مترادف تاول : آبله، آماس، برآمدگی
تاول
مترادف تاول : آبله، آماس، برآمدگی
فارسی به انگلیسی
blister
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
آبله، آماس، برآمدگی
فرهنگ فارسی
بتاویل کردن . تاول کلام اول کلام است .
برجستگی پوستی حاوی مایع آبگون (serous fluid) و گاه خون یا چرک
فرهنگ معین
(وَ یا وِ) (اِ.) برآمدگی و تورم پوست بر اثر سوختگی یا ساییدگی .
(وِ) (اِ.) خر و گاو جوان .
(وِ ) (اِ. ) خر و گاو جوان .
لغت نامه دهخدا
پردل چون تاول است و تاول هرگز
نرم نگردد مگر به سخت غبازه .
منجیک .
چنان ببینی تاول نکرده کار هگرز
بچوب رام شود یوغ را نهد گردن .
اورمزدی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 321).
گاه بخشش بسایلان بخشد
گله ها اسب و استرو تاول .
شمس فخری (از فرهنگ جهانگیری ).
تاول . [ وَ / وِ] (اِ) آبله بود که بسبب سوختن یا کار کردن بر اعضاء دست و پا پدید آید. (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ نظام ) (از ناظم الاطباء). با لفظ زدن و کردن استعمال میشود. در تهران این لفظ را با فتح «واو» استعمال میکنند و در قزوین با ضم «واو». (فرهنگ نظام ). و آن مخفف تاب ول است مرکب از تاب بمعنی حرارت و ول که بلغت دری گل باشد و معنی ترکیبی آن گل آتش ، چه بطریق مجاز داغ آتش را گل گویند چنانچه سامانی بدان تصریح کرده و الیق آن است که مخفف تاوول گوییم چه در اصل لغت دری تاب به «واو» است بجهت استکراه دو به «واو»، یکی را اسقاط کردند. (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). حباب گونه ای که از سوختگی یا بیماری چون منطقه بر پوست پدید آید.
تاول. [ وَ ] ( اِ ) گاو جوان بود که هنوز کار نکرده باشد. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 321 ). تاوک. ( فرهنگ جهانگیری ) ( شرفنامه منیری ) ( لسان العجم شعوری ج 1 ورق 284 ). گاو جوان. جهانگیری و سروری تاوک ( با کاف ) را هم به این معنی ضبط کردند و چون احتمال قوی تصحیف بود ضبط نکردم. ( فرهنگ نظام ). گاو باشد. ( فرهنگ اوبهی ). خر و گاو جوانه را گویند. ( برهان ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از آنندراج ) ( از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 284 ب ) ( ازناظم الاطباء ). محمد معین در حاشیه برهان آرد: همریشه توله ، تر، ترانه ، رجوع به توله شود :
پردل چون تاول است و تاول هرگز
نرم نگردد مگر به سخت غبازه.
بچوب رام شود یوغ را نهد گردن.
اورمزدی ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 321 ).
گاه بخشش بسایلان بخشد
گله ها اسب و استرو تاول.
تأول. [ ت َ ءَوْوُ ] ( ع مص ) بتأویل کردن. ( زوزنی ). تأول کلام ؛ اول کلام است. ( منتهی الارب ) ( از قطر المحیط ). بیان کردن آنچه سخن به او بازگردد. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
۲. گوساله یا کره الاغ: چنان ببینی تاول نکرده کار هگرز / به چوب رام شود یوغ را نهد گردن (اورمزدی: صحاح الفرس: تاول ).
هر نوع برآمدگی که در اثر سوختگی یا ساییده شدن در پوست بدن به وجود می آید و روپوست از لاپوست جدا می شود و مایعی در میان آن دو جمع می شود.
هر نوع برآمدگی که در اثر سوختگی یا ساییده شدن در پوست بدن بهوجود میآید و روپوست از لاپوست جدا میشود و مایعی در میان آن دو جمع میشود.
۱. جوانه.
۲. گوساله یا کرهالاغ: ◻︎ چنان ببینی تاول نکرده کار هگرز / به چوب رام شود یوغ را نهد گردن (اورمزدی: صحاحالفرس: تاول).
دانشنامه عمومی
اقداماتی برای جلوگیری از تحریک بیشتر ناحیه مبتلا انجام دهید.
تاول های بزرگ را می توان با دقت بوسیله یک سوزن استریل خالی کرد، و سپس ناحیه را با پماد آنتی بیوتیکی و بانداژ پانسمان کرد.
برای محافظت بیشتر می تواند بالشتک های مخصوص (moleskin) را از داروخانه بخرید. حفره ای بزرگتر از اندازه تاول را در آن ایجاد کنید و آن را روی منطقه تاول زده پوست بچسبانید.
تاول یک منطقه دردناک و متورم پوست است که در آن مایع در زیر لایه بیرونی پوست جمع شده است
تاول به طور شایعی در نتیجه اصطکاک ناشی از کفشی که اندازه پا نیست یا مالش جوراب بر روی پوست پا به وجود می آیند.
آبکیسه (به انگلیسی: bulla) نوعی ضایعه پوستی به شکل تاولی بزرگ حاوی مایع آبگون (serous fluid) یا آبگون چرکی (سروزی چرکی) است. این ضایعه طبق تعریف تاولی با بیش از یک سانتیمتر قطر می باشد.
دانشنامه آزاد فارسی
برآمدگی روی سطح بدن، حاوی مایع شفاف سرم، و به ندرت خون یا چرک. تاول ها غالباً روی دست و پا بر اثر اصطکاک ایجاد می شوند.
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه اسلامی
گویش اصفهانی
تکیه ای: tâvel
طاری: dâvel
طامه ای: tâvel
طرقی: dâvel
کشه ای: toval
نطنزی: tovel / tâvel