کلمه جو
صفحه اصلی

گود


مترادف گود : ژرف، عمیق، مقعر، حفره، گودال

فارسی به انگلیسی

deep, pit, arena, deep-set, hollow, sunken

deep


pit, cockpit


arena, deep, deep-set, hollow, low, sunken


فارسی به عربی

صالة , عمق

مترادف و متضاد

حفره، گودال


ring (اسم)
محفل، میدان، طوق، حلقه، عرصه، گود، گروه، ناقوس، طنین صدا، زنگ اخبار، طنین، چنبر، طوقه، انگشتر، صحنه ورزش، جسم حلقوی، صدای زنگ تلفن

arena (اسم)
پهنه، عرصه، صحنه، گود، میدان مسابقات، ارن

dished (صفت)
گود، مقعر

cupped (صفت)
گود، فنجانی

deep (صفت)
عمیق، ژرف، گود، عمقی، سیر

ژرف، عمیق، مقعر


۱. ژرف، عمیق، مقعر
۲. حفره، گودال


فرهنگ فارسی

هرظرفی یاجائی که دیوارهایش بلندوته آن فرورفته باشد، عمیق، گوهم گفته شده
( فعل ) سوم شخص مفرد مضارع از گفتن گوید : این کنم یا آن کنم او کی گود که دو دست و پای او بسته بود ? ( مثنوی )
ده کوچکیست از دهستان تمین بخش میر جاو. شهرستان زاهدان

فرهنگ معین

(گَ یا گُ ) ۱ - (ص . ) عمیق ، ژرف . ۲ - (اِ. ) جایی در زورخانه که به شکل های چهارگوش و شش گوش ساخته می شود برای انجام حرکات ورزشی یا کشتی .

لغت نامه دهخدا

گود. [ گ َ / گُو ] (اِ) به معنی گو باشد که جای عمیق و پست و مغاک است . (برهان ). اصلاً از آرامی و سریانی مأخوذ است . (تقی زاده ، یادگار 4:6 ص 22) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). حفره . چاله . غائر. غائره . || (ص ) عمیق . دورتک . دوراندر. دورفرود.
- گود افتادن ؛ گود شدن .
- گود کردن ؛چال کردن . کندن .
- گود کندن ؛ گود کردن . بسیار کندن و گود کردن جایی را.
|| (اِ) آن جایی که عمیق کنده اند برای مقصودی ، چون زیرزمین یا آب انبار و غرس درخت و غیره . (یادداشت مؤلف ). || گود یا گود زورخانه ، جایی در زورخانه ها که آن را به تناسب بنا چهارگوش و یا شش گوش یا هشت گوش می سازند. در لبه ٔ آن به جای هزاره چوبهایی نصب می کنند تا بر اثر ضرب دست کشتی گیرها و جست وخیز ورزشکاران ریزش نکند. عمق گود معمولاً بین 70 تا 90 سانتی متر است ، مساحت آن تقریباً از 3*3 تا 5*5 متر است ، و فقط 16 تا 18 تن میتوانند در آن ورزش کنند. کف گود را از بوته ٔ صحرایی خشک پر می کنند و روی آن را با قشری از خاکستر و سپس باخاک رس می پوشانند تا حالت فنری و ارتجاعی بگیرد و حرکات ورزشی به ویژه پا زدن و چرخیدن را آسان سازد و اگر نوچه ای در حین چرخ زدن یا نوخاسته ای به هنگام پا زدن و یا همقدری در وقت کشتی به کف گود پرتاب شود کمتر آسیب ببیند. هر چند سال یک مرتبه کف گود را برمی دارند و زیرسازی آن را تجدید می کنند، ولی امروز در بعضی از زورخانه ها کف گود را مشمع یا تخته فرش می کنند. رجوع به مجله ٔ مردم شناسی سال اول شماره ٔ 3 مقاله ٔ زورخانه و تاریخ ورزش باستانی پرتو بیضایی و ورزش باستانی صدری شود.


گود. [ گ ُ وَ ] (فعل ) مخفف گوید. (رشیدی ) (برهان ) :
ایمان گودت ((پیش آ)) وآن کفر گود ((پس رو))
چون شمع تنت جان شد نی پیش و نه پس باشد.

(دیوان شمس ج 2 ص 46).


این کنم یا آن کنم او کی گود
که دو دست و پای او بسته بود.

مولوی .


رجوع به گفتن شود.

گود. [ گُو ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان تمین بخش میرجاوه ٔ شهرستان زاهدان که در 45000 گزی جنوب باختری میرجاوه و 15000 گزی باختر راه فرعی میرجاوه به خاش واقع شده و45 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


گود. [ گ َ / گُو ] ( اِ ) به معنی گو باشد که جای عمیق و پست و مغاک است. ( برهان ). اصلاً از آرامی و سریانی مأخوذ است. ( تقی زاده ، یادگار 4:6 ص 22 ) ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). حفره. چاله. غائر. غائره. || ( ص ) عمیق. دورتک. دوراندر. دورفرود.
- گود افتادن ؛ گود شدن.
- گود کردن ؛چال کردن. کندن.
- گود کندن ؛ گود کردن. بسیار کندن و گود کردن جایی را.
|| ( اِ ) آن جایی که عمیق کنده اند برای مقصودی ، چون زیرزمین یا آب انبار و غرس درخت و غیره. ( یادداشت مؤلف ). || گود یا گود زورخانه ، جایی در زورخانه ها که آن را به تناسب بنا چهارگوش و یا شش گوش یا هشت گوش می سازند. در لبه آن به جای هزاره چوبهایی نصب می کنند تا بر اثر ضرب دست کشتی گیرها و جست وخیز ورزشکاران ریزش نکند. عمق گود معمولاً بین 70 تا 90 سانتی متر است ، مساحت آن تقریباً از 3*3 تا 5*5 متر است ، و فقط 16 تا 18 تن میتوانند در آن ورزش کنند. کف گود را از بوته صحرایی خشک پر می کنند و روی آن را با قشری از خاکستر و سپس باخاک رس می پوشانند تا حالت فنری و ارتجاعی بگیرد و حرکات ورزشی به ویژه پا زدن و چرخیدن را آسان سازد و اگر نوچه ای در حین چرخ زدن یا نوخاسته ای به هنگام پا زدن و یا همقدری در وقت کشتی به کف گود پرتاب شود کمتر آسیب ببیند. هر چند سال یک مرتبه کف گود را برمی دارند و زیرسازی آن را تجدید می کنند، ولی امروز در بعضی از زورخانه ها کف گود را مشمع یا تخته فرش می کنند. رجوع به مجله مردم شناسی سال اول شماره 3 مقاله زورخانه و تاریخ ورزش باستانی پرتو بیضایی و ورزش باستانی صدری شود.

گود. [ گ ُ وَ ] ( فعل ) مخفف گوید. ( رشیدی ) ( برهان ) :
ایمان گودت ( ( پیش آ ) ) وآن کفر گود ( ( پس رو ) )
چون شمع تنت جان شد نی پیش و نه پس باشد.
( دیوان شمس ج 2 ص 46 ).
این کنم یا آن کنم او کی گود
که دو دست و پای او بسته بود.
مولوی.
رجوع به گفتن شود.

گود. [ گُو ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان تمین بخش میرجاوه شهرستان زاهدان که در 45000 گزی جنوب باختری میرجاوه و 15000 گزی باختر راه فرعی میرجاوه به خاش واقع شده و45 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

فرهنگ عمید

۱. هر ظرفی یا جایی که دیوارهایش بلند و ته آن فرو رفته باشد.
۲. عمیق.
۳. (اسم ) (ورزش ) محل اصلی ورزش در زورخانه که پایین تر از سطح زمین است.
* گود برداشتن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] خاک برداشتن از زمین، زمین را گود کردن.

۱. هر‌ظرفی یا جایی که دیوارهایش بلند و ته آن فرو‌رفته باشد.
۲. عمیق.
۳. (اسم) (ورزش) محل اصلی ورزش در زورخانه که پایین‌تر از سطح زمین است.
⟨ گود برداشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی] خاک برداشتن از زمین؛ زمین را گود کردن.


گویش اصفهانی

تکیه ای: gawd
طاری: gawd
طامه ای: gavd / past
طرقی: gawd
کشه ای: gawd / čâla
نطنزی: gawd


پیشنهاد کاربران

ژرف، عمیق، مقعر، حفره، گودال

یعنی حالا شروع وردن

گود یک واژه ترکی است و از فعل " قاذماق ( qozmoq ) " به معنی کندن ، حفر کردن به دست آمده است از این فعل مشتق qozut ( قاذیت یا قُذوت ) به دست می آیند که به معنی زمین حفر شده ، بخشی از زمین که کنده شده و به صورت حفرشده و قعر دار گردیده یا همان به حالت گود در آورده شده و. . . می باشد
"قُذوت" با کاهش تلفظ "ذ" به شکل " قُووت" در آمده که به شکل " گود " وارد فارسی شده است

که در فارسی در نقش صفت به معنی قعر دار ، دارای تورفتگی ، دارای عمق می باشد و گودی یعنی عمق ، ژرفا و. . . می باشد و گودال نیز از آن شکل می گیرد .

واژه گود ترکی بوده و واژگان گودی و گودال خاستگاه ترکی دارند.


کلمات دیگر: