مترادف کسوت : پوشاک، جامه، رخت، زی، قبا، لباس، ملبوس
برابر پارسی : جامه، پوشش، رخت، پوشاک
clothing, wearing stuff
پوشاک، جامه، رخت، زی، قبا، لباس، ملبوس
کسوت . [ ک ِس ْ وَ ] (ع اِ)کسوة. رخت و لباس و جامه و پوشاک . (ناظم الاطباء).
- پیش کسوت ؛ در اصطلاح زورخانه کاران ، تقدم و سبق در پهلوانی کیفاً و زماناً.
- کسوت جان دادن ؛ کنایه از خاصیت دادن است . (از ناظم الاطباء) (از برهان ).
- || حیات دادن و زنده کردن . (برهان ) (ناظم الاطباء).
- کسوت جان کردن ؛ کسوت جان دادن . (ناظم الاطباء). رجوع به کسوت جان دادن شود.
- کسوت کافوری ؛ کنایه از برف که کوه و دشت را پوشانیده باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء).
|| طریقه و روش آرایش . (ناظم الاطباء).
کسوت . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان در کاسعیده بخش چهاردانگه شهرستان ساری . کوهستانی و جنگلی و معتدل و مرطوب است و210تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
رخت-لباس-حرفه -به کاری و حرفه ای مشغول شدن-