کلمه جو
صفحه اصلی

سیس

فرهنگ فارسی

( اسم ) جست و خیز .
قصبه مرکز دهستان سیس بخش شبستر شهرستان تبریز .

فرهنگ معین

(اِ. ) اسب جلد و تند و تیز.

لغت نامه دهخدا

سیس . (اِخ ) نام یکی از دهستانهای پنجگانه ٔ شهرستان شبستر شهرستان تبریز. از 12 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته جمعیت آن در حدود 10833 تن است . از قرای مهم آن علیشاه ، ساربانقلی ، امیرزکریا، ملکزاده و کندرود را می توان نام برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


سیس . (هزوارش ، اِ) اسب جلد و تند وتیز باشد. (برهان ) (جهانگیری ). قیاس کنید با «سیسو» (اسب ) در زبان اکدی و آشوری که در آرامی «سوسیا» شده و بصورت هزوارش وارد پهلوی گردیده . رجوع به سوسبار شود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) :
تنگ گردد چون دل عاشق جهان بر دشمنت
روز هیجا چون کنی بر سیس یکران تنگ تنگ .

جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی .


|| جست و خیز. رجوع به سیستن شود. || ظرف شیرآب . (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ). || ریسمان از لیف خرمابن ساخته شده . (ناظم الاطباء). || بزبان علمی هندی سر را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).

سیس. ( هزوارش ، اِ ) اسب جلد و تند وتیز باشد. ( برهان ) ( جهانگیری ). قیاس کنید با «سیسو» ( اسب ) در زبان اکدی و آشوری که در آرامی «سوسیا» شده و بصورت هزوارش وارد پهلوی گردیده. رجوع به سوسبار شود. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ) :
تنگ گردد چون دل عاشق جهان بر دشمنت
روز هیجا چون کنی بر سیس یکران تنگ تنگ.
جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی.
|| جست و خیز. رجوع به سیستن شود. || ظرف شیرآب. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( آنندراج ). || ریسمان از لیف خرمابن ساخته شده. ( ناظم الاطباء ). || بزبان علمی هندی سر را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

سیس. ( اِخ ) نام یکی از دهستانهای پنجگانه شهرستان شبستر شهرستان تبریز. از 12 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته جمعیت آن در حدود 10833 تن است. از قرای مهم آن علیشاه ، ساربانقلی ، امیرزکریا، ملکزاده و کندرود را می توان نام برد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

سیس. ( اِخ ) قصبه مرکز دهستان سیس بخش شبستر شهرستان تبریز. دارای 3269 تن سکنه. آب آن ازچشمه. محصول آنجا غلات ، جو و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

سیس . (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان سیس بخش شبستر شهرستان تبریز. دارای 3269 تن سکنه . آب آن ازچشمه . محصول آنجا غلات ، جو و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


فرهنگ عمید

اسب به ویژه اسب تندرو، جهنده، و چابک.

دانشنامه عمومی

سیس یکی از شهرهای شهرستان شبستر است.کلمه سیس کلمه ای پهلوی است که به معنی :اسب به ویژه اسب تندرو، جهنده، و چالاک (فرهنگ فارسی عمید)همچنین به معنی مه و چم می باشد. این شهر در بخش مرکزی شهرستان شبستر قرار دارد. این شهر در ۱۴ کیلومتر شبستر واقع شده است. سیس یر پایه سرشماری سال ۱۳۹۰ جمعیتی برابر با ۱۰۹۰۰ نفر داشته است.
اطلس گیتاشناسی استان های ایران، تهران: ۱۳۸۳خ.
مختصات و ارتفاع
پیش شماره
سنگ قیزیل داشن، مزار پیر رجب و مسجد محمد حنیفه از دیدنی های تاریخی سیس است. دامنه میشو و چشمه های آن و طبیعت ظهرآباد نیز از دیدنی های طبیعی آن است؛ و مقبره شیخ اسماعیل سیسی در سیس از دیدنیهای دیگر شهر می باشد و بابانورالدین سیسی از عارفان نامدار اهل سیس می باشد.
یک غار با اتاقکهایی، مربوط به قبل از میلاد، در نزدیکی مقبره شیخ اسماعیل سیسی قرارداردکه مردم آن زمان از آن به عنوان پناهگاهی در مواقع حمله دشمنان استفاده می کردند.

دانشنامه آزاد فارسی

جانشین مانی. به نوشتۀ اِبن نَدیم ، مانی پیش از عروج به بهشت نور، سیس را جانشین خود کرد و او در ادارۀ این کیش کوشا بود تا از دنیا رفت . این نام در منابع خارجی به صورت سی نیوس آمده است .

گویش مازنی

/sis/ از انواع سوسک - موریانه

۱از انواع سوسک ۲موریانه


گویش بختیاری

نوعى بنا با طاق ضربى ساخته شده ازخشت و گل.


پیشنهاد کاربران

چم در زبان تورکی یعنی مه. و سیس. . . . چم ( چمستان ) . . مه ( مهستان ) . . سیس ( سیستان )

ثمر درخت خرما که بدلیل بارور نشدن هسته ندارد

پژمرده

قیافه. صورت

به زبان محلی ایران یعنی لثه ی دندان

نیم رخ صورت

سیس گویش مازندرانی هست که به نوعی حشره که درجاهای مرطوب ونیمه خشک زندگی میکند. که به فارسی سوسگ مینامند. !؟

میگن یارو سیس میگیرع
ینی قیافه میگیره
کلن ب معنی چهره
صورت
نیم رخ
( بندوبساته ) 😂😅

سیس گرفتن یعنی نشان دادن نیم رخ به حالت مغرورانه
یا همان به خود قیافه گرفتن

سیس ( Sis ) :در زبان ترکی به معنی مه است

سیس در زبان لکی به دو مفهوم آمده است:۱ - افسرده ، پژمرده/۲ - زیر زمین، زیر خان

سیس sis
در گویش شهربابکی به معنی نوعی ریسمان قهوه ای رنگ و زبر است که از رشته هایی از درخت خرما است، به دست می آید ، به دلیل زبری و خشن بودن ، هر چیزی را که از لحاظ زبری مشابه ریسمان سیس باشد ، صفت سیسکی می دهند ، محتمل است نام سیستان هم از خرما گرفته شده باشد ، سیستان یعنی خرماستان ،

سیس ، در شیمی آلی ، وقتی در مولکولی استخلاف ها در یک سمت مولکول قرا داشته باشند اصطلاح سیس و وقتی استخلاف هاروبروی هم باشند ، اصطلاح ترانس بکار می رود

بابا سیس یعنی ژست یارو. . .
یعنی طرف سیس عقاب گرفته. . .
و. . .

سیس یعنی کوز سیاه
خآدتون می دونید دیگه ؟


کلمات دیگر: