مترادف گود : ژرف، عمیق، مقعر، حفره، گودال
گود
مترادف گود : ژرف، عمیق، مقعر، حفره، گودال
فارسی به انگلیسی
deep
pit, cockpit
arena, deep, deep-set, hollow, low, sunken
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
حفره، گودال
ژرف، عمیق، مقعر
۱. ژرف، عمیق، مقعر
۲. حفره، گودال
فرهنگ فارسی
( فعل ) سوم شخص مفرد مضارع از گفتن گوید : این کنم یا آن کنم او کی گود که دو دست و پای او بسته بود ? ( مثنوی )
ده کوچکیست از دهستان تمین بخش میر جاو. شهرستان زاهدان
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
گود. [ گ َ / گُو ] (اِ) به معنی گو باشد که جای عمیق و پست و مغاک است . (برهان ). اصلاً از آرامی و سریانی مأخوذ است . (تقی زاده ، یادگار 4:6 ص 22) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). حفره . چاله . غائر. غائره . || (ص ) عمیق . دورتک . دوراندر. دورفرود.
- گود افتادن ؛ گود شدن .
- گود کردن ؛چال کردن . کندن .
- گود کندن ؛ گود کردن . بسیار کندن و گود کردن جایی را.
|| (اِ) آن جایی که عمیق کنده اند برای مقصودی ، چون زیرزمین یا آب انبار و غرس درخت و غیره . (یادداشت مؤلف ). || گود یا گود زورخانه ، جایی در زورخانه ها که آن را به تناسب بنا چهارگوش و یا شش گوش یا هشت گوش می سازند. در لبه ٔ آن به جای هزاره چوبهایی نصب می کنند تا بر اثر ضرب دست کشتی گیرها و جست وخیز ورزشکاران ریزش نکند. عمق گود معمولاً بین 70 تا 90 سانتی متر است ، مساحت آن تقریباً از 3*3 تا 5*5 متر است ، و فقط 16 تا 18 تن میتوانند در آن ورزش کنند. کف گود را از بوته ٔ صحرایی خشک پر می کنند و روی آن را با قشری از خاکستر و سپس باخاک رس می پوشانند تا حالت فنری و ارتجاعی بگیرد و حرکات ورزشی به ویژه پا زدن و چرخیدن را آسان سازد و اگر نوچه ای در حین چرخ زدن یا نوخاسته ای به هنگام پا زدن و یا همقدری در وقت کشتی به کف گود پرتاب شود کمتر آسیب ببیند. هر چند سال یک مرتبه کف گود را برمی دارند و زیرسازی آن را تجدید می کنند، ولی امروز در بعضی از زورخانه ها کف گود را مشمع یا تخته فرش می کنند. رجوع به مجله ٔ مردم شناسی سال اول شماره ٔ 3 مقاله ٔ زورخانه و تاریخ ورزش باستانی پرتو بیضایی و ورزش باستانی صدری شود.
ایمان گودت ((پیش آ)) وآن کفر گود ((پس رو))
چون شمع تنت جان شد نی پیش و نه پس باشد.
(دیوان شمس ج 2 ص 46).
این کنم یا آن کنم او کی گود
که دو دست و پای او بسته بود.
مولوی .
رجوع به گفتن شود.
گود. [ گُو ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان تمین بخش میرجاوه ٔ شهرستان زاهدان که در 45000 گزی جنوب باختری میرجاوه و 15000 گزی باختر راه فرعی میرجاوه به خاش واقع شده و45 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
- گود افتادن ؛ گود شدن.
- گود کردن ؛چال کردن. کندن.
- گود کندن ؛ گود کردن. بسیار کندن و گود کردن جایی را.
|| ( اِ ) آن جایی که عمیق کنده اند برای مقصودی ، چون زیرزمین یا آب انبار و غرس درخت و غیره. ( یادداشت مؤلف ). || گود یا گود زورخانه ، جایی در زورخانه ها که آن را به تناسب بنا چهارگوش و یا شش گوش یا هشت گوش می سازند. در لبه آن به جای هزاره چوبهایی نصب می کنند تا بر اثر ضرب دست کشتی گیرها و جست وخیز ورزشکاران ریزش نکند. عمق گود معمولاً بین 70 تا 90 سانتی متر است ، مساحت آن تقریباً از 3*3 تا 5*5 متر است ، و فقط 16 تا 18 تن میتوانند در آن ورزش کنند. کف گود را از بوته صحرایی خشک پر می کنند و روی آن را با قشری از خاکستر و سپس باخاک رس می پوشانند تا حالت فنری و ارتجاعی بگیرد و حرکات ورزشی به ویژه پا زدن و چرخیدن را آسان سازد و اگر نوچه ای در حین چرخ زدن یا نوخاسته ای به هنگام پا زدن و یا همقدری در وقت کشتی به کف گود پرتاب شود کمتر آسیب ببیند. هر چند سال یک مرتبه کف گود را برمی دارند و زیرسازی آن را تجدید می کنند، ولی امروز در بعضی از زورخانه ها کف گود را مشمع یا تخته فرش می کنند. رجوع به مجله مردم شناسی سال اول شماره 3 مقاله زورخانه و تاریخ ورزش باستانی پرتو بیضایی و ورزش باستانی صدری شود.
گود. [ گ ُ وَ ] ( فعل ) مخفف گوید. ( رشیدی ) ( برهان ) :
ایمان گودت ( ( پیش آ ) ) وآن کفر گود ( ( پس رو ) )
چون شمع تنت جان شد نی پیش و نه پس باشد.
که دو دست و پای او بسته بود.
گود. [ گُو ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان تمین بخش میرجاوه شهرستان زاهدان که در 45000 گزی جنوب باختری میرجاوه و 15000 گزی باختر راه فرعی میرجاوه به خاش واقع شده و45 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
فرهنگ عمید
۲. عمیق.
۳. (اسم ) (ورزش ) محل اصلی ورزش در زورخانه که پایین تر از سطح زمین است.
* گود برداشتن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] خاک برداشتن از زمین، زمین را گود کردن.
۱. هرظرفی یا جایی که دیوارهایش بلند و ته آن فرورفته باشد.
۲. عمیق.
۳. (اسم) (ورزش) محل اصلی ورزش در زورخانه که پایینتر از سطح زمین است.
〈 گود برداشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی] خاک برداشتن از زمین؛ زمین را گود کردن.
گویش اصفهانی
تکیه ای: gawd
طاری: gawd
طامه ای: gavd / past
طرقی: gawd
کشه ای: gawd / čâla
نطنزی: gawd
پیشنهاد کاربران
"قُذوت" با کاهش تلفظ "ذ" به شکل " قُووت" در آمده که به شکل " گود " وارد فارسی شده است
که در فارسی در نقش صفت به معنی قعر دار ، دارای تورفتگی ، دارای عمق می باشد و گودی یعنی عمق ، ژرفا و. . . می باشد و گودال نیز از آن شکل می گیرد .
واژه گود ترکی بوده و واژگان گودی و گودال خاستگاه ترکی دارند.