مترادف انبار : خزانه، سیلو، مخزن
انبار
مترادف انبار : خزانه، سیلو، مخزن
فارسی به انگلیسی
warehouse, depot, reservoir, [grains] granary
arsenal, barn, depository, entrepôt, repository, magazine, reservoir, stash, stockroom, storehouse, storeroom, stowage, tank, warehouse, well
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
خزانه، سیلو، مخزن
فرهنگ فارسی
نام قصبه میان سر چاه و سمندیار به جنوب خراسان و شمال کرمان .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
بهر شهر کانبار بودش نهان
ببخشید بر کهتران و مهان.
بگیتی بر آنکس که هستش نیاز.
بتاراج دادند بار و بنه
چه انبار شهری چه آن ِ قباد
ز یک دانه گندم نبودند شاد.
ز سیمینه چندانکه انبارها.
در آن عالم دیگر انبار دارد.
فکرت من خازن انبار خویش.
گفت هلا مشک بانبار کن.
بیش از آن کز برِ ده انبار است.
؟ ( از فرهنگ اسدی نخجوانی از یادداشت مؤلف ).
گر نه موش دزد در انبار ماست
گندم اعمال چل ساله کجاست ؟
کی برآید خانه ها و انبارها؟
اشپش و موش و حوادثهاش خورد.
نو در نظر و کهنه در انبار بود.
- آب انبار ؛ انبار آب.
- امثال :
آب انبار شلوغ کوزه بسیار می شکند. ( از امثال و حکم مؤلف ).
دانه دانه ست غله در انبار
( اندک اندک بهم شود بسیار... ).
- انبار ساختن ؛ انبار کردن. توده کردن.
- || بنا کردن انبار.
- انبار کردن ؛ رجوع به همین ماده شود.
- انبار گندم ؛ جایی که گندم در آن توده کنند. صوبه. ( منتهی الارب ).
- انبارهای شراب ؛ انبارهایی که در آنها شراب می کردند. ( از قاموس کتاب مقدس ).
انبار. [ ] (اِخ ) نام قصبه ای میان سرچاه و سمندیار بجنوب خراسان و شمال کرمان . (یادداشت مؤلف ).
بهر شهر کانبار بودش نهان
ببخشید بر کهتران و مهان .
فردوسی .
که انبارها در گشایند باز
بگیتی بر آنکس که هستش نیاز.
فردوسی .
دویدند هرکس که بد گرسنه
بتاراج دادند بار و بنه
چه انبار شهری چه آن ِ قباد
ز یک دانه گندم نبودند شاد.
فردوسی .
ز روئینه آلت بخروارها
ز سیمینه چندانکه انبارها.
اسدی (گرشاسب نامه ص 311).
در اینجا همی خیزدش غله کایزد
در آن عالم دیگر انبار دارد.
ناصرخسرو.
چون دلم انبار سخن شد بسست
فکرت من خازن انبار خویش .
ناصرخسرو.
پشک بتو فْروخت ببازار دین
گفت هلا مشک بانبار کن .
ناصرخسرو.
پوک باد است بر سر ای مشئوم
بیش از آن کز برِ ده انبار است .
؟ (از فرهنگ اسدی نخجوانی از یادداشت مؤلف ).
گر نه موش دزد در انبار ماست
گندم اعمال چل ساله کجاست ؟
مولوی .
گر نباشد یاری دیوارها
کی برآید خانه ها و انبارها؟
مولوی .
وآنکه در انبار ماند و صرفه کرد
اشپش و موش و حوادثهاش خورد.
مولوی .
جایی که درخت عیش پربار بود
نو در نظر و کهنه در انبار بود.
سعدی .
فلان انبارم بترکستان است و فلان بضاعت بهندوستان . (گلستان ). تا شبی آتش در انبار هیزم افتاد. (گلستان ).
- آب انبار ؛ انبار آب .
- امثال :
آب انبار شلوغ کوزه بسیار می شکند . (از امثال و حکم مؤلف ).
دانه دانه ست غله در انبار
(اندک اندک بهم شود بسیار...).
سعدی (از امثال و حکم مؤلف ).
- انبار چراغ ؛ جای نفت آن . (یادداشت مؤلف ).
- انبار ساختن ؛ انبار کردن . توده کردن .
- || بنا کردن انبار.
- انبار کردن ؛ رجوع به همین ماده شود.
- انبار گندم ؛ جایی که گندم در آن توده کنند. صوبه . (منتهی الارب ).
- انبارهای شراب ؛ انبارهایی که در آنها شراب می کردند. (از قاموس کتاب مقدس ).
- برف انبار ؛ رجوع به همین ماده ذیل «برف » شود.
- تلمبار، تلنبار ؛ رجوع به همین ماده شود.
- خاک انبار ؛ رجوع به همین کلمه در ردیف خود شود.
- لت انبار، لتنبار ؛ رجوع به همین ماده شود.
- معده انبار ؛ شکمو. پرخور :
یکی از میان معده انبار بود
بسی خوار بد زانکه پرخوار بود.
(بوستان ).
|| (ص ) لبریز و مملو و پر. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ). انباشته . مالامال . جمعشده :
خزاین ملکان جمله در خزاین تست
سلیح شاهان در قلعه های تست انبار.
فرخی .
بفکن از جان و دل بطاعت و علم
بار عصیان که بر تو انباراست .
ناصرخسرو.
|| فروریختن خانه و افتادن دیوار و امثال آن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از هفت قلزم ). در کرمان به معنی هاوار و هوار است یعنی خاک و گل و چوب که با خراب شدن سقفی یا دیواری یا فرود آمدن قناتی فروریزد چنانکه گویند: انبار رفت . زیر انبارماند. (یادداشت مؤلف ): و بابا اندرون چاه واقع شده که انبار بر ایشان نیامده . (مزارات کرمان ص 114). || خس و خاشاک و فضله ٔ انسان و سرگین حیوانات دیگر توده کرده باشند و مزارعان بر زمین زراعت ریزند. (برهان قاطع) (فرهنگ فارسی معین ). کود که بجهت قوت بزراعت کنند. (یادداشت مؤلف ). کوت . رشوه :
شعر رنگارنگ از طبع کج حیدر کلوج
همچنان سرمیزند کز توده ٔ انبار گل .
؟ (در هجو حیدرکلوچ ) (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 107 الف ).
|| استخر و تالاب . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ). برکه و تالاب . (آنندراج ). آب انبار :
مست گندم که اندرین دام است
هست آنرا مدد بانباری
باغ دنیا که تازه می گردد
آخر آبش بود ز انباری .
مولوی (از آنندراج ).
|| (اصطلاح تصوف ) ضمیر انسانی . (از فرهنگ فارسی معین ). || در اصطلاح مقنیان ، مخزنی که در بن چاه کنند بشکل مخروط که نوک (رأس ) مخروط بن چاه و قاعده ٔ آن فرود آن بود تا آنجا که خواهند، و این خلاف کوره است . (یادداشت مؤلف ). || (فعل ) امر از انباشتن . رجوع به انباشتن شود. و رجوع به انبار (ع اِ) شود.
انبار. [ اَم ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش بوکان شهرستان مهاباد با 434 تن سکنه . آب آن از سیمین رود و محصول آن غلات ، توتون ، چغندر، حبوب و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
انبار. [ اَم ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو با 129 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
انبار. [ اَم ْ ] (ع اِ) ج ِ نِبْر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). خانه ٔ گندم و جوو جز آن . (مهذب الاسماء). خرمنهای خوراک از گندم و جو و غیر آن . (از شرح قاموس ). جاهای گرد کردن غله و جز آن . (از منتهی الارب ). ابوبکر گفته انبار اعجمی است اگرچه لفظ آن نزدیک به نبر است و دیگری گفته انبار اهراء طعام (نیک پخته تر طعام ) است و واحد آن نبر و جمعالجمع آن انابیر است . (از معرب جوالیقی ). و رجوع به نبر و انبار (اِ) شود. || (اِخ ) جاهایی میان دشت و صحرا و دههای نزدیک بهشهر. (شرح قاموس ).
انبار. [ اِم ْ ] (ع مص ) اَنبار ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گویند انبر الأنبار اًنباراً. (ناظم الاطباء). انبر الأنبار؛ یعنی بنا کرد انبار. (از شرح قاموس ).
انبار دلم بخویش ار میماند
این کاوش غصه در جگر می ماند
این درد نه همچو دردهای دگر است
این غم نه بغمهای دگر می ماند.
ملک طیفور (از آنندراج ).
انبار. [ اَم ْ ] (اِخ ) از شهرهای قدیم خراسان در ناحیه ٔ جوزجان بود. آنرا انبیر هم نوشته اند. بنا بنوشته ٔ ابن حوقل بفاصله ٔ یک روز از اشبورقان واقع و بزرگتر از مروالرود و دارای تاکها و فراخی نعمت و باغها و بناهایش از گل بوده است . اکنون شهری بدین نام موجود نیست ولی دور نیست انبار در محل «ساری پل » کنونی در قسمت علیای رودخانه ٔ شبورقان بوده است . احتمال دارد انبار همان شهری باشد که ناصرخسرو در مسافرتش به شبورقان (اشبورقان ) از آنجاعبور کرده و آنرا کرسی جوزجانان شمرده است . وی از مسجد جامع بزرگ آنجا سخن رانده است . (از سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ص 452).
انبار. [ اَم ْ ] (اِخ ) الانبار. شهرکیست خرم و آبادان و بانعمت و بسیارمردم ،مستقر ابوالعباس امیرالمؤمنین آنجا بوده است . (حدود العالم ). از شهرهای آباد دوره ٔ ساسانی بود که اکنون خرابه های آن در 62 کیلومتری غربی بغداد دیده می شود. ایرانیان آنرا فیروزشاپور و یونانیان آنرا پریسابر می نامیدند زیرا از بناهای شاپور اول است در زمان حکومت اعراب اسم فیروزشاپوربر ولایتی که در اطراف آن بود اطلاق می شد، گویند باین جهت آنرا انبار گفتند که پادشاهان قدیم ایران گندم و جو و کاه برای لشکریان در آن شهر انبار و ذخیره می کردند. سفاح نخستین خلیفه ٔ عباسی این شهر را چندی مقر خویش قرار داد و در قصری که در آنجا ساخت مرد. برادرش منصور نیز مدتی در آن شهر زندگانی کرد و از آنجابه بغداد که ساختمان پایتخت جدید عباسیان در آنجا شروع شده بود منتقل شد. حمداﷲ مستوفی گوید: «آنرا لهراسف کیانی ساخت جهت زندان اسیران که بخت النصر از بیت المقدس آورده بود بدین سبب انبار گویند. شاپور ذوالاکتاف تجدید عمارت آن کرد و سفاح خلیفه ٔ اول بنی عباس در آن جا عمارت عالی کرد و دارالملک ساخت دور باروش پنج هزار گام است . اهمیت انبار از این جهت است که در سراولین نهر بزرگی که قابل کشتیرانی بود و از فرات جدا می شد و در محل فرضه ٔ جنوب شهر مدور به دجله می ریخت واقع بود. (از سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ص 72). انبار در سال 12 هجری بدست خالدبن ولید فتح شد. (قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1046). و رجوع به همین کتاب شود.
فرهنگ عمید
۲. (صفت ) انباشته.
۳. (بن مضارعِ انباشتن و انباردن و انباریدن ) = انباشتن
۴. [قدیمی] خس وخاشاک و سرگین چهارپایان و چیزهای دیگر که روی هم انباشته کرده باشند.
دانشنامه عمومی
انبار پوشیده: بعضی از اجناس به علت حساسیت و مواد خاصی که در ساختمان شان به کار رفته باید در انباری که همه اطراف آن بسته و دارای سقف است، نگهداری شوند.
انبار سرپوشیده:نوعی انبار که سقف دارد ولی چهارطرف آن باز و فاقد حفاظ جانبی است اقلام یا اجناسی که در مقابل نور مستقیم آفتاب و برف و باران خاصیت خود را از دست می دهند، در این انبارها نگهداری می شوند.
انبار باز: این انبار به صورت محوطه است و معمولاً اجناسی که در مقابل نور آفتاب و برف و باران خاصیت اولیه خود را از دست نمی دهند با رعایت اصول انبارداری در آن نگهداری می شوند.
برای دیدن انواع دیگر انبار اینجا کلیک کنید.
انبارها را از جهات گوناگون می توان دسته بندی کرد که عبارتند از:
– نوع ساختمان.
– نحوه انجام عملیات.
آورزمانی، فریدون. ماهنامهٔ فروهر، شمارهٔ ۳۲۷، سال ۲۶، شمارهٔ ۷ و ۸. تهران: سازمان انتشارات فروهر، ۱۳۷۰
شهر انبار یا پیروز شاپور یکی از شهرهای باستانی ایران در زمان ساسانیان بود. این کشور در حال حاضر در عراق قرار دارد. این شهر در زمان فرمانروایی شاپور یکم شاه ساسانی مورد تجدید بنا و بازسازی قرار گرفت و به نام شاپور نامگذاری شد. در این شهر مخازن بزرگ اسلحه و موادغذائی برای سپاهیان ساسانی ایجاد گردید، بدین سبب آنجا را شهر انبار نیز می نامیدند. نام این شهر در پشت سکه های خسرو انوشیروان و خسرو پرویز و یزدگرد سوم آخرین شهریار ساسانی دیده می شود. از لحاظ سیاست جنگی ایران با روم انبار دارای اهمیت فراوان بود، گذشته از جنگ های عربی در جنگ های ایران و روم هم بارها نام آن برده شده است. در نوشته های رومی این شهر به نام پریساپور خوانده شده این لفظ شکل یونانی-رومی نام اصلی این شهر است که پیروز شاپور بوده است. با این حال بتدریج نام انبار بر آن غلبه یافته و بیشتر به این نام خوانده می شده. در مآخذ عربی هم در هر جا سخنی از این شهر رفته به همین نام انبار خوانده شده است. انبار گذشته از عمران و آبادی خود بر سر دو راه اصلی از راه های بازرگانی و نظامی دنیای قدیم قرار داشته، یکی راه زمینی که آن را از شرق به تیسفون و جادهٔ خراسان می پیوست، و از غرب به شهرهای روم و مغرب و دیگر راه آبی بود که از طریق فرات به آبراه دجله و از آنجا به خلیج فارس و دریای آزاد راه می یافت.
در زمان پادشاهی شاپور یکم جنگ با رومیان همچنان ادامه یافت تا آنکه شاپور در فرات شکست سختی به رومی ها وارد ساخت به نحوی که در صحنهٔ جنگ گوردین امپراتور روم بقتل رسید. این واقعه در سال ۲۴۴ میلادی اتفاق افتاد. شهری که جنگ در نزدیکی آن به وقوع پیوست، به افتخار این پیروزی، پیروز شاپور نامیده شد. این شهر در جانب چپ فرات قرار داشت. شهر و استحکامات آن مورد تجدیدبنا و بازسازی قرار گرفت و به صورت مکانی نظامی و سوق الجیشی درآمد و دراین شهر مخازن بزرگ اسلحه و مواد غذایی برای سپاهیان ساسانی ایجاد گردید. قابل ذکر است که اعراب دست نشانده و وفادار دولت ساسانی، مانند شاهان حیره موادغذایی را که به صورت کمک سالیانه از ساسانیان می گرفتند، از این شهر دریافت می کردند. شهر انبار در حملهٔ اعراب دچار صدمات و خرابی های فراوان گردید و با پرداخت مبلغی به خالد بن ولید سردار نامی مسلمانان صلح را خواستار شد. انبار همچنان در زمان عباسیان از شهرهای بزرگ عراق محسوب می شد و در سال ۱۳۲ هجری مرکز خلافت شد و ابوالعباس عبدالله سفاح نخستین خلیفه عباسی در نزدیک آن کاخ هایی بنا کرد و آن را الهاشمیه نامید. برادرش منصور عباسی نیز مدتی در آن شهر زندگی کرد و از آنجا به بغداد که ساختمان پایتخت جدید عباسیان در آنجا شروع شده بود، منتقل شد. اهمیت شهر انبار بدان جهت بود که در سر اولین نهر بزرگی که قابل کشتی رانی بود و از فرات جدا می شد و به دجله می ریخت، واقع بود. با توسعه سریع بغداد انبار اهمیت و موقعیت خود را از دست داد و به ویرانی گرائید.
در روایات آمده است که نخستین کسی که به عربی چیزی نوشت مردی بود بنام مُرامِر بن مُرة از مردم انبار و از انبار کتابت عربی به جاهای دیگر گسترش یافت. این مطلب از اصمعی که از علمای بنام لغت عربی است، روایت شده است. روایت دیگری هم در همین زمینه آمده که بدین مضمون است «از قریش پرسیدند شما کتابت را از کجا آموختید؟ گفتند از انبار.» این روایت را ابن رسته در کتاب الاعلاق النفیسه آورده است. بیهقی نیز در کتاب امحاسن و المساوی همین مطلب را بدین مضمون نقل کرد «نخستین کسی که به عربی چیزی نوشت مامر بن مرة از مردم انبار بود و از انبار در میان مردم منتشر گردید.» در روایتی از ابن عباس نقل شده است که «انباریان از مردم حیره خط آموخته اند و یکی از آنها خط را به عبدالله بن جدعان و او به حرب بن امیه آموخته و خط حجازی قریشیان از این راه پدید آمده است.» چنان که ملاحظه می شود در این روایت هم مأخذ اصلی خط حجازی قریشی همچنان انبار معرفی شده است.
دانشنامه آزاد فارسی
شهری قدیمی و بزرگ در ۶۲کیلومتری غرب بغداد، و از بزرگ ترین شهرهای عراق تا قرون ۳ـ۴ق. عرب ها این شهر را الانبار می نامیدند. به نوشتۀ نخستین جغرافیانویسان مسلمان، این شهر از ساخته های بخت النصر بود و آورده اند که پادشاهان قدیم ایران گندم و جو و کاه لشکریان خود را در این شهر ذخیره می کردند. شاپور دوم به مناسبت پیروزی خود بر گوردیانوس سوم، امپراتور روم، این شهر را دوباره احیا کرد و آن را پیروز شاپور نامید. یونانیان این شهر را پریسابر می گفتند و اعراب نواحی اطراف شهر را فیروز شاپور و خود شهر را انبار می خواندند. خالد بن ولید در ۱۲ق شهر انبار را پس از جنگی سخت و مصالحه با شیرزاد، امیر ساباط، به تصرّف درآورد. انبار در آغاز خلافت عباسی، محل سکونت سفاح بود. سفاح در قصری که در این شهر ساخته بود درگذشت. منصور، دومین خلیفه عباسی، تا پیش از انتقال به بغداد، در شهر انبار به سر می برد. انبار در قرن ۴ق شهرکی خرم و آبادان با مردمی متمول بود. این شهر در اول نهر معروف عیسی قرار داشت که ازجمله نهرهای مصنوعی قابل کشتی رانی بود. این نهر از فرات جدا می شد و در حوالی بغداد به رودخانۀ دجله می ریخت. خرابه های انبار هنوز باقی است. این شهر ظاهراً بر اثر پیروزی های قرامطه رو به انحطاط نهاد.
فرهنگستان زبان و ادب
{warehouse} [حمل ونقل دریایی، حمل ونقل ریلی] محلی بسیار بزرگ برای نگهداری کالا
گویش اصفهانی
تکیه ای: ombâr
طاری: ambâr
طامه ای: ambâr
طرقی: ambâr
کشه ای: ambâr
نطنزی: ambâr
گویش مازنی
امبار