کلمه جو
صفحه اصلی

نوایی

فارسی به انگلیسی

audio

فرهنگ فارسی

محمد تقی مازندرانی فرزند حاجی میرزا رضا قلی منشی الممالک سلطانی متخلص به نوایی از شاعران قرن سیزدهم است ٠ وی متصدی دیوان انشای محمد شاه قاجار بوده ٠

نوایی

لغت نامه دهخدا

نوایی . [ ن َ ] (اِخ ) بابا سلطان قمی . از شاعران قرن یازدهم هجری و از ملازمان شاه عباس کبیر است . او راست :
نوایی نیست شاد از وصل امروز
چو هجران خواهدش آزرد فردا
چه باشد حال بیماری که امروز
یقین داند که خواهد مرد فردا.
(از صبح گلشن ص 54 و قاموس الاعلام ج 6 ص 4603).
و رجوع به سفینه ٔ خوشگو حرف «ن » شود.


نوایی . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز، در 14 هزارگزی جنوب ایذه در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 106 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات ، محصولش غلات ، شغل مردمش زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


نوایی . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اواوغلی از بخش حومه ٔ شهرستان خوی ، در 9 هزارگزی شمال شرقی خوی بر سر راه خوی به جلفا، در جلگه ٔ معتدل هوائی ، در کنار رود قطور واقع است و 265 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ قطور، محصولش غلات و پنبه و کرچک و زردآلو، شغل اهالی زراعت و جوراب بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


نوایی . [ ن َ ] (اِخ ) شمس الدین محمد کاشانی (ملا...)، متخلص به نوایی . از شاعران قرن دهم هجری است و به هندوستان مهاجرت کرده . او راست :
ای دل مگو که آن گل بوی وفا ندارد
دارد وفا ولیکن نسبت به ما ندارد.
(از تحفه ٔ سامی ص 76 و صبح گلشن ص 540 و قاموس الاعلام ج 6 ص 4603 و فرهنگ سخنوران ).


نوایی . [ ن َ ] (اِخ ) عبدالسمیع سندی ،متخلص به نوائی . از پارسی گویان هند است . او راست :
بهار و خزان ، سرو یک صورت است
بر آزاد، فکر جهان کم بود.

(از مقالات الشعراء ص 820).



نوایی . [ ن َ ] (اِخ ) محمدتقی (میرزا...) مازندرانی ، فرزند حاجی میرزا رضاقلی منشی الممالک سلطانی ، متخلص به نوائی . از شاعران قرن سیزدهم هجری است . وی متصدی دیوان انشای محمدشاه قاجار بود. او راست :
چو بامداد ز نخجیرگاه شاهنشاه
رسید مونس جانم چمان چمان از راه
به لب بدخشی لعل و به زلف چینی مشک
به قد فراخته طوبی به رخ فروخته ماه .
(از مجمع الفصحاء ج 2 ص 509 و سفینه ٔ المحمود «مجلس سیم ، مرتبه ٔ چهارم ص 207» و فرهنگ سخنوران ص 617).


نوایی . [ ن َ ] (اِخ ) محمدشریف (میر...) سبزواری کربلائی ، متخلص به نوائی . از شاعران قرن دهم هجری و از درباریان اکبرشاه پادشاه هندوستان است . در اکبرآباد هند وفات یافت . او راست :
به گرم خوئیت ازجا نمی روم چه کنم
که اعتماد ندارم به آشنائی تو
تو در طریقه ٔ مهر و وفا نه آن شمعی
که نور دیده فروزد ز روشنائی تو.
(از صبح گلشن ص 540 و قاموس الاعلام ج 6 ص 4603).
و رجوع به منتخب التواریخ ج 3 ص 376 و هفت اقلیم (اقلیم چهارم ، سبزوار) و سفینه ٔ خوشگو، حرف «ن » شود.


نوایی . [ ن َ ] (اِخ )از قاضی زادگان بافق و از شاعران قرن یازدهم هجری است . رجوع به تاریخ یزد یا آتشکده ٔ یزدان ص 336 شود.


نوایی . [ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب به قریه ٔ نوا. (ناظم الاطباء). اهل نوا. رجوع به نوا شود. || نواگر. (آنندراج ). مغنی . (یادداشت مؤلف ). || به رهن و وثیقه و گروگان برداشته شده از آدمی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نوا شود :
فرخار بزرگ نیک جایی است
گر معدن آن بت نوایی است .

رودکی (از یادداشت مؤلف ).


|| (اِ) آواز. سرود. نغمه . ترانه (؟). (ناظم الاطباء). || (حامص ) توانگری . دولت . فراوانی . (ناظم الاطباء). بدین معنی بانوایی درست است مقابل بی نوایی . || (ص نسبی ) اهل نائی . کسی که دارای آواز باریک بود. مطرب خوش سرود (؟). (ناظم الاطباء). رجوع به معنی دوم شود.

نوایی . [ ن َ / نُو ] (اِخ ) مهدی منشی (میرزا...)، فرزند حاجی ملا آقابابا تاجرشیرازی . از شاعران قرن سیزدهم هجری است . او راست :
ما مست شراب وحدتیم ای ساقی
سرخوش ز می محبتیم ای ساقی .

(از آثار العجم ص 571).


و رجوع به فارسنامه ٔ ناصری ج 2 ص 77و فرهنگ سخنوران ص 617 شود.

نوایی . [ن َ ] (اِخ ) امیر علیشیربن الوس ، ملقب به نظام الدین و متخلص به نوائی و فانی یا فنائی . از احفاد جغتای پسر چنگیز و از مشاهیر وزرای سلطان حسین میرزا بایقرا و از اعاظم دانشمندان و ادبای قرن نهم هجری است . وی به دو زبان فارسی و ترکی اشعار و دیوان دارد و صاحب تصانیف گوناگون است . در دوران قدرت و وزارت ، حامی و مشوق هنرمندان و شاعران بود و با مولانا عبدالرحمن جامی ارادت و مصاحبت می ورزید. او راست : 1 - دیوان فارسی ، بالغ بر شش هزار بیت . 2- اربعین منظوم . 3 - تاریخ الانبیاء، به ترکی . 4 - تاریخ ملوک عجم ، به ترکی . 5 - ترجمة اللغة الترکیة بالفارسیة. 6 - نسائم المحبة، در ترجمه ٔ ترکی نفحات الانس جامی . 7 - حیرة الابرار. 8 - لیلی و مجنون . 9 - فرهاد و شیرین . 10 - سبعه ٔ سیاره . 11 - سد اسکندری یا اسکندرنامه . 12 - خمسه ٔ المتحرین ، به زبان ترکی در شرح حال جامی . 13 - دیوان ترکی ، شامل چهار کتاب : غرایب الصغر یا غرایب النوائب ،نوادر الشباب ، بدایع الوسط، و فوائد الکبر. 14 - سراج المسلمین . 15 - عروض ترکی . 16 - مثنوی لسان الطیر.17 - محاکمة اللغتین . 18 - محبوب القلوب . 19 - مفردات ، در معما. 20 - منشآت ترکی . 21 - منشآت فارسی . 22- نظم الجواهر. 23 - مجالس النفایس ، که از مهمترین تألیفات او و تذکره ای است در شرح حال قریب 350 تن از معاریف معاصران او به زبان ترکی . وی به سال 906 هَ. ق . در 63سالگی وفات یافت . از اشعار پارسی اوست :
رسد هر کس به مقصودی ز یارب یارب شبها
چرا مقصود من حاصل نشد یارب ز یاربها
نگویم بهر تشریف قدومت خانه ای دارم
غریبم ، خاکسارم ، گوشه ٔ ویرانه ای دارم .
(از ریحانة الادب ج 4 ص 235 و مجمع الفصحاء ج 1 ص 41 و تذکره ٔ نصرآبادی ص 470 و فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ سپه سالار ج 2 ص 538).
و نیز رجوع به متفرقات الذریعه و کشف الظنون و بهارستان جامی ص 122 و تذکره ٔ دولتشاه ص 494 و مجالس النفایس ترجمه ٔ حکیم ص 357 و تحفه ٔ سامی ص 179 و آتشکده ٔ آذر ص 23 و تاریخ کثیرة ص 144 و مرآةالخیال ص 72 و نگارستان سخن ص 72 و 133 و طرایق الحقایق ج 3 ص 46 و اسماء المؤلفین وآثار المصنفین ج 1 ص 739 و از سعدی تا جامی ص 469 ومجله ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال 1 شماره ٔ 5 ص 32 ومیر علی شیر نوائی تألیف علی اصغر حکمت و فرهنگ سخنوران ص 616 شود.


نوائی. [ ن َ ] ( ص نسبی ) نوایی. رجوع به نوایی شود.

نوایی. [ ن َ ] ( ص نسبی ) منسوب به قریه نوا. ( ناظم الاطباء ). اهل نوا. رجوع به نوا شود. || نواگر. ( آنندراج ). مغنی. ( یادداشت مؤلف ). || به رهن و وثیقه و گروگان برداشته شده از آدمی. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به نوا شود :
فرخار بزرگ نیک جایی است
گر معدن آن بت نوایی است.
رودکی ( از یادداشت مؤلف ).
|| ( اِ ) آواز. سرود. نغمه. ترانه ( ؟ ). ( ناظم الاطباء ). || ( حامص ) توانگری. دولت. فراوانی. ( ناظم الاطباء ). بدین معنی بانوایی درست است مقابل بی نوایی. || ( ص نسبی ) اهل نائی. کسی که دارای آواز باریک بود. مطرب خوش سرود ( ؟ ). ( ناظم الاطباء ). رجوع به معنی دوم شود.

نوایی. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اواوغلی از بخش حومه شهرستان خوی ، در 9 هزارگزی شمال شرقی خوی بر سر راه خوی به جلفا، در جلگه معتدل هوائی ، در کنار رود قطور واقع است و 265 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه قطور، محصولش غلات و پنبه و کرچک و زردآلو، شغل اهالی زراعت و جوراب بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

نوایی. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش ایذه شهرستان اهواز، در 14 هزارگزی جنوب ایذه در جلگه گرمسیری واقع است و 106 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات ، محصولش غلات ، شغل مردمش زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

نوایی. [ن َ ] ( اِخ ) امیر علیشیربن الوس ، ملقب به نظام الدین و متخلص به نوائی و فانی یا فنائی . از احفاد جغتای پسر چنگیز و از مشاهیر وزرای سلطان حسین میرزا بایقرا و از اعاظم دانشمندان و ادبای قرن نهم هجری است. وی به دو زبان فارسی و ترکی اشعار و دیوان دارد و صاحب تصانیف گوناگون است. در دوران قدرت و وزارت ، حامی و مشوق هنرمندان و شاعران بود و با مولانا عبدالرحمن جامی ارادت و مصاحبت می ورزید. او راست : 1 - دیوان فارسی ، بالغ بر شش هزار بیت. 2- اربعین منظوم. 3 - تاریخ الانبیاء، به ترکی. 4 - تاریخ ملوک عجم ، به ترکی. 5 - ترجمة اللغة الترکیة بالفارسیة. 6 - نسائم المحبة، در ترجمه ترکی نفحات الانس جامی. 7 - حیرة الابرار. 8 - لیلی و مجنون. 9 - فرهاد و شیرین. 10 - سبعه سیاره. 11 - سد اسکندری یا اسکندرنامه . 12 - خمسه المتحرین ، به زبان ترکی در شرح حال جامی. 13 - دیوان ترکی ، شامل چهار کتاب : غرایب الصغر یا غرایب النوائب ،نوادر الشباب ، بدایع الوسط، و فوائد الکبر. 14 - سراج المسلمین. 15 - عروض ترکی. 16 - مثنوی لسان الطیر.17 - محاکمة اللغتین. 18 - محبوب القلوب. 19 - مفردات ، در معما. 20 - منشآت ترکی. 21 - منشآت فارسی. 22- نظم الجواهر. 23 - مجالس النفایس ، که از مهمترین تألیفات او و تذکره ای است در شرح حال قریب 350 تن از معاریف معاصران او به زبان ترکی. وی به سال 906 هَ. ق. در 63سالگی وفات یافت. از اشعار پارسی اوست :

دانشنامه عمومی

نوایی می تواند به موارد زیر اشاره کند:
نوایی نوایی، ترانه ای از غلامعلی پورعطایی بر اساس شعری از طبیب اصفهانی

پیشنهاد کاربران

صدای عاشق، ترانه ی دل سوخته ، درد و غم ، احساسی که با نواختن و خواندن موسیقی غمگین نشان داده شود ، کمک خواستن از معبود ، نغمه از عشق بدون وصال


کلمات دیگر: