعه . [ م َ رَ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه برزند بخش گرمی شهرستان اردبیل ، در 12هزارگزی باختر گرمی در مسیر شوسه ٔ گرمی اردبیل در جلگه ٔ گرمسیر واقع و دارای 198 تن سکنه است . آب آن از دهات اطراف ، محصول عمده ٔ آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


مزرعه . [ م َ رَ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز در 60هزارگزی شمال غربی اهواز بین راه آهن و راه اهواز به اندیمشک ، در دشت گرمسیر واقع و دارای 750 تن سکنه است . آبش ازشهر شاهپور، محصولش غلات و برنج ، شغل مردمش زراعت و گله داری است . آثار ابنیه ٔ قدیم از قبیل آجر، سوفال در آن دیده میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


مزرعه . [ م َ رَ ع َ ] (اِخ ) یکی از دهات دهستان کتول از توابع گرگان . (مازندران و استرآباد رابینو ص 128 قسمت انگلیسی ).


فرهنگ عمید

جای کشت وزرع، کشتزار.

دانشنامه عمومی

مزرعه ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
کشتزار
مزرعه (اشخل سردشت)
مزرعه (آباده)
مزرعه (حاجی آباد)
مزرعه (خلخال)
مزرعه (روستای مهاباد)
مزرعه (سردشت)
مزرعه (علی آباد)
مزرعه (قیر و کارزین)
مزرعه (گلپایگان)

دانشنامه آزاد فارسی

مزرعه (field)
زمینی محصور برای کشاورزی و دامپروری. واحد اندازه گیری آن، درگذشته آکر (۴۰۴۷ متر مربع) بود. امروزه واحد اندازه گیری آن هکتار (۱۰هزار متر مربع). در بریتانیا تا قرن ۱۴ نظام کشاورزی زمین باز رایج بود. پس از آن حصارکشیآغاز شد.

فرهنگ فارسی ساره

کشتزار


فرهنگستان زبان و ادب

{farm} [کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] قطعه ای از زمین که برای کشاورزی به کار گرفته شود

واژه نامه بختیاریکا

مات

پیشنهاد کاربران

مز رعه واژه عربی است. مزرعه یعنی جایی یا محلی که در ان
کشت وزرع صورت می گیرد. برای همین در عربی اسم مکان
هست. وچون اتفاق کشت یا زرع یا کشاورزی در زمان مشخصی
رخ می دهد. براهمین اسم زمان هم هست. جمع مزرعه
می شود : مزارع

پالیز، فالیز، کشتزار، کشتگاه، مزرع، جالیز

فرق بین field و farm در چیست؟

مزرعه/ مزارع/مزروع/مزرع


کشمون. [keshmun]
در شهرستان بهاباد به مناطق بیرون از روستا که عموما به روستا متصل بوده و در آن از گذشته کشاورزی می شده است کشمون گفته می شود در کشمون بیشتر زراعت، خصوصا کشت گندم صورت می گیرد. کشمون اغلب متعلق به تعداد زیادی زارع است که البته عده ای نسبت به بقیه دارای زمین و قطعات بیشتری هستند کشمون برخلاف باغ ها که عموما دارای حصار هستند بدون حصار هستند و کرت ها با مرزهای خاکی از یکدیگر جدا شدند و بالتبع زارعین به محدوده ی متعلق به هر زارع آگاه هستند گاهی اطراف قطعات و خصوصا لبِ جوی های خاکی درخت هایی غرس شده است درخت هایی چون بادام، زردآلو و غیره. گاهی هم در وسط کرت ها درختان میوه دیده می شود که بر زیبایی کشمون افزودند معمولا کشمون با آب قنات آبیاری می شود و در قسمت پایین دست ده واقع شده است و آب قنات با عبور از باغستان ها و گذشتن از وسط ده به قسمت پایینی می رسد کشمون یک محیط آرام و بی سر و صدایی است که هر از گاهی با صدای پرندگان و حیوانات بارکش سکوت را به موسیقی دلنشینی مبدل می کند و زارعانی هم در زمین های خود مشغول کسب روزی حلال هستند و بدین گونه نقاشی زیبایی از روستا را می توان در کشمون مشاهده کرد. حد پایانی به سمت هایی مثل جاده گاها با درخت های غیر مثمر و بلند و سر به فلک کشیده چون صنوبر پهلو به پهلو قرار گرفتند و گویی حصاری برای بادهای موسمی و یا تند و نیز مرزی قانونی برای جاده و قطعات زراعی ایجاد کرده است البته فواید دیگری برای این کار مترتب است.
اما ناحیه ای سرسبز و آباد دیگری در اطراف روستاها شکل گرفته است که ثمره ی حفر چاه و استفاده از موتور های گازوئیلی یا برقی برای بیرون اوردن اب از عمق زمین است که لفظ کشمون دیگر برای آن استفاده نمی شود و از ان با لفظ موتور و نام ان منطقه و یا نام های انتخابی دیگر استفاده می شود مانند موتور بموئیه ( بموئیه، اسم منطقه ی حفر چاه است ) موتور وحدت ( یک اسم انتخابی ) و گاهی از لفظ شرکت استفاده می شود مانند شرکت وحدت یا شرکت مُکا ( مجتمع کشاورزی امام ) که این موتور های آب و شرکت ها عموما بعد از انقلاب ایجاد شده است و هم محصولات باغی دارد و هم محصولات زراعی.

اب و هوا و درختی شو رو بگین

پالیز


کلمات دیگر: