اطرب . [ اَ رَ ] (اِخ ) جایگاهی است نزدیک حنین . سلمةبن دریدبن صمة گوید :
انسیتنی ما کنت غیرمصابة
و لقد عرفت غداة نعف الاطرب .
انسیتنی ما کنت غیرمصابة
و لقد عرفت غداة نعف الاطرب .
(از معجم البلدان ).
(از معجم البلدان ).
اطرب . [ اَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قره طاق بخش بهشهر شهرستان ساری واقع در 6000 گزی شمال نکا. دشت ، معتدل ، مرطوب و مالاریایی و سکنه ٔ آن 610 تن شیعی مذهب است که بلهجه ٔ مازندرانی فارسی سخن می گویند. آب آن از چشمه و رود نکا تأمین میشود و محصول آن برنج ، غلات ، پنبه و مختصر مرکبات و صیفی است . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان بافتن پارچه ٔ نخی است . راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
اطرب . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) بطرب تر. باطرب تر.
- امثال :
اطرب من عود زلزل . (یادداشت مؤلف ).
رجوع به طرب شود.