کلمه جو
صفحه اصلی

مسقط

فارسی به انگلیسی

muscat, place where anything falls, causing to lapse

causing to lapse


فارسی به عربی

فاشل

مترادف و متضاد

abortive (صفت)
بی ثمر، عقیم، مسقط، رشد نکرده، بی نتیجه، خنثی

فرهنگ فارسی

ناحیه ای است در ساحل شرقی شبه جزیره عربستان در کنار دریای عمان که مرکز آن بندر مسقط است که قریب ۱۳٠٠٠ تن جمعیت دارداین ناحیه از امیر نشین های عربی است مجموع جمعیت آن نزدیک ۵٠٠٠٠٠ نفر است .
محل سقوط، جای افتادن، مساقط جمع ، مسقط الراس: زادگاه
( اسم ) ۱ - ساقط کننده اندازنده ۲ - زنی که بچ. ناتمام افکنده باشد . ۳ - بی آبرو کننده .
روستایی به ساحل دریای خزر

فرهنگ معین

(مَ قَ ) [ ع . ] (اِ. ) محل افتادن .
(مُ قَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ساقط کرده ، حذف کرده شده .

(مَ قَ) [ ع . ] (اِ.) محل افتادن .


(مُ قَ) [ ع . ] (اِمف .) ساقط کرده ، حذف کرده شده .


لغت نامه دهخدا

مسقط. [ م َ ق َ ] (اِخ ) روستایی است به ساحل دریای خزر. (منتهی الارب ). رستاقی است در ساحل بحر خزر در نزدیکی باب الابواب که اهالی آن طایفه ای هستند از مسلمانان با قوت و شوکت ، و در بین دربند و لگزستان واقع شده است . (از معجم البلدان ).


مسقط. [ م َ ق َ ] (اِخ ) شهری است با نعمت بسیار به ناحیت سریر و از وی برده ٔ بسیار افتد به مسلمانی . (حدود العالم ). شهری است به ساحل دریای عمان . (منتهی الارب ). شهری است از نواحی عمان در آخر حدود آن در سمت دیگر یمن و در ساحل دریا. (از معجم البلدان ). دارالملک عمان و اعظم بلاد آن مکان است . در میان کوهستان اتفاق افتاده سه جانبش گرفته و سمت شمالیش گشاده در کنار بحر است و آبش از چاه . و آن معرب مسکت است . (از انجمن آرا و آنندراج ذیل مسکت ). پایتخت سلطنت نشین عمان است با 7هزار تن سکنه و آن بندری است بر خلیج عمان . صادرات آن مروارید و عاج و پوست است و بیشتر روابط بازرگانی آن با بمبئی و شهرهای خلیج فارس می باشد. و رجوع به عمان شود.


مسقط. [ م َ ق َ ] (ع مص ) افتادن و سقوط کردن بر زمین . (از اقرب الموارد). بیوفتادن . (تاج المصادر بیهقی ). بیفتادن . (دهار) : از وقت لمعه ٔ فلق تا وقت مسقط شفق با طلایع مرگ به بازی درآمدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 394). || بیفتادن از چشم کسی و حقیر شدن نزد او. (از اقرب الموارد). سقوط و رجوع به سقوط شود. || (اِ) وقت افتادن بچه از شکم . (دهار). || جای افتادن . (منتهی الارب ). موضع سقوط،و بر این وزن کم استعمال است . || آنجا که شخص متولد شده باشد: هو یحن الی مسقطه . (از اقرب الموارد). آن موضع که بچه به زمین آید. (دهار). آنجا که بچه به زمین آید. مولد. ج ، مساقط. و رجوع به مسقطالرأس شود. || بال مرغ . (منتهی الارب ) . جناح طائر. (اقرب الموارد).


مسقط. [ م َ ق ِ ] (ع اِ) جای افتادن . مَسقَط. (منتهی الارب ). موضع سقوط. (از اقرب الموارد).
- مسقط حجر ؛ (اصطلاح هندسه ) در اصطلاح هندسی ، موقع عمودی است که از قسمت بالای شکلی بر قاعده ٔ آن خارج شود، و ممکن است مجازاً بر ارتفاع نیز اطلاق گردد، چه ارتفاع در واقع در موقعیت همین عمود قرار گرفته است ، زیرا به تجربه ثابت شده است که اثقال بر سمت خطی که عمود بر سطح افق است ، به مرکزعالم مایل هستند، و آن نیز عمود بر سطح موازی افق است ، پس هرگاه از رأس آن ارتفاع ، قطعه سنگی رها کنندموضع سقوط آن سنگ بر آن سطح ، موقع همان عمود است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به التفهیم ص 10 شود.


مسقط. [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اسقاط. رجوع به اسقاط شود. ساقطکننده . اندازنده . (از اقرب الموارد).
- داروی مسقط جنین ؛ دارو که سبب افکندن بار شود.
- مسقطالاجنة ؛ بچه افکن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
|| زن که بچه ٔ ناتمام افکنده باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سقطکننده .


مسقط. [ م َ ق َ ] ( ع مص ) افتادن و سقوط کردن بر زمین. ( از اقرب الموارد ). بیوفتادن. ( تاج المصادر بیهقی ). بیفتادن. ( دهار ) : از وقت لمعه فلق تا وقت مسقط شفق با طلایع مرگ به بازی درآمدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 394 ). || بیفتادن از چشم کسی و حقیر شدن نزد او. ( از اقرب الموارد ). سقوط و رجوع به سقوط شود. || ( اِ ) وقت افتادن بچه از شکم. ( دهار ). || جای افتادن. ( منتهی الارب ). موضع سقوط،و بر این وزن کم استعمال است. || آنجا که شخص متولد شده باشد: هو یحن الی مسقطه. ( از اقرب الموارد ). آن موضع که بچه به زمین آید. ( دهار ). آنجا که بچه به زمین آید. مولد. ج ، مساقط. و رجوع به مسقطالرأس شود. || بال مرغ. ( منتهی الارب ) . جناح طائر. ( اقرب الموارد ).

مسقط. [ م َ ق َ ] ( اِخ ) روستایی است به ساحل دریای خزر. ( منتهی الارب ). رستاقی است در ساحل بحر خزر در نزدیکی باب الابواب که اهالی آن طایفه ای هستند از مسلمانان با قوت و شوکت ، و در بین دربند و لگزستان واقع شده است. ( از معجم البلدان ).

مسقط. [ م َ ق َ ] ( اِخ ) شهری است با نعمت بسیار به ناحیت سریر و از وی برده بسیار افتد به مسلمانی. ( حدود العالم ). شهری است به ساحل دریای عمان. ( منتهی الارب ). شهری است از نواحی عمان در آخر حدود آن در سمت دیگر یمن و در ساحل دریا. ( از معجم البلدان ). دارالملک عمان و اعظم بلاد آن مکان است. در میان کوهستان اتفاق افتاده سه جانبش گرفته و سمت شمالیش گشاده در کنار بحر است و آبش از چاه. و آن معرب مسکت است. ( از انجمن آرا و آنندراج ذیل مسکت ). پایتخت سلطنت نشین عمان است با 7هزار تن سکنه و آن بندری است بر خلیج عمان. صادرات آن مروارید و عاج و پوست است و بیشتر روابط بازرگانی آن با بمبئی و شهرهای خلیج فارس می باشد. و رجوع به عمان شود.

مسقط. [ م َ ق ِ ] ( ع اِ ) جای افتادن. مَسقَط. ( منتهی الارب ). موضع سقوط. ( از اقرب الموارد ).
- مسقط حجر ؛ ( اصطلاح هندسه ) در اصطلاح هندسی ، موقع عمودی است که از قسمت بالای شکلی بر قاعده آن خارج شود، و ممکن است مجازاً بر ارتفاع نیز اطلاق گردد، چه ارتفاع در واقع در موقعیت همین عمود قرار گرفته است ، زیرا به تجربه ثابت شده است که اثقال بر سمت خطی که عمود بر سطح افق است ، به مرکزعالم مایل هستند، و آن نیز عمود بر سطح موازی افق است ، پس هرگاه از رأس آن ارتفاع ، قطعه سنگی رها کنندموضع سقوط آن سنگ بر آن سطح ، موقع همان عمود است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به التفهیم ص 10 شود.

فرهنگ عمید

۱. سقط‌کننده.
۲. ازبین‌برنده.


افکنده شده.
۱. سقط کننده.
۲. ازبین برنده.
محل سقوط، جای افتادن.

محل سقوط؛ جای افتادن.


افکنده‌شده.


دانشنامه عمومی

ساقط شدن


مسقط (به عربی: مسقط ) پایتخت کشور پادشاهی عمان، بزرگترین شهر کشور و مرکز استان مسقط است. در سال ۲۰۱۸ جمعیت مسقط حدود ۸۰۰٬۰۰۰ نفر تخمین زده می شود.
قلعه جلالی.
قلعه می رانی.
بلدة السیفة.
دیوار مسقط.
خانه های أثری.
الخیران.
باشگاه دریایی بندر روضة.
باشگاه غواصی عمان.
ساحل البستان.
ساحل قنتب.
ساحل الجصه.
موزه عمان.
موزه عمان و فرانسه.
موزه خانه الزبیر.
موزه اسکناس وسکه عمانی.
مسقط در زبان عربی به معنای محل سقوط است. نویسندگان یونانی و نویسندگان زیادی در قرن نوزدهم به این نام در مفهوم دریانوردی آن اشاره کرده اند، به معنای پهلو گرفتن کشتی ها یا افتادن لنگر. از دیدگاه برخی از زبان شناسان نام «مسقط» از واژهٔ پارسی باستان «مشکت» به معنی «بوی تند» گرفته شده است.
شهرستان مسقط ۹۰۰ سال پیش در قرن دوازده میلادی تأسیس شده است.
پیشه مردم مسقط: تجارت، صناعت، نجاری و ماهی گیری است.

دانشنامه آزاد فارسی

مَسقَط
پارک ریام، پایتخت و بندر کشور عُمان، واقع در خلیج عُمان. جمعیت شهر مسقط ۵۴,۸۰۰ نفر (۲۰۰۳) و جمعیت ناحیۀ مسقط ۷۹۷هزار نفر (۲۰۰۳) است. وجود یک ژرفابندردر شهر مَطْرَح، امتیازی برای مسقط به شمار می آید. بندر مطرح از قرن ۶پ م، زمان استیلای ایرانیان بر منطقه، تا به حال فعال بوده است. از ۱۵۰۲ تا ۱۶۵۰م پرتغالی ها این ناحیه را به منزلۀ مرکز معاملات و پایگاه دریایی تحت کنترل داشتند. هنگامی که سلسلۀ کنونی در ۱۷۴۱م قدرت را در دست گرفت، مسقط پایتخت عمانِ مستقل شد. در قرن ۲۰، پس از کشف ذخایر عظیم نفت در شبه جزیرۀ عربستان، رشد این شهر شتاب بیشتری یافت. معماری متنوعِ مسقط عمدتاً تحت تأثیر معماری ایرانی، پرتغالی، هندی، افریقایی، و عربی بوده است. آثار برجستۀ آن عبارت اند از دیوار قدیمی و دروازه های شهر؛ دو قلعه، که پرتغالی ها در قرن ۱۶ آن ها را بنا کردند؛ قصر سلطان، که در کنار دریا و به سبک هندی ساخته شده است؛ و موزۀ ملّی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مسقط پایتخت کشور سلطان نشین عمان است. عمان در منتهی الیه شرق و جنوب شرقی شبه جزیره عربستان قرار دارد به چهار ناحیه جعلان, عمان خاص, ظاهره و باطنه تقسیم شده است. شهرهای مهم آن صور, مسقط, مطرح و صحار است. اکثر مردم عمان پیرو مذهب اباضی (فرقه ای از خوارج نهروان). ۳۰ درصد اهل سنت و ۲۳ درصد شیعه (شیعه اسماعیلی و اثنی عشریه) هستند. شیعیان عمدتا در مسقط و شهرهای استان ساحلی (باطنه) زندگی می کنند.
۱. ↑ برای اطلاع بیشتر از وضعیت عمان و مسقط ر.ک. به: عمان, عباس یگانه موسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه, ۱۳۷۴ش.

منبع
سایت اندیشه قم
...

پیشنهاد کاربران

این نام تازی شده " مزدکت " پارسی و به معنای جای نیایش است .


کلمات دیگر: