کلمه جو
صفحه اصلی

اسپرم


مترادف اسپرم : اسپرماتوزوئید، منی، نطفه

فارسی به انگلیسی

spermatozoon

مترادف و متضاد

اسپرماتوزوئید، منی، نطفه


فرهنگ فارسی

اسپرغم، سپرم: گل وسبزه، گل وگیاه معطر، هرگیاهی که برگهای خوشبوداشته باشد، ریحان
( اسم ) هر گیاه که برگ آن بوی خوش دارد ریحان

فرهنگ معین

(اِ پَ رَ ) ( اِ. ) هر گیاه که برگ آن بوی خوش دارد، ریحان .

لغت نامه دهخدا

اسپرم. [ اِ پ َ رَ ] ( اِ ) ریحان برگ معطر. هر گیاه که برگ آن بوی خوش دارد.مطلق گلها و ریاحین. ( برهان ). اسپرغم. رجوع به اسپرغم شود. سپرم. اسپرهم. کلمه اسپرم جزء دویم نام بعضی گیاهان خوشبو باشد، چون : جم اسپرم ، جوان اسپرم ، خوش اسپرم ، شاداسپرم ، شاه اسپرم ، کافوراسپرم ( اقحوان ) ( محمودبن عمر ربنجنی )، مرداسپرم. مورداسپرم :
چنان پنداشتی آن مرد دلخواه
که اندر اسپرم رفتی همه راه.
زراتشت بهرام.
- اسپرمها ؛ ریاحین.

فرهنگ عمید

اسپرغم#NAME?


سلول جنسی نر که در بیضه‌ها ساخته می‌شود و می‌تواند تخمک را بارور کند؛ اسپرم؛ منی‌دانه؛ زامه.


= اسپرغم
سلول جنسی نر که در بیضه ها ساخته می شود و می تواند تخمک را بارور کند، اسپرم، منی دانه، زامه.

دانشنامه آزاد فارسی

اِسْپِرم (sperm)
اِسْپِرم
اِسْپِرم
(یا: اسپرماتوزویید) در زیست شناسی، گامت نر جانوران در تولیدمثل جنسی، قبل از لقاح. هر یاختۀ اسپرم دارای یک کپسول سر حاوی هسته، یک بخش میانی حاوی میتوکندری که انرژی را تأمین می کند، و یک دم طولانی (تاژک) است. در پستانداران، یاخته های اسپرم در بیضه های موجود نر تولید می شوند. این یاخته ها براثر نوع خاصی از تقسیم سلولی، با نام میوز، پدید می آیند که تعداد کروموزوم ها را در این تقسیم نصف می کند. یاخته های اسپرم ویژگی های مخصوص به خود دارند. هنگامی که اسپرم ها از اندام تناسلی نر به مهبل ماده می ریزند، به طرف رحم و لوله های تخم بر شنا می کنند. شنا براثر حرکت دم سلول اسپرم صورت می گیرد. در انتهای دیگر سلول هسته قرار دارد و یاخته تقریباً فاقد مواد دیگر است. به همین سبب اسپرم نسبتاً کوچک و وزن آن کم است. اسپرم انسان۰.۰۰۵ میلی متر طول دارد و در بدن موجود ماده دو تا نُه روز زنده می ماند. بنابر مطالعه ای در دانمارک (۱۹۹۰)، از ۱۹۴۰، تعداد اسپرم ها در واحد حجم ۵۰ درصد کاهش یافته است. این کاهش ممکن است براثر افزایش مواد آلاینده باشد. به نظر می رسد تعدادی از مواد آلاینده، ازجمله برخی محصولات جانبی نفت و بی فنیل پلی کلرینیتها، اثر مشابهی بر هورمون ماده یا استروژن دارند.ساختار اسپرم. سر اسپرم حاوی آنزیم آکروزین است که با حلِّ پوشش تخمک باعث نفوذ اسپرم به آن می شود. در ۱۹۹۸، محققان هلندی کشف پروتئینی با نام پروتئین بازدارندۀ C را اعلام کردند. زمانی که اسپرم ها در اپی دیدیم ذخیره شده اند، این پروتئین از فعالیت آکروزین تا زمانی که اسپرم ها براثر انزال آزاد شوند، جلوگیری می کند. اسپرم بیشتر جانوران متحرک است و با تاژک بلندی حرکت می کند، اما در بعضی از جانوران، از قبیل خرچنگ های گرد و خرچنگ های دراز دریایی، اسپرم ها غیرمتحرک اند. یاخته های اسپرم در بیضه ها (← بیضه) تولید می شوند. اسپرم ها از طریق لوله های اسپرم بر در مسیر غدد کیسه ای و غدۀ پروستات عبور می کنند. این غدد مایعی با نام منی تولید می کنند که انرژی اسپرم ها را تأمین می کند و باعث می شود پس از ترک بدن قادر به حرکت باشند. در مقدار کمی از منی، صدها میلیون یاختۀ اسپرم وجود دارد. اسپرم های پستانداران دارای گیرنده هایی شبیه گیرنده هایی اند که در پوشش بینی یافت می شوند. این گیرنده ها به هدایت اسپرم به طرف تخمک کمک می کنند. گاه به گامت های نر متحرک (آنتروزوئیدها) گیاهان پست نیز اسپرم می گویند.

پیشنهاد کاربران

اِسپِرم
مَنی : به گُمان پارسی است : همان پُشتابی که از مَن / کَسی می جَهَد، مَناب، مَنابه
نُطفه : به گُمان پارسی است ( نُتفه ) :
نِتافه: نِ - تاف - ه
نِ: پیشوند= به سوی پایین ، دَرون
تاف: تافتن = چِهرگیری زِه/ زِک/پیشزاد
ه= پسوند نام ساز
زامه : زام =تخم، بَذر/بَزر، دانه ، در واژه کُردی زاماد =داماد : کَسی که تُخم می افشاند ( فرهنگستان )
دامه : همین واژه با وات"د"، از داماد
زومه : همین واژه با گویش سمنانی/سِمِنی، از زوما ( د )
جَهاب / جَهابه: آبی که می جَهَد
پُشتاب/پُشتابه : آب ِ پُشت
زایاب/ زایابه : آب زاییدن


به انگلیسی: sperm
مصوب فرهنگستان: زامه

آب پشت. [ ب ِ پ ُ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) نطفه. منی. آب مردی :
آب رخ زآب پشت بگریزد
کآب پشت آب رویها ریزد.
سنائی.

مرد روغن . [م َ رُ غ َ ] ( اِ مرکب ) منی . آب مرد. ( ناظم الاطباء ) .

نطفه. . . . . منی. . .

( آب کار ) آب کار. [ ب ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نطفه

آب کارت مبر، که گردی پیر

کار این آب را تو سهل مگیر

بهترین میوه ای ز باغ تو اوست

راستی روغن چراغ تو اوست

او نماند چراغ تیره شود

خاطرت کند و چشم خیره شود

به فریب دل خیال انگیز

هر دمش در فضای فرج مریز

پیش این ناودان خونریزان

سیل آشوب بر مینگیزان

آتش شهوتش به یاد مده

و اینچنین آب را به باد مده

در سرت اوست عقل و در رخ رنگ

در کمر سیم و در ترازو سنگ

اصل ازو بود و فرع ازو خیزد

اوست آبی که زرع ازو خیزد

آب روی تو آب پشتت و بس

تیغ آبی چنین به مشت تو بس

مهل این نطفه، گر حرام بود

پخته کن کار، اگر نه خام بود

نطفه از لقمهٔ حرام و حرج

ندهد فرج را ز نسل فرج

گندم بد نمی توانی کشت

چه طمع میکنی به نطفهٔ زشت؟

فرج گورست و اندرو لحدی

صحبت او عذاب هر احدی

آلتش شهوت تو کور افتاد

زنده زان بی کفن بگور افتاد

چه بزاید خود از چنان کوری؟

خاصه در وحشت چنان گوری

زندهٔ خود مکن به گور، ای دل

نام خود بد مکن به زور، ای دل

راست کن ره چون آب میرانی

ورنه خر در خلاب میرانی

زن ناپارسا مگیر به جفت

اگر از بهر نسل خواهی خفت

که پسر دزد و نابکار آید

بدنهادست و بد به بار آید

کند اندیشه با تو روز ستیز

آنچه شیرویه کرد با پرویز

شیر شیرویه چون حرام افتاد

خنجرش را پدر نیام افتاد

هر ستم کز چنین پسر باشد

همه در گردن پدر باشد

او ز خود در عذاب و خلق از وی

پدرش را دعای بد در پی

زو چه رنجی که دسترنج تو خورد

گرگ پرورده ای چه خواهد کرد؟

به خطا از پسر برنجیدی

زانکه آب خطا تو سنجیدی

قند تلخی فزود، دادهٔ تست

بره گرگی نمود، زادهٔ تست

پنبه کشتی، طمع به ماش مدار

جو بکاری، عدس نیارد بار

آنکه او را تو زشت کاشته ای

خوبی از وی چه چشم داشته ای؟

تخم بد در زمین شوره چه سود؟

در سپیدی سیاهی آرد دود

جو و گندم چو بر خطا ندهد

آدمی هم جزین عطا ندهد

باید اندیشه هم به دادن شیر

که ز خامیست آن گشادن شیر

شیر بد خلق تخم شر باشد

شیر بدکاره خود بتر باشد

تو که گر خانه ای نهی بنیاد

مزد مزدور جویی و استاد

پس به دست آوری زمینی سخت

آجر و سنگ و خشت و خاک و درخت

ساعتی خوبتر برانگیزی

وانگهی خشت و گل فرو ریزی

چو به کاخی که میکنی از گل

بار این جمله می نهی بر دل

در اساس نتیجه و فرزند

آلت و اختیار بد مپسند

ورنه فرزند خانه کن باشد

رنج جان و بلای تن باشد

اوحدی


کلمات دیگر: