کلمه جو
صفحه اصلی

دوستی


مترادف دوستی : آشنایی، ارادت، انس، تولی، حب، خلت، رفاقت، صمیمیت، عشق، عطوفت، محبت، مرافقت، مودت، مهربانی، ود، ولا، همدمی

متضاد دوستی : دشمنی، عداوت

فارسی به انگلیسی

friendship


amity, comradeship, familiarity, fellowship, friendship, ism _, togetherness

فارسی به عربی

زمالة , صداقة , مزار

مترادف و متضاد

آشنایی، ارادت، انس، تولی، حب، خلت، رفاقت، صمیمیت، عشق، عطوفت، محبت، مرافقت، مودت، مهربانی، ود، ولا، همدمی ≠ دشمنی، عداوت


sodality (اسم)
همراهی، اتحاد، همبستگی، دوستی، یگانگی

friendship (اسم)
اشنایی، محبت، مودت، رفاقت، خصوصیات، دوستی، تولی، مراوده

fellowship (اسم)
رفاقت، کمک هزینه تحصیلی، دوستی، عضویت، هم صحبتی

fraternity (اسم)
برادری، صنف، اتحادیه، انجمن اخوت، دوستی، اخوت

فرهنگ فارسی

۱ - یاری رفاقت . ۲ - عشق محبت . ۳ - ( تصوف ) محبت میان بنده و حق بدون سبب و جهت دنیوی و اخروی . ( اصطلاحات فخر الدین ) یا دوستی خاله خرسه . دوستی از روی نادانی که موجب زیان طرف شود .

لغت نامه دهخدا

دوستی. ( حامص ) حالت و صفت و عمل دوست. محبت و مودت و خیرخواهی و رفاقت و یاری. مهر. ود. وداد. موالات. ولاء. الف. الفت. خلت. اخاء. مواخات. حبابت. خلاف خصومت. مقابل دشمنی. ضد دشمنی و عداوت و بغض. ( یادداشت مؤلف ). محبت. یگانگی. صداقت. ولا. حب. ( دهار ). خلة. ( ترجمان القرآن ) ( دهار ). علاقه. ( دستوراللغة ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ). خلالة. خلولة. رخم. رخمة. موالاة. عنوة. علاق. صداقت. ( منتهی الارب ) :
ز دشمن مکن دوستی خواستار
و گر چند خواند ترا شهریار.
فردوسی.
از آرزوی جنگ زره خواهی بستر
وز دوستی جنگ سپر داری بالین.
فرخی.
ز دوستی که مر او راست عفو شاد شود
چو کهتری که بر او معترف شودبه گناه.
فرخی.
همه دشمنی از تو دیدم ولیکن
نگویم که تو دوستی را نشایی.
فرخی.
گویی اندر دل پنهانت همی دارم دوست
به بود دشمنی از دوستی پنهانی.
منوچهری.
یا دوستی صادق یا دشمنی ظاهر
یا یکسره پیوستن یا یکسره بیزاری.
منوچهری.
آنچه شرط شده است برمن از این بیعت از وفا و دوستی عهد خداست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 317 ).هرگز نیت من خالی نگردد از دوستی او. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316 ). چه چاره داشتم که دوستی همگان بجای نیاورد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 255 ). امیرمحمود خواست که میان او و خانیان دوستی و عقد باشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 684 ).
آن سگان کت جان نگردد بی عوار از عیبشان
تا نشویی تن به آب دوستی آل عبا.
ناصرخسرو.
ز بهر دوستی آل مصطفی بر من
بزرگ دشمن و بدگوی و بدزبان شده ای.
ناصرخسرو.
مرا بر دوستی آل پیمبر
نباید کم حسودو دشمن اکنون.
ناصرخسرو.
خاک توام مرا چه خوری خون به دوستی
جان منی مرا مکش اکنون به دوستی.
خاقانی.
من اینک دم دوستی می زنم
گر او دوست دارد وگر دشمنم.
سعدی ( بوستان ).
ما را دگر به سرو بلند التفات نیست
از دوستی قامت بااعتدال دوست.
سعدی.
رضای دوست نگهدار و صبر کن سعدی
که دوستی نبود ناله و نفیر از دوست.
سعدی.
با هر کسی که دوستی اظهار می کنم
خوابیده دشمنی است که بیدار می کنم.

دوستی . (حامص ) حالت و صفت و عمل دوست . محبت و مودت و خیرخواهی و رفاقت و یاری . مهر. ود. وداد. موالات . ولاء. الف . الفت . خلت . اخاء. مواخات . حبابت . خلاف خصومت . مقابل دشمنی . ضد دشمنی و عداوت و بغض . (یادداشت مؤلف ). محبت . یگانگی . صداقت . ولا. حب . (دهار). خلة. (ترجمان القرآن ) (دهار). علاقه . (دستوراللغة) (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). خلالة. خلولة. رخم . رخمة. موالاة. عنوة. علاق . صداقت . (منتهی الارب ) :
ز دشمن مکن دوستی خواستار
و گر چند خواند ترا شهریار.

فردوسی .


از آرزوی جنگ زره خواهی بستر
وز دوستی جنگ سپر داری بالین .

فرخی .


ز دوستی که مر او راست عفو شاد شود
چو کهتری که بر او معترف شودبه گناه .

فرخی .


همه دشمنی از تو دیدم ولیکن
نگویم که تو دوستی را نشایی .

فرخی .


گویی اندر دل پنهانت همی دارم دوست
به بود دشمنی از دوستی پنهانی .

منوچهری .


یا دوستی صادق یا دشمنی ظاهر
یا یکسره پیوستن یا یکسره بیزاری .

منوچهری .


آنچه شرط شده است برمن از این بیعت از وفا و دوستی عهد خداست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 317).هرگز نیت من خالی نگردد از دوستی او. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316). چه چاره داشتم که دوستی همگان بجای نیاورد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 255). امیرمحمود خواست که میان او و خانیان دوستی و عقد باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 684).
آن سگان کت جان نگردد بی عوار از عیبشان
تا نشویی تن به آب دوستی آل عبا.

ناصرخسرو.


ز بهر دوستی آل مصطفی بر من
بزرگ دشمن و بدگوی و بدزبان شده ای .

ناصرخسرو.


مرا بر دوستی آل پیمبر
نباید کم حسودو دشمن اکنون .

ناصرخسرو.


خاک توام مرا چه خوری خون به دوستی
جان منی مرا مکش اکنون به دوستی .

خاقانی .


من اینک دم دوستی می زنم
گر او دوست دارد وگر دشمنم .

سعدی (بوستان ).


ما را دگر به سرو بلند التفات نیست
از دوستی قامت بااعتدال دوست .

سعدی .


رضای دوست نگهدار و صبر کن سعدی
که دوستی نبود ناله و نفیر از دوست .

سعدی .


با هر کسی که دوستی اظهار می کنم
خوابیده دشمنی است که بیدار می کنم .

نافع (ازامثال و حکم ).


ترک حدیث دوستی قصه ٔ آب و آتش است
گرگ به گله آشنا می شود و نمی شود.

سیداشرف الدین حسینی (نسیم شمال ).


- امثال :
دوستی به دوستی جو بیار زردآلو ببر . (از امثال و حکم دهخدا).
دوستی به زور و مهمانی به تکلف نمی شود . (امثال و حکم دهخدا).
دوستی بی سبب می شود دشمنی بی سبب نمی شود . (امثال و حکم دهخدا).
دوستی بی غیرت دشمنی است . (امثال و حکم دهخدا).
دوستی جاهل به دوستی خرس ماند . (امثال و حکم دهخدا).
دوستی خاله خرسه ؛ محبت جاهلانه که به ضرر محبوب منجر شود. (امثال و حکم دهخدا).
دوستی خدا را در کم آزاری شناس . (خواجه عبداﷲ انصاری ).
دوستی دوستان در غیبت توان شناخت . (امثال و حکم دهخدا).
دوستی دوستان کیسه و کاسه و پیاله و نواله را بقا نباشد . (امثال و حکم دهخدا).
دوستی دوستی آرد . (امثال و حکم دهخدا).
دوستی دوستی از سرت می کنند پوستی . (امثال و حکم دهخدا).
دوستی را عتاب تباه کند . (امثال و حکم دهخدا).
دوستی ز ابله بتر از دشمنی است . (امثال و حکم دهخدا).
دوستی میان دو تن به صلاح باشد چند بدگوی در میانه نشود .
رستم بن مهر هرمزد مجوسی . (امثال و حکم دهخدا).
- دوستی جستن ؛ جویای دوستی ورفاقت و مودت گشتن :
خردمند خاقان بدان روزگار
همی دوستی جست با شهریار.

فردوسی .


ز دشمن دوستی نآید و گرچه دوستی جوید
در این معنی مثل بسیار زد لقمان و جز لقمان .

فرخی .


- دوستی و دشمنی ستارگان ؛ منجمان در آن مذهب گوناگون دارند چنانکه برخی اصل آن ازطبع و اثر ستاره کنند چون زحل و مشتری که اولی تاریک و نحس است و دومی روشن و سعد و به اعتدال چون یکدیگر را ضدند و مخالف دشمنند نیز و هست از منجمان که اصل آن از مخالفی کنند اندر هر کیفیت پس هر که آتشی بود دشمن آبی بود و هوایی دشمن خاکی و هست کسی که دوستی و دشمنی میان ایشان از نهاد خانه و شرفهای ایشان برگیرد و هندوان آن را سخت معتقدند و حتی از خانه و شرف مقدمتر دارند. (از التفهیم صص 402 - 403).
|| عشق . (ناظم الاطباء).هوا. (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح صوفیه ).نزد صوفیه سبق محبت الهی را گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ عمید

یاری، محبت، عشق.

دانشنامه عمومی

دوستی اصطلاحی است که برای توصیف رابطه همیارانه بین دو یا چند نفر به کار می رود که به هر یک از آنها، دوست یا رفیق گفته می شود. رابطه دوستانه معمولاً شامل درک دوجانبه، احترام و محبت نیز هست.
ازدواج

دانشنامه آزاد فارسی

دوستی (friendship)
عطوفتی متقابل، جدا از علاقۀ جنسی یا خانوادگی. ارسطو، فیلسوف یونانی، برای دوستی سه مرحله قائل بود؛ سودمندی (دوستی بر پایۀ بده و بستان)، خوشایندی (دوستی بر پایۀ سرگرمی و مصاحبت) و خوبی یا فضیلت (دوستی براساس احترام متقابل).

نقل قول ها

دوستی اصطلاحی است که برای توصیف پیوندِ همیارانه بین دو یا چند نفر به کار می رود که به هر یک از آن ها، دوست (یا رفیق، یار، مصاحب، صدیق ...) گفته می شود. رابطهٔ دوستانه معمولاً شامل درک دوجانبه، احترام و محبت نیز هست.
• «آری آغاز دوست داشتن است// گرچه پایان راه ناپیداست// من به پایان دگر نیندیشم// که همین دوست داشتن زیباست» -> فروغ فرخزاد
• «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است// با دوستان مروت، با دشمنان مدارا» -> حافظ
• «آنان که دوستی و محبت را به زندگی خود راه نمی دهند، به آن ماند که طلوع خورشید را مانع شوند.» -> سیسرو
• «آنچه مردم، دوستی می خوانند چیزی غیر از نفع شخصی نیست، دوستی خودپرستی انسان است که می خواهد از دیگران به عنوان دوستی متمتع گردد.» -> فرانسوا لارشفوکو
• «آن کس که در هرجا دوستانی دارد، همه جا را دوست داشتنی می یابد.» -> ضرب المثل چینی
• «از بس که مهر دوست به دل جا گرفته است// جایی برای کینهٔ دشمن نمانده است» -> اظهری کرمانی
• «از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن// از دوستان جانی مشکل توان بریدن» -> حافظ
• «از جهان گرچه بوستان خوشتر// بوستان هم به دوستان خوشتر» -> مکتبی شیرازی
• «از خویشاوندان به راحتی می توان برید، اما رشته دوستی را هرگز.» -> سیسرو
• «از دست دادنِ دوستان، بیگانگی است.» نهج البلاغه، کلمات قصار ۶۵ -> علی بن ابی طالب
• «از سلامتی خود مواظبت می کنیم، برای روز مبادا پول ذخیره می کنیم، سقف خانه را تعمیر می کنیم و لباس کافی می پوشیم، ولی کیست که در بند آن باشد که بهترین دارایی یعنی دوست را به صورتی عاقلانه برای خود فراهم کند؟» -> رالف والدو امرسن
• «از محبت، نار نوری می شود// وز محبت، دیو حوری می شود» -> مولوی
• «از هرچه بگذری، سخن دوست خوش تر است// از یار ناز خوش تر و از من نیازها» -> ادیب پیشاوری
• «اغلب، دوستان ما از خطرناک ترین دشمنان هستند.» -> آندره ژید
• «اگرچند، بدخواه کشتن نکوست// از آن کشتن آن به که گرددت دوست» -> اسدی طوسی
• «اگر دوستان نتوانند از گناهان کوچک یکدیگر چشم پوشی کنند، نخواهند توانست دوستی خود را به جایی برسانند.» -> لابرویر
• «اگر دوست تو مرتکب خطایی شد از دوستی او صرفنظر مکن زیرا که انسان در معرض خطا است، تا می توانی دوست برای خودت آماده کن نه از برای مالت.» -> فیثاغورس
• «هر کس همه کس را دوست می داشت همه کس صاحب دنیا می شد.» -> فردریش شیلر
• «این دغل دوستان که می بینی// مگسانند دور شیرینی» -> سعدی
• «از صحبت دوستی برنجم// که اخلاق بدم حسن نماید// کودشمن شوخ چشم چالاک// تا عیب مرا بمن نماید»• «اگر می خواهید در زندگی دوستان وفادار و یاران غمخوار داشته باشید کم و خیلی دیر با مردم دوست شوید.»جان هرشل بدون منبع• «با چه کسانی دوست و رفیق می باشی تا بگویم چگونه آدمی هستی.» -> رالف والدو امرسن
• «برای این که دوست پیدا کنی باید خود را لایق و آماده دوستی بار بیاوری.» -> آندره موروا
• «بر دوستی که حسود باشد، ایمن نمی توان بود.» -> بزرگمهر
• «بگذار که دوستی کم کم به اوج خود برسد، اگر این رسیدن برق آسا باشد ناگهان از نفس می افتد و متوقف می شود.» -> ولتر
• «بود آینه دوست را مرد دوست// نماید بدو هرچه زشت و نکوست» -> اسدی طوسی
• «بهترین دوستان من کسانی هستند که پیشانی و ابروهای آنها باز است.» -> ویکتور هوگو
• «بهترین و حقیقی ترین دوستانم از تهی دستانند، توانگران از دوستی چیزی نمی دانند.» -> آمادیوس موتزارت
• «به خدا تکیه کن و مطمئن باش زیر سایهٔ خدا دوستان زیادی پیدا می کنی.» -> ناشناس
• «به دوستی که بعد از عشق بین دو نفر حکمفرما می شود باید عقیده داشت.» -> الکساندر دوما
• «بی دوست زندگانی ذوقی چنان ندارد.» -> سعدی
• «بهترین وسیله برای دفع دشمنان ازدیاد دوستان است.»• «برای بقای دوستی دوستان باید فضیلت و ارزش یکدیگر را بشناسند و به هم به دیده احترام بنگرند.»• «با مردم بی هنر دوستی مدار که مردم بی هنر نه دوستی را شاید ونه دشمنی را.»• «پای در زنجیر، پیش دوستان// به، که با بیگانگان در بوستان» -> سعدی
• «پرسیدم دوست بهتر است یا برادر؟ گفت:ما در انتخاب برادر نقشی نداریم، ولی دوست برادری است که انسان مطابق میل خود انتخاب می کند.» -> موریس مترلینگ
• «تا انسان دوست نداشته باشد نمی فهمد.» -> لامارتین
• «تندی مکن که رشته صدسال دوستی// درجای بگسلد چو شود تند، آدمی// همواره نرم باش که شیر درنده را// زیر قلاده برد توان، با ملایمی» -> محمدتقی بهار
• «تو اول بگو با کیان دوستی// پس آنگه بگویم که تو کیستی» -> ضرب المثل فارسی
• «جهان از بد و نیک آبستن است// برون دوست است و درون دشمن است» -> اسدی طوسی
• «چنانچه شفای بدن با دارو میسر باشد، نشاط و بقای نفس نیز با دوستان بود، پس زیاد گردانید دوستان خود را.» -> ناشناس
• «چو کیسه تنگ بداری زمردمان ای دوست،// مدار چشم محبت زدیگران، نه نکوست// چو دست را نتوان شست، جز به دست دگر،// بگیر و ببخشای تا شوی محبوب» -> یوهان ولفگانگ گوته
• «چون دوست زشت کند چه چاره از باز گفتن.» -> ابوالفضل بیهقی
• «حکیمی را پرسیدند دوست بهتر یا برادر؟ گفت برادر نیز دوست به.» -> قابوس نامه
• «خصم دانا که دشمن جان است// بهتر از دوستی که نادان است» -> مکتبی شیرازی
• «خنک آن چشم که گوهر زخسی بشناسد// خنک آن قافله ای کو بودش دوست خفیر» -> مولوی
• «خوشبخت کسی که به یکی از این دو چیز دسترسی دارد، یا کتاب های خوب، یا دوستانی که اهل کتاب باشند.» -> ویکتور هوگو
• «یار به منزلت خویشاوند است، و دوست کسی است که در نهان به آیین دوستی پایبند است... و بیگانه است که او را دوستی نیست». نهج البلاغه، نامه ۳۱ -> علی بن ابی طالب
• «دوستی ورزیدن نیمی از خِرَد است.»ترجمه های دیگر: «دوستی کردن با دیگران نیمی از عقل است.»• نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۴۲ -> علی بن ابی طالب
• «دوستانِ تو سه دسته و دشمنان تو سه دسته اند. امّا دوستانِ تو: دوستِ تو، دوستِ دوستِ تو، و دشمنِ دشمنِ توست؛ و دشمنانت:دشمنِ تو، دشمنِ دوست تو، و دوستِ دشمنِ توست.» نهج البلاغه، کلمات قصار ۲۹۵ -> علی بن ابی طالب
• «دوست احمق همیشه کاری را انجام می دهد که دشمن آرزو دارد.» -> علی شریعتی
• «دوستان حسود همیشه آلت دست دشمنان پنهان کار می شوند.» -> علی شریعتی
• «: دوست یا خودش نفع می رساند یا واسطهٔ نفعِ غیر به تو می گردد.برگرفته از «خاص الخاص» باب اول، نوشته ابومنصور عبدالملک ثعالبی، ص ۳، چاپ مصر، بازگذاری شده در ویکی نبشتهٔ عربی -> یحیی بن خالد برمکی
• «داشتن یک دوست حقیقی از همه چیز گرانبهاتر است و کمتر کسی هم در صدد به دست آوردنش می باشد.» -> فرانسوا لارشفوکو
• «در انتخاب دوست شتاب مورز و به تعجیل از آنان روی مگردان.» -> سولون
• «درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد/ نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد. -> حافظ
• «درضمیر ما نمی گنجد به غیر دوست کس// هر دو عالم دشمن ما باد و ما را دوست بس» -> اوحدی
• «در عالم چیزی والاتر از محبت نمی بینم.» -> بتهوفن
• «دریغ و درد که تا این زمان ندانستم// که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق» -> حافظ
• «دست و دل باز بودن جوهر دوستی است.» -> اسکار وایلد
• «دشمن ار دشمنی کند فن اوست// کار صعب است دشمنی از دوست// بد بود از کسی جفاکاری// که از او چشم دوستی داری» -> مکتبی شیرازی
• «دشمن چون از هر حیلتی باز ماند، سلسلهٔ دوستی بجنباند تا به دوستی کارها کند که در دشمنی نتواند.» -> سعدی
• «دشمن دوست چون تواند بود.» -> ابوالفضل بیهقی
• «دشمن هرگز دوست نگردد.» -> ابوالفضل بیهقی
• «دشمنی را با دشمنی علاج نتوان کرد، دشمنی را فقط دوستی زایل کند.» -> سیدارتا گوتاما
• «دل دوستان آزردن، مراد دشمنان برآوردن است.» -> سعدی
• «دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف// لیکن رفیق بر همه چیزی مقدم است» -> سعدی
• «دو چیز برای من به معنای زندگی است: آزادی و بانویی را که دوست دارم.» -> ولتر
• «دو دوست قدر شناسند حق صحبت را// که مدتی ببریدند و باز پیوستند» -> سعدی
• «دوست آن باشد که گیرد دست دوست// در پریشان حالی و درماندگی» -> سعدی
• «دوست آنست کو معایب دوست// همچو آیینه روبرو گوید// نه که چون شانه با هزار زبان// در قفا رفته مو به مو گوید» -> نشانی دهلوی
• «دوست از دوست حق گله گذاری دارد. گله گذاری دلیل دوستی و علاقه به دوام حسن مناسبات است.» -> فرانسیس بیکن
• «دوستان حقیقی اگر از دیده بروند از دل نخواهند رفت.» -> سیسرو
• «دوستان خود را از بین طبقهٔ فقیر برگزینید چه صمیمیت در قلوب آنها بیشتر حکمفرما است.» -> فرانسوا لارشفوکو
• «دوستان در زندان به کار آیند که بر سر سفره، همهٔ دشمنان دوست نمایند.» -> سعدی
• «دوستان را به گاه سود و زیان// بتوان دید و آزمود توان» -> سنایی
• «دوستانی که داری و آنان را آزموده ای با قلاب های پولادین به جان و دل خود پیوسته نگاه دار.» -> ویلیام شکسپیر
• «دوست، پیوندی است پدر و پسر را، او مهمترین نقطهٔ عطف آن هاست.» -> فرانتس کافکا
• «دوست خوب مانند درشکه در روز بارانی کمیاب است.» -> ولتر
• «دوست داشتن بدون امید، باز هم یک خوشبختی است.» -> بالزاک
• «دوست داشتن، رحمت است؛ مورد محبت واقع شدن، خوشبختی است.» -> لئو تولستوی
• «دوست را کس به یک بلا نفروخت// بهر کیکی گلیم نتوان سوخت» -> سنایی
• «دوست، شخصی است که صمیمانه به تو ضرر می زند.» -> استانیسلاو یرسی لخ
• «دوست کسی است که من با او می توانم صمیمی باشم و جلو او با صدای بلند فکر کنم.» -> رالف والدو امرسن
• «دوست مثل درشکه در روز بارانی کمیاب است.» -> ولتر
• «دوست من، گذشته ها کتابی مهر و موم شده است.» -> یوهان ولفگانگ گوته
• «دوست و مگس هردو در تابستان ظاهر می شوند» -> ضرب المثل آلمانی
• «دوست همه کس دوست هیچ کس نیست.» -> ارسطو
• «دوستی به پیوند می انجامد، ثابت می ماند، صمیمیت بیشتر جاری است، و سیال. دوستی یک رابطه است، صمیمیت حالتی از وجود توست. صمیمی هستی، با کدام و چه کسی، ابداً مهم نیست.» -> اوشو
• «دوستی، ازدواج دو روح است و در آن متارکه و طلاق جایز نیست.» -> ولتر
• «دوستی با افراد بد مانند سایه بامدادی است که در هر ساعت رو به کاهش می گذارد؛ دوستی با افراد نیک مانند سایه عصر است که تا غروب آفتاب رو به افزایش می گذارد.» -> یوهان گوتفرید هردر
• «یا مکن با پیل بانان دوستی// یا بنا کن خانه ای درخورد پیل» -> سعدی
• «دوستی با مردم دانا نکوست// دشمن دانا به از نادان دوست» -> نظامی
• «دوستی به پیوند می انجامد، ثابت می ماند، صمیمیت بیشتر جاری است، و سیال. دوستی یک رابطه است، صمیمیت حالتی از وجود توست. صمیمی هستی، با کدام و چه کسی، ابداً مهم نیست.»• «دوستی چه موهبت گرانبهایی است که هیچ چیز با آن لاف برابری نتواند زد.» -> هراس
• «دوستی حقیقی مانند نهالیست که در کوهستان بروید، به مجرد اینکه ریشه های خود را به سنگ های صخره کوه متصل کرد، دیگر طوفان های سخت و بادهای تند قادر به کندن آن نخواهند بود.» -> ناشناس
• «دوستی خالص ترین عشق است. دوستی والاترین صورت عشق است جایی که چیزی نمی خواهی، شرطی قائل نمی شوی، جایی که ایثار کردن عین لذت است. یکی بسیار نصیب می برد، اما این اصل نیست، این نصیب خودبه خود پیش می آید. انسان نیاموخته است که زیبایی های تنهایی را دریابد. او همیشه آوارهٔ جستن نوعی پیوند است، می خواهد با کسی باشد – با یک دوست، با یک پدر، با یک همسر، با یک فرزند، با یکی و کسی... اما نیاز اساسی آن است که به گونه ای فراموش کنی که تنهایی.» -> اوشو
• «دوستی مثل اسناد کهنه است، قدمت تاریخ آن را قیمتی می کند.» -> یوهان ولفگانگ گوته
• «دوستی نعمت گرانبهایی است، خوشبختی را دوبرابر می کند و بدبختی را تخفیف می دهد.» -> ویلیام شکسپیر

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] رفاقت و برقرار کردن ارتباط عاطفی با یکدیگر را دوستی (دوست داشتن، محبّت) گویند. از دوستی به معنای نخست در بابهای حج، اطعمه و اشربه و شهادات سخن گفته اند. از دوستی به معنای دوم در بابهای صدقات و نکاح سخن گفته اند.
دوست خوب گزیدن و دوستان زیاد گرفتن، مستحب، و در روایات بدان تشویق و ترغیب شده است.
در روایتی از امیرمؤمنان علیه السّلام آمده است:
«ناتوان ترین مردم کسی است که در گرفتن دوست ناتوان باشد و ناتوان تر از او کسی است که دوستی را که بدان دست یافته از دست بدهد».
در روایتی از امام صادق علیه السّلام، چارچوب دوستی- که بدون آن، دوستی تحقق نمی یابد- در پنج چیز دانسته شده است: اوّل، آنکه نهان و آشکار او برای تو یکی باشد. دوم، زینت تو را زینت خود و عیب تو را عیب خود بداند. سوم، دستیابی به ثروت و قدرت، موضع او را نسبت به تو تغییر ندهد. چهارم، از آنچه در توان دارد نسبت به تو دریغ نکند و پنجم که جامع همه خصلتهای پیشین است، این که تو را به گاه گرفتاری و نیاز رها نکند.

دوستان بد
دوست شدن و رفاقت با بدکار، نابخرد، دروغگو، بخیل، ترسو، قاطع رحم و کسی که از روی بی اعتنایی به نماز جماعت در مسجد حاضر نمی شود، مکروه است.

اعلام مراتب دوستی
اعلام مراتب دوستی به دوست، به منظور استحکام پایه های آن، مستحب است.

خوردن از خانه دوست
...

[ویکی اهل البیت] دوستی در لغت به معنای «خیرخواهی، رفاقت و یاری رساندن می باشد و مقابلش خصومت و دشمنی است» و در اصطلاح نیز به همین معنی است.
زندگی اجتماعی جزء طبیعت و فطرت انسان بوده و او در این دنیا، گریزی از معاشرت با دیگران ندارد. یکی از مصادیق معاشرت، دوستی با دیگران است و اگر این ارتباط و دوستی بر پایه ارزش های انسانی بنا شود، محصولی جز ترقی و تعالی عاید انسان نخواهد شد. ولی اگر با شخصی دوستی کند که با اخلاق نیکو و منش پسندیده بیگانه باشد، به یقین این دوستی جز خسارت و سقوط در قعر مفاسد، ثمره دیگری نخواهد داشت.
دوست خوب یکی از نعمت های بزرگ الهی و پناهگاه انسان و آرامش بخش دل و روان است. وجود دوست حقیقی در این جهان پرتلاطم یکی از نیازهای هر انسانی است. کسی که از نعمت دوست مهربان محروم باشد احساس غربت و تنهایی می کند. یکی از بهترین خوشی های زندگی، رفت و آمد و گفت وگوهای دوستانه است که غم را می زداید و به انسان نیرو می بخشد. از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام پرسیدند: بهترین وسیله آسایش در دنیا چیست؟ فرمودند: «منزل وسیع و دوستان زیاد».
انسانی که در انتخاب دوست توانا باشد در زندگی سعادتمند و پیروز خواهد بود و اگر نتواند با کسی دوست شود نشانه ضعف وی است. حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «عاجزترین مردم کسی است که از بدست آوردن دوست، ناتوان باشد». همچنین می فرمایند: «فقدان دوستان، یک نوع غربت و تنهایی است».
اگر انسان دوست نیک صفت و خوش اخلاق داشته باشد از خوبی های او پیروی خواهد کرد و اگر رفیق بد نصیبش گردد از بدی های او سرمشق خواهد گرفت و چه بسیارند جوانان پاک و بی گناهی که به وسیله دوستان فاسد به وادی فساد کشیده شد ه اند و دنیا و آخرتشان تباه گشته است. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله می فرمایند: «انسان بر راه و روش دوست و همنشین، خو می گیرد».
انسان برای این که بتواند به زندگی مطلوب برسد باید در این مسیر دوستانی انتخاب کند که معاشرت با آنها انسان را متوجه خداوند متعال نموده و او را به حق و حقیقت نزدیک سازند. «امام صادق علیه السلام از حضرت مسیح علیه السلام نقل می کنند: حواریون حضرت عیسی علیه السلام به ایشان عرض کردند: یا روح الله با چه کسانی همنشینی و دوستی کنیم؟ حضرت در جواب فرمودند: با شخصی همنشینی کنید که سه ویژگی داشته باشد:
تا دوستی را نیازموده ایم نباید کاملاً به او اعتماد کنیم؛ دیدن روی خوش از یک نفر کافی نیست که او را به دوستی برگزینیم؛ زیرا نفوس آدمی همچون غارهاست و به مجرد برخورد گذرا با یک نفر نمی توان هویت و شخصیت درونی او را کشف کرد، بلکه باید وارد آن شد و در اعماق آن پیش رفت و در این هنگام است که آدمی با مناظر زیبا و دلکش روبرو می شود و یا با مارها و عقرب ها روبرو می­گردد و نفوس آدمی نیز چنین است و جز با آزمایش و امتحان شناخته نمی شود. حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «پیش از آزمودن دوست به او اعتماد مکن».
در اینجا به برخی از این ویژگی ها اشاره می شود:

[ویکی فقه] دوستی (فقه). رفاقت و برقرار کردن ارتباط عاطفی با یکدیگر را دوستی (دوست داشتن، محبّت) گویند. از دوستی به معنای نخست در بابهای حج، اطعمه و اشربه و شهادات سخن گفته اند. از دوستی به معنای دوم در بابهای صدقات و نکاح سخن گفته اند.
دوست خوب گزیدن و دوستان زیاد گرفتن، مستحب، و در روایات بدان تشویق و ترغیب شده است.
وسائل الشیعة ج۱۲، ص۱۶-۱۸.
دوست شدن و رفاقت با بدکار، نابخرد، دروغگو، بخیل، ترسو، قاطع رحم
وسائل الشیعة ج۱۲، ص۲۸-۳۰.
اعلام مراتب دوستی به دوست، به منظور استحکام پایه های آن، مستحب است.
وسائل الشیعة ج۱۲، ص۵۴.
...

واژه نامه بختیاریکا

پتیر خمیر

جدول کلمات

ود

پیشنهاد کاربران

عشق، مهربانی، محبت، ود، وداد، مرافقت، همدمی، رفاقت

*دوستی هستم ارادتمند شما*
💖🌹❤

حُب

دوستی بدور بودن از هر نا پاکی

آشنایی، ارادت، رفاقت، صمیمیت، عشق، عطوفت، محبت، مودت، مهربانی، ود، ولا، همدمی، انس، تولی، حب، وداد

وداد

قن

تیره دوستی در طایفه مال احمدی منجزی
تشمال احمد خان بختیاروند ایلخان


روستای دوستی در شهر اندیکا
مسجدسلیمان


کلمات دیگر: