کلمه جو
صفحه اصلی

اهنگ


مترادف اهنگ : ( آهنگ ) اراده، خواست، داعیه، عزم، عزیمت، قصد، میل، نیت، سرود، لحن، مقام، ملودی، نشید، نغمه، نوا، فحوا، مفاد، اسلوب، راه، روش، طرز

فارسی به انگلیسی

tune, music, setting, composition, song, tempo, tone, inflection, melody, chant, accent, air, decision, intention, purpose, rate, beat, intonation, lay

فارسی به عربی

ایقاع , ترنیم , تناسق الانغام , موسیقی , نغمة , هواء , وضع

فرهنگ اسم ها

اسم: آهنگ (دختر) (فارسی) (هنری) (تلفظ: āhang) (فارسی: آهنگ) (انگلیسی: ahang)
معنی: قطعه موسیقی، اراده، قصد، عزم، نیت، اندیشه، خرد، صوت، سیما، قیافه، ( در موسیقی ) لحن، ملودی، قطعه ی موسیقی

مترادف و متضاد

intonation (اسم)
لهجه، تلفظ، طرز قرائت، اهنگ، زیر و بمی صدا، تکیه صدا، بیان با الحان

cadence (اسم)
هم اهنگی، اهنگ، وزن، افول

tune (اسم)
اواز، اهنگ، رنگ، نغمه، لحن، خنیا، اهنگ صدا، نوا، لحن تلفظ

music (اسم)
غنا، ساز، اهنگ، خنیا، موسیقی، موزیک، رامشگری

air (اسم)
هوا، باد، جریان هوا، فضا، نسیم، استنشاق، هر چیز شبیه هوا، نفس، شهیق، سیما، اوازه، اواز، اهنگ، نما

tone (اسم)
اهنگ، صدا، مقام، لحن، دانگ، نوا، درجه صدا

tonality (اسم)
اهنگ، مایه، رنگ پذیری، چگونگی صدا

setting (اسم)
اهنگ، محیط، زمینه، موقعیت، نشاندن، قرار گاه، جای نگین، کار گذاری، وضع ظاهر

melody (اسم)
اهنگ، تصنیف، ترانه، نغمه، لحن، اهنگ شیرین، صدای موسیقی نوا، خنیا، نواخت

lilt (اسم)
اهنگ، اهنگ موزون

sonance (اسم)
اهنگ، صدا

فرهنگ فارسی

( آهنگ ) ( اسم ) ۱ - قصد عزم عزیمت . ۲ - سوئ قصد . ۳ - حمله صولت . ۴ - قیافه سیما. ۵ - صوت موزون و متناسب نوا لحن . ۶ - فحوی مفاد ( کلام سخن ) . ۷ - سان گونه روش طرز . ۸- خمیدگی طاق و سقف و ایوان و مانند آن . ۹ - ( اسم ) در کلمات مرکب بمعنی ( آهنگنده ) باشد ( یعنی کشنده ) : آب آهنگ بستر آهنگ پیش آهنگ .
آهنج: قصد، عزم، عزیمت، اراده، روش، وبه معنی آواز
دهی از دهستان میان تکاب بخش بجستان شهرستان گناباد .

فرهنگ معین

( آهنگ ) (هَ ) [ په . ] ( اِ. ) ۱ - قصد، عزم . ۲ - حمله ، صولت . ۳ - نوا، لحن . ۴ - فحوی ، مفاد. ۵ - سان ، گونه ، روش . ۶ - قطعة موسیقی . ۷ - هر صدای موزون . ۸ - میزان تغییر چیزی در طول زمان ، روند.

لغت نامه دهخدا

( آهنگ ) آهنگ. [ هََ ] ( اِ ) قصد. عزم. عزیمت. عمد. ( ادیب نطنزی ). تعمد. نیت. بسیج. تأمیم. استواء. اندیشه.توجه به. برفتن بسوی. حرد. نحو. اراده :
خسرو غازی آهنگ بخارا دارد
زده از غزنین تا جیحون تاژ و خرگاه.
بهرامی.
بد گشت چرخ با من بیچاره
وآهنگ جنگ دارد و پتیاره.
کسائی.
نوروز و گل و نبید چون زنگ
ما شادو بسبزه کرده آهنگ.
عماره.
گرفتی ز کردار گیتی شتاب
چو شب تیره شد کرد آهنگ خواب.
فردوسی.
به بیداد جوئی همی جنگ من
چنین با سپه کردن آهنگ من.
فردوسی.
بیفشرد ران رخش را تیز کرد [ رستم ]
برآشفت و آهنگ آویز کرد.
فردوسی.
وزآن پس که او [ کاوس ] شد بهاماوران
ببستند پایش به بند گران
کس آهنگ آن تخت شاهی نکرد
جز از گرم و تیمار ایشان نخورد.
فردوسی.
ولیکن چو رای تو با جنگ نیست
مرا نیز با جنگ آهنگ نیست.
فردوسی.
ور ایدون که رایت جز از جنگ نیست
بخوبی و پیوندت آهنگ نیست.
فردوسی.
تن آسان بدی شادو پیروزبخت
چرا کردی آهنگ این تاج و تخت ؟
فردوسی.
همه آشتی گردد این جنگ ما
بدین رزمگه کردن آهنگ ما.
فردوسی.
بدان حد کشان بود نیرو بجای
سوی گوشت کردند آهنگ و رای.
فردوسی.
بلند آسمان را که فرسنگ نیست
کسی را بدو راه آهنگ نیست.
فردوسی.
همان ماده [ شیر ] آهنگ بهرام کرد
بغرید و چنگش باندام کرد.
فردوسی.
یکی بانگ برزد بدان نره شیر
چو آهنگ اوکرد شیر دلیر
ز بیشه بیک سو جهانید اسب
برافروخت برسان آذرگشسب.
فردوسی.
چو هنگام فرهنگ باشد ترا
بدانائی آهنگ باشد ترا
بایوان نمانم که بازی کنی
ببازی چنین سرفرازی کنی.
فردوسی.
کنون از خردمندی اردشیر
سخن بشنو و یک بیک یاد گیر
هم از داد و آئین و فرهنگ اوی
بنیکی بهرجای آهنگ اوی.
فردوسی.
بخوردند و کردند آهنگ خواب
بسی مار پیچان برآمد ز آب.
فردوسی.
بسوگ اندر آهنگ شادی کنم
نه از پارسائی و رادی کنم.
فردوسی.

اهنگ . [ اُ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان تکاب بخش بجستان شهرستان گناباد. دارای 398 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، ارزن و زیره است . شغل اهالی زراعت . راه ماشین رو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


فرهنگ عمید

( آهنگ ) ۱. قصد، عزم، اراده، عزیمت: چو آهنگ رفتن کند جان پا ک / چه بر تخت مردن چه بر روی خا ک (سعدی: ۵۹ ).
۲. روش.
۳. (موسیقی ) آواز، لحن، نوا، آوا.
۴. (موسیقی ) آواز موزون، قطعۀ موسیقی: چو آهنگ بربط بُوَد مستقیم / کی از دست مطرب خورد گوشمال (سعدی: ۹۶ ).
۵. جریان تغییر، سرعت افزایش یا کاهش.

دانشنامه عمومی

آهنگ (ابهام زدایی). آهنگ ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
آهنگ (بجستان)
آهنگ (زبانشناسی)
آهنگ (فیلم ۱۹۵۳)
آهنگ (فیلم ۱۹۷۱)

دانشنامه آزاد فارسی

آهنگ. در موسیقی ایران به معنای آواز، لحن، نوا، آوا و نیز به معنای وزن آواز یا موزونی آواز. ترکیب جمله های موسیقی آهنگ را به وجود می آورد. در متن های قدیم به معنای کوک کردن نیز ذکر شده است. «... چنان که هر دو وتر را بر یک آهنگ سازند، پس آن ها را حکم پنج وتر باشد...». هم آهنگ، به معنای هم نواخت، هم صدا و نیز منظم به کار می رود. هم آهنگی یعنی با هم بودن، خوش صدا دادنِ تعدادی از صداها. این اصطلاح را اولین بار علینقی وزیری به جای واژۀ هارمونی (آرمونی) به کار برد. امروز به جای آهنگ گاهی از واژۀ «قطعه» نیز استفاده می شود.

فرهنگستان زبان و ادب

آهنگ
{intonation} [زبان شناسی] تغییرات زیروبمی در گفته
{rate} [علوم مهندسی، قطعات و اجزای خودرو] مقدار و درجۀ نسبی تغییرات یک پدیده برحسب واحدی معین متـ . نرخ 2

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آهنگ. آواز (در هنر موسیقی )، کلام یا اصوات انسانی که با ایجاد تغییراتی در شدت و ارتفاعشان تبدیل به موسیقی کردند.
آهنگ در پهلوی به معنی «کشش » به کار رفته که از ریشه اوستایی sang به معنی «کشیدن » گرفته شده است و در فارسی بیشتر به معنی قصد و عزم است ، اما به معنی طرز، روش ، قاعده و قانون ، هم چنین به معنی نوا، آوا، لحن و آواز به کار رفته است و به نظر می رسد که معنی لحن برای آهنگ از معنی «طرز و روش و قاعده » گرفته شده باشد.قدما در زبان عربی و نیز غالباً در زبان فارسی ، لفظ الحان (جمع لحن ) را به جای آهنگ به کار برده اند.کلمه آواز در اصل به معنی مطلق صوت و نیز صوت موسیقی به کار رفته است
لغت نامة فارسی ، ج۱، ص۱۷۶- ۱۷۹.
فارابی در تعریف لحن می گوید: «لفظ موسیقی به معنای آهنگ (الحان ) است و نام لحن ، گاه بر نغمه ها (نتها) یی گوناگون که به ترتیبی معین تنظیم شده اند، اطلاق می شود».
فارابی ، محمد، ج۱، ص۴۷، کتاب الموسیقی الکبیر، به کوشش غطاس عبدالملک خشبه ، قاهره ، ۱۹۶۷م .
پژوهش گران اروپایی لحن را ملودی ترجمه کرده اند، چنان که فارمر «تألیف الالحان » را که عنوان مبحث هشتم رساله موسیقی مندرج در النجاة ابن سینا است.در تعریف ملودی (آهنگ ) نیز گفته اند: «ملودی عبارت است از گروهی اصوات متوالی ، با زیر و بمی متنوع ، که گوش صاحبان ذوق و احساس را خوش آید».
چگونگی شکل گیری
...

جدول کلمات

آهنگ
نوا, ریتم , نغمه

پیشنهاد کاربران

ریتم
لحن

ملودی

لحن

ستایش

موسیقی

هان آهنگ است، اراده، قصد، میل، نیت، سرود، لحن، ملودی، نغمه، نوا، روش، طرز

به محل نگهداری دام های سبک مانند گوسفندان آهنگ می گفتند و به محل نگهداری دام های سنگین طویله که محل نگهداری گاو، الاق و اسب است

آهنگ : در این کلمه آه به معنای صدا یا تن صدا بوده و پسوند انگ نیز یک پسوند فاعلی قدیمی می باشد و آهنگ به معنای تُن صداکننده بوده است .
دکتر کزازی در ذیل واژه پالهنگ می نویسد: ( ( می انگارم که این واژه از دو پاره ی : پال / هنگ ساخته شده است . پال به معنی اسب است و هنگ نیز ستاکی است به معنی کشیدن که در آهنگ و آهنجیدن به کار برده شده است . ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 290. )

اراده، خواست، داعیه، عزم، عزیمت، قصد، میل، نیت، سرود، لحن، مقام، ملودی، نشید، نغمه، نوا، فحوا، مفاد، اسلوب، راه، روش، طرز

Ak یک ریشه ترکی است که یکی از معانی آن حرکت ، جنبش ، می باشد که از آن فعل akmak با معنی حرکت کردن ، جاری شدن ، سیر و سلوک کردن و. . . . به دست می آید و این فعل برای بیان هر جریان و حرکتی استفاده میشود از جمله جریان هوا جریان آب جریان و حرکت نور و جریان و حرکت صوت به صورت آوا، صدا ، نوا و. . . . که از آن فعل akinmak ( آکئنماک ) ( ترکی آسیای مرکزی ) به دست می آید که یکی از معانی آن جریان یافتن صوت با ریتمی خاص به شکلی که باعث ایجاد نوعی نوا یا آوا گردد و همچنین به معنای خود بخود حرکت کردن، با خواست خود حرکت کردن بدون دخالت علل خارجی که از ریشه این فعل کلمه aking ( آکئنگ ) که به معنی صوتی است که نوعی ریتم منحصربه فرد به خود گرفته ، حرکت برپایه خواست خود وحرکت خود به خودی شکل گرفته واین کلمه بعد از فرسایش حرف k به خ و بعدا به ح و نهایتا ه به شکل ahing ( آهئنگ ) درآمده و کلمه آهنگ امروزی شکل گرفته و امروزه با معانی چون ریتم ، ملودی ، آوا ، نوا، قصد ( حرکت ) ، نیت ( حرکت برای انجام کاری ) و. . . . که صور دیگر آن بعد از حذف حرف g به شکل axin ( آخئن ) در ترکی آذربایجانی وبه شکل akin ( آکئن ) در ترکی استانبولی مورد استفاده قرار می گیرند ولی از طرفی همین شکل آهنگ نیز در هر دو زبان ترکی به شکل های
ahangدر آذربایجانی و ahenk در ترکی استانبولی در حال استفاده می باشند

آهنگ در فیزیک ٬ تغییر هر کمیت نسبت به زمان است .

طنین
صدا

آهنگ که به چم لنگر است نیز از کشندگی و سنگینی می اید چرا که هنگ به معنی سنگ و وزن است
در این بیتبه معنی سنگینی است بیشتر و نه لنگر یعنی سنگینی جلالت پشت سپهر را می شکند
جلالت ار بفلک بر بصدر بنشیند
شکسته گردد طاق سپهر را آهنگ

درود ُ سپاس
آهنگسازی و موسیقی در ایران دارای پیشینه چند هزار ساله است، نشانه هایی از آهنگنوازی در شهریگری ( تمدن ) های ایلامی و هخامنشی یافت شده و نیز نشانه هایی بسیار فراوان از زمان ساسانی وجود دارد.
سرکش، باربد، نکیسا، بامشاد و رامتین از آهنگسازان، آوازخوانان و رامشگران آن روزگار بودند.
استاد آواز ایران در گذشته های دور ، همانا باربد بوده با هفت آهنگ برای هفت روز هفته به نام ( هفت خسروانی ) ، و سی لحن برای سی روز ماه که به ( سی لحن باربد ) نام آور است و سیصد و شست دستان ( آهنگ، سرود ) برای هر روز سال.
سی لحن باربد به نامهایی همچون گنج بادآور، کاروان، آرایش خورشید، مشگدانه، اورنگ، نیمروز، رامش جان، نوشین باده، نوروز، شبدیز، کبک دری، کیخسروی، سروستان، سبزه در سبزه، ماه، شادروان، مروارید و نامهایی دیگر ، که استاد نظامی گنجوی در خسرو و شیرین یاد آور گشته اند.

نوا . . . . نغمه. . . . ریتم. . . . کلس. . . . .

خنیا. . . .

هندو اروپایی هست. . . . . sang در اوستایی دنگ و رنگ در لری و کردی و song در انگلیسی . .


کلمات دیگر: