کلمه جو
صفحه اصلی

بوران


مترادف بوران : توفان، کولاک

برابر پارسی : باد و باران تند، برفباد، توفان برف

فارسی به انگلیسی

blizzard, snowstorm, squall, sleet

blizzard, snowstorm, squall, storm


sleet, squall


مترادف و متضاد

squall (اسم)
باد، فریاد، ضجه، بوران، توفان، باد بی سابقه و شدید

sleet (اسم)
بوران

توفان، کولاک


فرهنگ فارسی

باد قوی شمال‌شرقی در روسیه و آسیای مرکزی متـ . سپیدبوران white buran


یا بوراندخت دختر خسرو پرویز ملکه ساسانی و بیست وهشتمین فرد از ساسانیان که یک سال و چهار ماه در ایران سلطنت کرد.
سرمای سخت وبادشدیدکه بابرف یاباران همراه باشد
۱ - باران یا برفی که با باد باشد . ۲ - باد شدیدی که برفهای کوه را از جایی بجایی منتقل کند .

فرهنگ معین

[ تر. ] ( اِ. ) ۱ - باران یا برفی که با باد باشد. ۲ - باد شدیدی که برف های کوه را از جایی به جایی منتقل کند.

لغت نامه دهخدا

بوران. ( ترکی ، اِ ) باران یا برفی که با باد باشد. ( فرهنگ فارسی معین ). || باد شدیدی که برفهای کوه را از جایی بجایی منتقل کند. ( فرهنگ فارسی معین ).
- باد و بوران ؛ سرما و باد و برف شدید. ( فرهنگ عامیانه جمالزاده ).

بوران. ( اِخ ) نام دختر حسن بن سهل که زوجه مأمون عباسی بوده وبورانیه که طعامی است معروف ، منسوب بدو است. اما شیخ الرئیس در شفا گفته : بورانی منسوب است به بوران دخت بنت خسروپرویز که مقدم بوده. ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ). نام زن مأمون خلیفه. ( از اشتینگاس ). نام زن مأمون عباسی ، دختر حسن بن سهل. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). رجوع به تعلیقات چهارمقاله چ معین ص 53 شود.

بوران . (اِخ ) نام دختر حسن بن سهل که زوجه ٔ مأمون عباسی بوده وبورانیه که طعامی است معروف ، منسوب بدو است . اما شیخ الرئیس در شفا گفته : بورانی منسوب است به بوران دخت بنت خسروپرویز که مقدم بوده . (از آنندراج ) (از انجمن آرا). نام زن مأمون خلیفه . (از اشتینگاس ). نام زن مأمون عباسی ، دختر حسن بن سهل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به تعلیقات چهارمقاله چ معین ص 53 شود.


بوران . (ترکی ، اِ) باران یا برفی که با باد باشد. (فرهنگ فارسی معین ). || باد شدیدی که برفهای کوه را از جایی بجایی منتقل کند. (فرهنگ فارسی معین ).
- باد و بوران ؛ سرما و باد و برف شدید. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ).


فرهنگ عمید

سرمای سخت و باد شدید که با برف یا باران همراه است.

دانشنامه عمومی

بوران (هواشناسی)
بوراندخت یا پوراندخت یا پوران
بوران (فضاپیما)
بوران ها: دسته ای از ترکیبات شیمیایی حاوی عنصر بور

فرهنگ فارسی ساره

برف باد


فرهنگستان زبان و ادب

{buran, purga, burga} [علوم جَوّ] باد قوی شمال شرقی در روسیه و آسیای مرکزی متـ . سپیدبوران white buran

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] همسر مأمون خلیفه عباسی و دختر دبیر ایرانی او حسن بن سهل بود.
بنابر پاره ای روایات، نام حقیقی او خدیجه، و لقبش بوران بوده است. در صفر ۱۹۲ زاده شد.

مراسم ازدواج
پدرش در سال های نخستِ خلافتِ مأمون (۱۹۸ـ۲۱۸) صادقانه در خدمت خلافت بود، و بوران در ده سالگی به ازدواج خلیفه درآمد. مراسم این زفاف که شکوه آن را بسیاری از مؤلفان با آب و تاب وصف کرده اند، در رمضان ۲۱۰ در ضیاعِ حَسَن بن سهل در فَم الصِلْح نزدیک واسط بر پا شد.

رابطه خلیفه با خانواده بوران
در آن ایام، گرچه حسن بن سهلِ دبیر از کارهای دولتی دست کشیده بود، خلیفه هنوز مایل بود که دلبستگی خود را به خانواده او نشان دهد. ظاهراً در همین هنگام، بوران برای نجاتِ ابراهیم بن مهدی (متوفی ۲۲۴، برادر هارون الرشید خلیفه عباسی) نزد مأمون شفاعت کرد.

وفات
...

گویش مازنی

از توابع دشت سر بخش مرکزی آمل



جدول کلمات

سرمای سخت و باد شدید

پیشنهاد کاربران

بوران در کردی به معنای رفت می باشد

بوران ( Boran ) ( به فارسی: پوران/ Puran ) شهبانوی ساسانی، دختر خسرو ( دوم ) پرویز و نخستین بانوی پادشاه ایران است. سکه هایی تاریخ گذاری شده از سال های نخست و دوم و سوم پادشاهی وی در دست است. او در فاصله ی 17 ژوئن 629 تا 16 ژوئن 630 م. بر تخت سلطنت نشسته بود، و مطابق گزارش "Sebeos"، در بهار سال 630 م. و در پی قتل «شهروراز» غاصب؛ هر چند که بوران همسر وی نبود بل که بایست بیوه ی «کواد» دوم ( شیرویه؛ پادشاهی در: 628 م. ) بوده باشد.
برخی نویسندگان، مدت پادشاهی او را یک سال و چهار ماه می انگارند و دیگران، یک سال و شش ماه؛ سبئوس این مدت را دو سال برآورد می کند. اما احتمالاً بوران در پاییز 631 م. درگذشته بود ( cf. Noldeke, Geschichte der Perser, p. 433 ) و از این رو، به رغم سومین سال نگار، مدت پادشاهی وی نمی تواند بیش از یک سال و نیم باشد. برپایه ی گزارش Anonymous Syraic Chronicle و Chronicle of Seert ( II/2, p. 259 ) ، بوران را با خفه کردن به قتل رسانده بودند. Chronicle of Seert نام قاتل او را پیروز ( فرمانده سپاه ایران ) ذکر می کند.
مطابق گزارش طبری ( I, p. 1064; Noldeke, pp. 390ff. ) ، بوران «پُس - فرخ» ( بانی توطئه علیه شهروراز ) را به مقام وزارت ( بزرگ - فرمدار ) ترفیع داده بود. مطابق روایتی دیگر، تصور شده است که بوران «فرخ - هرمزد» ( امیر آدوربادگان ) را به زمام داری حکومت منصوب کرده بود. روی داد عمده ی دوران پادشاهی بوران، فرستادن سفیرانی به نزد امپراتور «هراکلیوس» ( Heraclius ) ، به ریاست «کاتولیکوس ایشوعیب» سوم و بزرگان کلیسای ایران بود. این گروه اعزامی قصد رفع کردن چند موضوع مورد اختلاف دو قدرت ایران و روم را داشت. اما - به ویژه - این تصوری موهوم است که مذاکرات یاد شده منجر به استرداد صلیب مقدس به هراکلیوس شد؛ چرا که در حقیقت، صلیب را پیش تر، کواد دوم ( شیرویه ) در سال 629 م. به رومیان بازپس داده بود ( 1 ) .
دومین بانوی پادشاه ایران، «آزرمی دخت» ( پهلوی: AzarmigDukht؛ فارسی: آزرمی دخت، ارزمی دخت، ارزمین دخت، آزرومی دخت ) است که مطابق گزارش طبری، برای چند ماه در سال 630 م. پادشاهی کرد. او خواهر شهبانو «بوران» و دختر شاه خسرو ( دوم ) پرویز بود. نام وی به معنای «دختر محترم» یا «دختر [یک فرد] محترم» است که در این صورت، به پدرش ( خسرو پرویز ) اشاره دارد. ما درباره ی این شخصیت دانسته های اندکی داریم که متعلق است به دوران اغتشاش های پایانی عصر ساسانی. اما وجود وی به گواهی سکه هایی، تأیید و تصدیق شده است.
م. ی. مشیری سکه ای از این شهبانو را کشف و منتشر کرده است ( Etudes de numismatique iranienne sous les sassanides, Tehran, I, 1972, pp. 11 - 16 ) ؛ این سکه در سال یکم ضرب گردیده و در ضراب خانه ای با نماد WYHC که تصور شده، شهر «وه از آمید کواد» ( Veh - az - Amid - Kavad = ارجان ) است. این سکه دارای چهره ی یک مرد است. مشیری کوشیده است این امر غیرعادی را با این پیش نهاد که تصویر مذکور متعلق به «فرخ - هرمزد» است، تعبیر و تبیین کند. وی ( فرخ - هرمزد ) کسی بود که به طور بلندپروازانه ای، آرزوی ربودن مقام سلطنت را داشت و عملاً نیز این قدرت را زیر نام «هرمزد ششم» به دست آورده بود. وی کمی بیش از یک سال توانست به طور هم زمان با شهبانو آزرمی دخت پادشاهی کند. سکه ای از هرمزد ششم در سال یکم ضرب نشده و تنها نمونه ها، در سال های دوم و سوم تاریخ گذاری شده است. دو سکه ی دیگر آرزمی دخت در کتاب خانه ی ملی پاریس موجود است و سکه ای نیز در اختیار روان شاد م. فروغی بود. [در همه ی موارد] فقط ضراب خانه ی WYHC تأیید شده است.
منابع تاریخی عصر اسلامی، مدت پادشاهی آزرمی دخت را به طور متفاوتی، شش ماه ( طبری، 1، ص 1056؛ یعقوبی، 1، ص 198؛ بیرونی، Chronology, p. 123؛ حمزه، ص 28؛ ابن مسکویه، تجارب الامم، 1، ص 270 ) ، چهار ماه ( مقدسی، البدع و التاریخ، 3، ص 173؛ کسروی به نقل از حمزه، ص 22 [بسنجید با ص 28] ) ، و شانزده ماه ( مسعوی، مروج الذهب، ed. Pellat، 1، ص 322؛ حمزه، ص 16؛ مجمل التواریخ، ص 83 ) ذکر می کنند. طبری ( I, pp. 1064 - 65 ) شرح می دهد که «فرخ - هرمزد»، فرمانده سپاه خراسان، از آزرمی دخت برای ازدواج، خواستگاری کرد. شهبانو بدون دادن جرأت امتناع به وی، او را به محفلی خصوصی دعوت کرد و در آن جا به قتل رساند. برای گرفتن انتقام فرخ - هرمزد، پسرش رستم [فرخ زاد] ظاهراً تیسفون ( پای تخت ) را تصرف کرده، شهبانو را خلع نمود و او را کور ساخت و کشت.
منابع اسلامی، آرزمی دخت را به صورت زنی باهوش و بسیار دل ربا توصیف می کنند. کتاب «صُوَر ملوک بنی ساسان» [که دارای تصاویر نقاشی شده ی همه ی پادشاهان ساسانی بوده] وی را به شکل نشسته بر صندلی، ملبس به ردای گل دوزی شده ی سرخ فام و شلوار آراسته ای به رنگ آبی آسمانی، با تبری در دست راست و شمشیری که در دست چپ گرفته و بدان تکیه داده، تصویر کرده بود ( حمزه، ص 92 ) . او همچنین با بنای آتشگاهی در «ابخاز» و دژ / قصری در «اسد آباد»، معتبر و نام بُردار شده است ( مجمل التواریخ، ص 83 ) .
لقب وی «دادگر» بوده است. شاهنامه که او را "آزرم دخت" می خواند و پادشاهی اش را به کوتاهی شرح می دهد، سخنان پندآمیز و حکیمانه ی او را در زمان برتخت نشینی، و این که قدرت اش در پنجمین ماه پادشاهی اش فروشکسته بود، بیان می کند؛ اما این شرح فاقد تصریح در مورد شیوه ی درگذشت شهبانو است ( ed. Mohl, VII, p. 422 ) . منابع مسیحی نیز پادشاهی وی را ثبت کرده، نام وی را به شیوه های گوناگون تحریف و دگرگون ساخته اند ( 2 ) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ) M. L. Chaumont, "BORAN": Encyclopaedia Iranica, vol. 4, London & NewYork, 1990
2 ) Ph. Gignoux, "AZARMIGDUXT": Encyclopaedia Iranica, vol. 3, London & NewYork, 1989

بوران یا بؤران واژه ی ترکی است از مصدر بورماخ به معنی پیچیدن و لوله کردن، چیزی را به دور خود پیچ دادن. بوران اسم فاعل است از مصدر بورماخ به معنی در هم پیچنده. پیچ و تاب دهنده. لوله کننده. دور خود پیچنده.
اصل واژه ی بوران از ریشه هندواروپایی bur به معنای چرخیدن آشفتن خشمگین شدن می باشد,
بوران را در انگلیسی کهن به شکل byre به معنای توفان و در ارمنستان բռնություն brrnut’yunبه معنای زورگویی و در اسلاو burja به معنای توفان و در اورال کهن purka به معنای برف باد و در آلتایی borān به معنای برفباد می بینیم .

بوران ( Boran ) نام پسرانه ترکی به معنی توفان تندری

ریشه ی واژه ی #باران #بورا در ترکی به معنی باران طوفانی و #بوران باد سرد همراه با باد شدید ✅

اول متن زیر را بخوانیم :
ET� bor kar fırtınası AgAn ☼ ● Or << ET� borağan

borağan "kısa yağmur veya kar fırtınası" [ Pavet de Courteille, Dictionnaire Turc Oriental ( 1500 yılından �nce ) ]
boran "kar fırtınası, kısa s�ren şiddetli yağış" [ Evliya �elebi, Seyahatname ( 1680 yılından �nce ) ]

در ریشه ی بورا آن را در تاریخ به صورت بوراغان دیده اند و شکل دیگری از آن بوران است.

خب مصدر باریدن جعلی است چون دارای *یدن* است ( اصالت دار ها رفتن ، یافتن و. . . ) و از ظاهر چنین دیده میشود که اسم بار فعل شده است. ♦️

بار از بارماق ترکی است به معنی بردن و رفتن است در ازبکی آلیب بارماق گویند.

بردن در فارسی مصدر خوبی برای بار است که با بارماق ترکی مشترک است اما باریدن مصدر نوساز است و باران ساخته از بردن نیست
چون بوراغان با پسوند مدام ترکی است
اولاغان ( مدام میشود ، از اولماق است و به معنی عادی )
بوراغان ( از بارماق به معنی بردن است ازبک ها بورماق گویند ، a , o تبدیل شونده هستند. )
باراغان مدام بار دارد ، بردارنده ی بار است اشاره به بار موجود در باران و حمل آن است که در ترکی باران طوفانی گفته میشود که بوران هم از این بن است
به صورت باران وارد فارسی شده است.

در صورتی که کولاک و بوران یا بورا ترکی است چرا باران از ترکی نباشد؟

بوران با ریشه ترکی یعنی طوفان

توفان به ترکی یعنی سیل

کولاک در ترکی میشه شاختا یا شخته

باران به ترکی میشه یامور و یاغیش

برف به ترکی میشه قار

یخ به ترکی میشه بوز

گرم به ترکی میشه ایستی

ولرم به ترکی میشه ایلیخ

تگرگ میشه دولی

رعدو برق میشه یلدیریم یا ایلدیریم

سرد به ترکی میشه سویوق

خنک به ترکی میشه سرین

به یخ زدن دومماق میگن
به گرم شدن گیزیشماق

یاغماق یعنی رگبار یاغدیرماق یعنی ریختن از بالا به صورت افشانه
قار کولح یا قار کوله یعنی برف زیاد

به شرجی هم بوغوچی یا بوغان میگویند پعنای کلمه به کلمش میشه خفه کننده

یای به بهار یا خود بهار

یاز به تابستان

پاییز میشه سون باهار

زمستان میشه قیش






ممنون که میخونین اینا خیلی زیادن

باتشکر

قارقیش یعنی نفرین یعنی برای کسی از خدا طلب زمستانی شدن در اینجا منظور اینه که تو زمستان زندگی شخت و هیچی نیست


قشلاق با پسوند لاخ یا لاق یعنی محل ان میشه محل رفتن از زمستان

یایلاق هم برعکس که میدونین

گولگه یعنی سایه که گولگه هم میگن

اوشومک یعنی سرد شدن برای انسان
پیشماق هم برای انسان یعنی گرمی بیش از حد و همچنین پختن

اینارم یادم رفت اگه زیادشو بخواین میزارم:

یل یعنی باد

اسماخ یعنی وزیدن که میگن یل اسیر یعنی میوزد

اسنماق هم از اینه یعنی خمیازه

ابر میشه بولوت

مه میشه دومان

خورشید میشه گون

ماه پیشه آی

�ovğun در آذربایجانی و tupan در ترکمنی و شیمیرغان در ایغوری میشه کولاک شخته رو هم گفتم البته شخته بیشتر استفاده میشه

در آذربایجانی daşgin یعنی سیل

شامال و یل و ویندل و suw میشه باد



ممنونو که میخونید این کلمات خیلی زیاد هستن اونا که لازمه رو گفتم ممنون


کلمات دیگر: