کلمه جو
صفحه اصلی

بشنه

فرهنگ فارسی

گیاهیست باریک با شاخسار فراوان و دراز و باریک و گره دار که همه از منشائ واحد جدا شوند و بیشتر بر روی تخته سنگها گسترده شوند . طولش بانداز. انگشت و رنگش سبز مایل بزردی و سفیدی باشد .

لغت نامه دهخدا

بشنه . [ ب ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) گیاهی است باریک با شاخسار فراوان و دراز و باریک و گره دار که همه از منشاءواحد جدا شوند و بیشتر بر روی تخته سنگها گسترده شوند. طولش به اندازه ٔ انگشت و رنگش سبز مایل بزردی و سفیدی باشد. رجوع به ترجمه ٔ فرانسوی ابن بیطار شود.


بشنه . [ ب ِ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ مشکان بخش نی ریز شهرستان فسا. سکنه ٔ آن 291 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات . شغل اهالی آن زراعت و قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


بشنة. [ ب ِ ن َ ] (ع اِ) یک قسم از ارزن . (ناظم الاطباء). امروز در الجزایر این نام را بنوعی گاورس دهند. (یادداشت مؤلف ). ذرت خوشه ای . جاورس . ذرت هندی . جوکن . ذرت جاروئی . ذرت خوشه آویز. ذرت چهل چراغی . ذرت قندی . گندم مصری . و رجوع به فرهنگ فرانسه بفارسی نفیسی شود.


( بشنة ) بشنة. [ ب ِ ن َ ] ( ع اِ ) یک قسم از ارزن. ( ناظم الاطباء ). امروز در الجزایر این نام را بنوعی گاورس دهند. ( یادداشت مؤلف ). ذرت خوشه ای. جاورس. ذرت هندی. جوکن. ذرت جاروئی. ذرت خوشه آویز. ذرت چهل چراغی. ذرت قندی. گندم مصری. و رجوع به فرهنگ فرانسه بفارسی نفیسی شود.
بشنه. [ ب ِ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) گیاهی است باریک با شاخسار فراوان و دراز و باریک و گره دار که همه از منشاءواحد جدا شوند و بیشتر بر روی تخته سنگها گسترده شوند. طولش به اندازه انگشت و رنگش سبز مایل بزردی و سفیدی باشد. رجوع به ترجمه فرانسوی ابن بیطار شود.

بشنه. [ ب ِ ن ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه مشکان بخش نی ریز شهرستان فسا. سکنه آن 291 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی آن زراعت و قالی بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

دانشنامه عمومی

بشنه، روستایی از توابع بخش قطرویه شهرستان نی ریز در استان فارس ایران است.
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان قطرویه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۲۱ نفر (۵۷خانوار) بوده است.

گویش مازنی

/beshne/ می توان - می شود & بریزد

۱می توان ۲می شود


بریزد



کلمات دیگر: