مترادف امداد : اعانت، غوث، کمک، کمک رسانی، مددرسانی، مظاهرت، یاری
برابر پارسی : یاری، یاری رسانی، یاوری
assist, assistance, help, reinforcement, relief
assistance, relief
اعانت، غوث، کمک، کمکرسانی، مددرسانی، مظاهرت، یاری
(اَ ) [ ع . ] ( اِ.) ج . مدد؛ یاران .
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) یاری کردن ، کمک رساندن . 2 - (اِمص .) یاری .
امداد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مدت . (ناظم الاطباء). || ج ِ مُدّ پیمانه ها. (اقرب الموارد). رجوع به مُدّ شود. || ج ِ مدد. یاران . (فرهنگ فارسی معین ). || ج ِ مَدَد. (از اقرب الموارد). افواجی که پی در پی برسند. (حاشیه ٔ کلیله و دمنه چ مینوی ص 3) : عزایم پادشاهان را به امدادفتح مبین و تواتر نصر عزیز مؤید گردانیده . (کلیله و دمنه چ مینوی ص 9). || مجازاً درود و سلام پیاپی . (از حاشیه ٔ کلیله و دمنه ، چ مینوی ص 3) : درودی که امداد آن به امتداد روزگار متصل باشد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 3). که امداد خیرات و اقسام سعادات بدو نزدیکتر که در کارها ثابت قدم باشد. (کلیله و دمنه ص 41). که امداد خیر و سعادت بجانب او متصل گردد. (کلیله و دمنه ص 265). و رجوع به مدد شود.
امداد. [ اِ] (ع مص ، اِ مص ) مهلت خواستن . (ناظم الاطباء). مهلت و زمان دادن و درنگ کردن از اجل معین . || یاری دادن لشکر را از غیر خود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گویند: اذا کثر شیئاً بنفسه قیل مده و اذا کثر بغیره امده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قوله تعالی : انی ممدکم بالف و قال جل و علا: و امددناهم بفاکهة. (ناظم الاطباء). مال بخشیدن بکسی و یاری دادن و بفریاد وی رسیدن . (از اقرب الموارد). یاری دادن و بفریاد رسیدن کسی را در نیکی باشد یادر بدی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و گویند: امددته در خیر و مددته در شر استعمال میشود. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مدد کردن .(تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ترتیب عادل ) (فرهنگ فارسی معین ). یاری کردن . یاری دادن . (فرهنگ فارسی معین ) || یاری . کمک . اعانت . (از فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء). نصرت . (ناظم الاطباء).
- امداد کردن ؛ یاری دادن .
- پست امدادی ؛ پاسگاهی که برای کمک در مواقع ضروری ساخته شود مانند پست امدادی شیر و خورشید. (فرهنگ فارسی معین ذیل پست ).
- پست امدادی آموزشگاهها ؛ شفاخانه . (از لغات فرهنگستان از فرهنگ فارسی معین ذیل پست ).
|| بخشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مثمر شدن . (آنندراج ). || سیاهی دردوات کردن و بقلم سیاهی دادن کاتب را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). مداد دادن قلم را. (آنندراج ). بسیارکردن آب و سیاهی دوات . (از المنجد). مداد در دوات کردن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || آب دادن چیزی را. (آنندراج ). || ریم و زردآب گرد آمدن در زخم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).برآمدن ریم از جراحت . (آنندراج ). || هودر شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || آب و تری روان شدن درچوب عرفج . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مدید خورانیدن شتر را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مدید (آب و آرد یا آرد نرم ) نوشانیدن بشتر. || گسترده شدن روشنایی روز. (از اقرب الموارد).
مدد#NAME?
مدد کردن؛ یاری دادن؛ کمک کردن.
یاری رسان