ممسنی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ممسنی . [ م َ م َس ْ س ِ / س َ ] (اِخ ) بخشی از شهرستان کازرون در استان فارس میان کوه گیلویه و بختگان . از روستاهای مهم آن اردکان و فهلیان است . در شمال غربی شیراز واقع شده و آب و هوای آن در شمال سرد و در جنوب گرم است ، چنانکه کوههای دینار در شمال آن پیوسته برف دارد و در جلگه ٔ جنوبی خرما و مرکبات خودرو دیده می شود. محصول قسمت جنوبی آن غلات ، پنبه ، کنجد و نخود است . زمین در این ناحیه چنان مساعد است که سالی دو بار محصول برنج از آن به دست می آید. شِعب بُوّان که یکی از جنات اربعه ٔ قدماست در دره ٔ بسیار باصفایی در 12 هزارگزی فهلیان واقع است . کوههای ممسنی پوشیده از جنگلهای بلوط، زرشک و بادام است . در نزدیک نورآباد چشمه ای موسوم به سرآب بهرام دیده می شود که در نزدیک آن بر روی سنگی صورت بهرام گور ساسانی نقش شده . نام قدیم ممسنی شولستان بود. در زمان صفویان پس از آنکه ایلات ممسنی به این ناحیه آمدند، بدین اسم موسوم گشت . و رجوع به شول و شولستان در همین لغت نامه و فارس نامه ٔ ناصری ص 302 شود.
ممسنی. [ م َ م َس ْ س ِ / س َ ] ( اِخ ) تیره ای از طایفه اورک از هفت لنگ بختیاری. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 74 ). ایلاتی که در سرزمینی به همین نام ساکن است و به چهار طایفه ٔعمده تقسیم می شود: بکش ، جاویدی دشمنزیاری و رستم.
ممسنی. [م َ م َ س َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش اردل شهرستان شهرکرد. دارای 270 تن سکنه. محصول آن غلات ، کتیرا، پشم ، روغن و انگور است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).
ممسنی . [ م َ م َس ْ س ِ / س َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ اورک از هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74). ایلاتی که در سرزمینی به همین نام ساکن است و به چهار طایفه ٔعمده تقسیم می شود: بکش ، جاویدی دشمنزیاری و رستم .
ممسنی . [م َ م َ س َ ] (اِخ ) دهی است از بخش اردل شهرستان شهرکرد. دارای 270 تن سکنه . محصول آن غلات ، کتیرا، پشم ، روغن و انگور است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
دانشنامه عمومی
ممسنی (ایل)، از قبایل لر
ممسنی (حوزه انتخاباتی)، یکی از حوزه های انتخاباتی استان فارس
ممسنی همچنین ممکن است به موارد زیر اشاره داشته باشد:
حبیبی فهلیانی، حسن. ممسنی در گذر گاه تاریخ. انتشارات نوید شیراز، ۱۳۷۱
همتی، ابوذر. تاریخچه ممسنی. مجله فرهنگی اقتصادی فراسو شماره های مختلف
رییس الذاکرین غلامعلی.زاد سروان سیستان دو جلد. ناشر مولف 1370
مستوفی حمدااله.تاریخ گزیده.باهتمام عبدالحسین نوایی، امیر کبیر 1364
گروهی از ممسنی های (محمدحسنی) کنونی بلوچستان در زمان تیمور از ممسنی فارس به بلوچستان تبعید شدند .
حمدالله مستوفی نویسنده تاریخ گزیده ( تالیف در ۷۳۰ هجری قمری/۱۳۳۰ میلادی)، به استناد کتاب زبده التواریخ کاشانی به مهاجرت نیاکان خاندان اتابکان لر بزرگ و طوایف لر وابسته به آنها شامل ایلات ممسنی ، بختیاری و بویر احمدی کنونی از .) به ایران اشاره کرده است.
در سنهٔ خمسایه (۵۰۰ق) قریب صد خانه لر]]، از جبل السماق شام، به سبب وحشتی که ایشان را با مهتر قوم خود (صلاح الدین) افتاده بود، به لرستان آمدند و در خیل احفاد محمد خورشید که وزرا بودند نزول کردند، برسبیل رعیتی. بزرگ ایشان ابوالحسن فضلوی بود… درین وقت سلغریان (ترکمنان) در فارس حاکم بودند. اما هنوز اسم پادشاهی نداشتند… چون او نیز نماند، پسری ابوطاهر فضلوی کنیت داشت. جوانی شجاع بود… ابوطاهر به صلح و جنگ به وعد و وعید و فریب و شکیب توانست ملک لرستان در ضبط آورد و چون تمکین و استقرار یافت، هوس استقلال کرد و خود را اتابک خواند و عصیان نمود و کار ان ملک بر او قرار گرفت، در سنهٔ خمسین و خمس مایه (۵۵۰ق). بعد از مدتی درگذشت و پنج پسر یادگار گذاشت: هزاراسپ و بهمن و عمادالدین پهلوان و نصرة الدین ایلواکوش و قزل. به حکم وصیت و اتفاق برادران.
زلال .شفاف
تیره ای از طایفۀ اورک از ایل دینارانی بختیاری که بیشتر آنها در روستایی به همین نام در منطقۀ دیناران، و عده ای نیز در گرمسیرات خوزستان مانند چشم گرگی، پرچستون، دهدز و ایذه سکونت دارند.
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
حماسه آفرینی ممسنی ها در نبرد ایران و عثمانی
در این جنگ سپاهیان عثمانی قلعه ایروان را از همه سو محاصره ، و به مدت یک هفته با توپ های قلعه کوب بمباران کردند. طهماسب قلی خان حاکم و قلعه دار ایروان و معاونش مرادبیک در صدد سازش با عثمانی ها وهمکاری با انها برآمدند.
فاق سایر محصورانکه به جان امان یافته بودند به موکب ظفرشعار رسیدند و چون سلطان مراد با خود قراربه آن داده بوده که بعد ازتسخیر قلعه ایروان معرف و اعیان و سران وسرکردگان آن قلعه فلک شأن را با خود به جانب دیار روم برده، سایر محصوران را آزاد و مطلق العنان گرداند. بعد از آنکه کمند اقتدار برکنگره تسخیر آن حصار استوارافکند تصمیم این عزیمت نموده در صدد تحقیق و تفتیش آنان که در میان محصوران نام و نشانی داشتند درآمد و از جملۀ آن جماعت یکی بابا خلیل مین باشی ممسنی بود که در آن چند روز که قلعه محصور بود به کرات جرأت و جلادت او را در امر قلعه داری شنیده بود وچون متفحص حال وی گردید به وضوح پیوست که مشارالیه وتابینان وی از جمله جمعی اند که از راه دادن امان روانه آستان گردون شأن شده اند، گروهی انبوه را به تعاقب بابا خلیل و باز گردانیدن وی مأمور گردانید وآن گروه نا معدود به سرعت برق و باد روی به راه نهاده در اثنای ایلغاربه بابا خلیل و تفنگچیان ممسنی رسیدندو جمعی کثیر از رومیان هدف تیر کمانداری آن یکه تاز معرکه جگرداری و تابینان گردیده عقد جمعیت رومیان را پریشان گردانیدند و بعد از معاودت آن جماعت طریق مسارعت پیموده مظفر و منصور بار اقامت در موکب ظفر خاصیت گشودند. " ( تاریخ جهان آرای عباسی، صفحه220و221 )
پیشتردر اقدامی خیانت کارانه ، حکام قلعه های مرزی بادکوبه و بایزید مراکز خود را به دشمن سپرده و حاکم اخستاباد از اعزام نیرو و کمک رسانی به محصورین قلعه ایروان خوداری کرده بود.
بابا جلیل ممسنی ( 1 ) وتفنگچیان همراهش که در مدت محاصره به شدت با دشمن می جنگیدند ، تسلیم نشدند و سریعا به سمت ایران برگشتند . در این میان سلطان مراد که از دلاوری ممسنی ها آگاهی داشت ، برای برگرداندان آنها، جمعی را به تعقیب شان فرستاد. ممسنی ها در گذرگاهی که امروزه به گذرگاه ممسنی معروف است به مقابله با عثمانی ها پرداختند و تمامی مهاجمین را کشته و تارو مار کردند.
میرزا محمد طاهر وحید قزوینی که اثرخود را پیش از تاریخ محمد یوسف واله قزوینی نوشته ، نام مین باشی ممسنی را بابا جلیل ذکر کرده ، ونوشتن خلیل به جای جلیل، ناشی از اشتباه ناسخان است. احتمال یکی بودن بابا جلیل با شاهزاده جلیل الله ، سرسلسله خوانین طایفه جاویدی در دوره صقوی ، وجود دارد.
دلیران نامی در آن کارزار نهادند نامی ز خود یادگار
همه رزم جویان ممسن تبار بمانند تا در صفحه روزگار
طایفه مرد ایل لر ممسنی
طایفه کرت ایل لر ممسنی
در زبان لری بعضی اسم ها مخفف می شوند مانند
ممتقی ::محمد تقی
مملی ::محمد علی
ممرضا ::محمد رضا
ممرحیم ::محمد رحیم
مممراد::محمد مراد
***
این منطقه همیشه از اهمیت خاصی برخوردار بوده و هیچ گاه بخشی یا جزئی از کازرون یا جای دیگر نبوده و این سخن گواهی جز تاریخ ندارد و
ممسنی ::نام یکی از شاخه های
اصلی قوم لر است
اولین بار نام ممسنی در تاریخ
قدیم یونان آورده شد
در حمله اسکندر مقدونی به
شهر کوروش در منطقه سغد
*سگد. سکا*مدافعین و مردم
آنجا ممسنی بودند که مقاومت
شدیدی در برابر حمله اسکندر انجام دادند که باعث زخمی شدن اسکندر شد
که علت مرگ اسکندر نیز بعد
از چند ماه همین زخم بود
در زمان سلغریان ممسنی ها*شول*بر کل چهارمحال
و بختیاری و کهگیلویه بویراحمد ، خوزستان ، نورآباد ممسنی ، کازرون ، بوشهر
حکومت می کردند
نام نور آباد شولستان بود
نام ماهشهر شول ما چول بود
شهر شول آباد بختیاری در لرستان
در زمان اشکانیان ممسنی ها
چهارده طایفه بزرگ داشت
که به ممسنی چهارده چریک
*پارتیزان *مشهور بود و در
گارد جاویدان ایران از کشور دفاع می کردند
در زمان تیمور گورکانی بسیاری
از طوایف ممسنی به سیستان و بلوچستان و کرمانشاه و خوزستان . از استان فارس تبعید شدند
و فقط چهار طایفه از آن در استان فارس باقی ماند
که به چهاربنیچه چهارده چریک معروف شد ( بکش. رستم. دشمنزیاری. جاوید )
طایفه براهویی*براهیمی. ابراهیمی *
در بم و سیستان
طایفه شهرکی در سیستان
شهرک نام مرزبان فارس بود
طایفه اسماعیل زهی*شه بخش*
طایفه سرابندی این طایفه ابتدا به سربند اراک کوچ داده
شد بعد از مدتی به سیستان و بلوچستان کوچ کردن
طایفه دشمنزیاری در ایل کهگیلویه
طایفه ممبینی. طایفه مکوندی
. طایفه بامدی در ایل لر بختیاری
طایفه شولی بر در سیستان
طایفه بامری در سیستان
طایفه بامدی در خراسان جنوبی
طایفه شالو*شاهلو. شولو*در بختیاری
تیره شهولی در طایفه عالی محمودی
طایفه سنجابی ممسنی در کرمانشاه
تیره چهاربنیچه چهارده چریک در ایل ترک قشقایی
طایفه دره شوری * دار شولی*
در ایل ترک قشقایی
ممه:یعنی پستان که در این جا ممس، یعنی ممه او
نی:به معنی نیست ، می باشد.
۱ - براهوی ممسنی که به زبان بلوچی هم صحبت می کنند و بزرگترین ایل بلوچ در کشور پاکستان است که بیشتر به نام محمدحسنی مشهورند. بعضی از آنها هم در جنوب افغانستان زندگی می کنند.
۲ - سیستانی ممسنی شامل طوایف سربندی، شهرکی، جر، بزی، جهان تیغ، بامدی، نوری، قزاق ، پیری و نخعی
۳ – بلوچ ممسنی:شه بخش ( اسماعیل زهی ) ، هاشم زهی و نوشیروانی
۴ – کرد ممسنی :شامل ایل سنجابی ممسنی تبار در ایران و ممسنی کرد در عراق و سوریه
۵ – لر ممسنی در استان فارس ، کهگیلویه و بویراحمد و بختیاری و خوزستان
لر های ممسنی:
لر ممسنی در فارس. . . شرق فارس در داراب و فسا. . . فسا ( پسا ) را بهمن اسپندیار پادشاه کیانی بنا نهاد که مقر فرماندهی او در فهلیان=پهلیان ( پهله شاهنامه ) در ممسنی بود همان مکانی که کاخ هخامنشی لیدوما کشف شده است و در واقع لیدوما در شاهنامه که از روی خوداینامگ ساسانی سروده شده است همان پهلو ( فهلیان ) است و داراب را هم فرزند بهمن، داراب شاه بنا نهاد. . . بهمن شاهنامه همان گووبره از طایفه پاتیش هووَریش در لوحه های گلی می باشد و مقر ایلخانی بزرگ او در لیدوما بوده است. گووبره پدر زن داریوش و پاتیش هووَریش طایفه هخامنشیان بوده است. اسنادی نشان می دهد که شخصیتی که به نام کورش در تاریخ مطرح شده کسی جز گووبره ( بهمن ) نبوده است و لوحه های گلی نشان داده که فاتح بابل گووبره بوده است.
ممسنی های غرب فارس:شیراز، بیضا، کاکان، کامفیروز، کمهر، کوهمره، سیاخ دارنگون، شول، سنگر، دشت ارژن، اسپیدان، ممسنی امروزی ( بهکیش، جاوید، دشمن زیاری و رستم ) ، حومه کازرون، تنگستان، دشتستان و اهرم.
ممسنی های استان کهگیلویه و بویر:دلاوری، بادلانی، کرایی، ژیلایی، بویر اردشیری، بویر عباسی، قلندر بویری ودشمن زیاری.
ممسنی های بختیاری و خوزستان:مکوندی، ممبینی، ممصالح، جاوند، برخی تیره های جاوید، کاید، شیخ، پهونده، کیانرسی، بامدی و. . .
ممسنی های لرستان:ایل زند، ایل سکوند، ایل باجولوند، ایل بیرانوند و طوایف مربوطه چون قاید رحمت، لشنی و. . .
بهرام و باجول از تیرمردان ممسنی بودند. . . ابو نصر پدر باجول تیرمردان مشهور. حکومت ممسن ها تحت نام شول بر لرستان در زمان ماکان روزبهان بوده است و شول ها جزو بلوک تیرمردان ممسنی بودند ( ممسنی دارای بلوک های متعددی بوده. . . تیرمردان، انبوران، نوبندگان و. . . ) .
به همین دلایل هروی می گوید ریشه قوم لر را باید در ممسن ها جست و ابن بطوطه و مردوخ می گویند ریشه ایلات جنوب ایران ممسنی ها هستند.
مماسِن. . . مامسِن. . . مه سن. . . ماسین ( ناحیه و رودی بین اصفهان و کهگیلویه به نوشته هانس گاویه ) . . . ممسن. . . به اشکال متفاوت در تاریخ نوشته شده است نام قوم باستانی می باشد که از آنها به عنوان منتخبین سواره نظام تیر انداز یاد شده که به اتحادیه سکایی پارتی ( پارسی ) فلات ایران تعلق داشتند و از زمان مادها و شهر سوخته تا سربرافراشتن هخامنشیان از خاندان کیانی بهمن تا به روزگار ساسانیان هسته اصلی قدرت سیاسی نظامی شاهنشاهی های ایران بوده اند و از آنها به عنوان وارثان پیشدادیان و کیانان در سرزمین سغد ( شول ) . . . سیستان و پارس یاد می شود و پراکندگی هلال وار در فلات ایران داشته هلال خاندان سورن را تشکیل می دادند و امروزه هم در همان هلال باستانی طوایف آنها از سغد تا سیستان، پارس تا به سوریه پراکنده هستند و سرزمین آنها در پارس ناحیه ۴ راه شاهی به مرکزیت لیدوما از بیضا تا باشت ( ممسنی بزرگ=مه سن ) مقر اتحادیه نیرومند پاتیش هووَریش زادگاه هخامنشیان و ساسانیان بوده است. . . دشت شاهان جاوید در پشت اسپید دژ همچنین مقر فرماندهی آماردها ( مردها ) مشهور به سرزمین تیرمردان به زیر فرمان گووبره پاتیش هووَری یا همان بهمن اسپندیاران پدر زن داریوش بوده است. اسپید دژ در ممسنی همچنان به یاد خاندان اسفندیار قلعه اسفندیار نامیده می شود. خاندان زندیه که از تبار مماسن ها بودند همیشه می گفتند که ما شهامت خود را از تبار خود، رستم و اسفندیار به ارث برده ایم و هنوز در ممسنی ضرب المثلی می گوید: کُر اَ یکی بو وَم لطفعلی بو. . . ممسنی ها تنها ایلی بودند که تا آخرین نفر در کنار زندیه ماندند چه ممسن های پارس چه ممسن های سیستان تا اینکه ایل بیرابند ممسنی تبار هم به کمک زندیه آمد پس از اینکه یوسف خان بختیاری و حاکم بروجرد برخی افراد زندیه را به قاجار تحویل داده بودند و زندیه را به قاجاریه فروختند.
سئِن در سانسکریت به معنای ماده عقاب و آنچه کریستین آرتور ساسانی شناس بزرگ در مورد سکه های به دست آمده در پارس با طرح عقاب می گوید و معنای مامسِن ( ماده عقاب ) و عقاب پرچم هخامنشی همه در یک راستا و دارای یک ریشه هستند.
کینه دارید
تو خجالت نمی کشید تاریخ چند هزار ساله
ایران را به تمسخر گرفتید
شما چطور نام مقدس آریا را بر روی خود گذاشتید
شما از ایل لر محمد حسنی نیستید
اقوام وحشی سکایی دشمنان قوم شریف
و نجیب آریایی بودند
ایلات لر بزرگ ( بختیاری ) شامل::
چهار لنگ
هفت لنگ
لیراوی
بویراحمد
کهگیلویه
ممسنی
شول
شبانکاره
ایل ممسنی از نژاد قوم پارس آریایی
محمد حسنی ها در جنگی که در شولستان انجام
دادند ایل لر شول را از شهر بیرون کردند
و نام آن را نورآباد گذاشتند
ایل ممسنی از نسل محمد حسن خان لر بزرگ
ایل لر شول ساکن در استان لرستان بود
طایفه کر شولی لر در پارس
طایفه داره شولی لر در فارس
******
سکا ها اقوام مهاجم بودند و هیچ ربطی به آریایی ندارند
( ( آقای پان لر
دست از دورغ پردازی و خیال بافی بردار
اگر واقعا لر هستید شجرنامه اجداد خودتو
بنویس ببینم چند نسل رو یادته
بعدا بیا برای ما لر های ممسنی تاریخدان شو
با چه عقلی ایل لر ممسنی را سکایی قلمداد کردید ) )
سکا ها دشمنان ایرانیان بودند و همین ها کوروش کبیر را کشتند
مورد اول اینکه از باستان از دوره های کیانی شاهنامه تا عهد ملوک کیانی مربوط به پس از اسلام حاکمین سیستان همیشه مماسن ها بودن و مرکز اصلی خاندان سورن که مماسن ها به این خاندان تعلق دارند سیستان بوده و حاکمین بزرگی چون آذرماهان حاکم کرمان یا رستم سورن پهلو مشهور به سورن حاکم سیستان یا شاهرخ ( شهرک ممسنی ) حاکم پارس و. . . حضور مماسن ها در سیستان به روزگار کهن بر می گردد و مربو ط به چند قرن اخیر نیست و مربوط به فردی به نام محمد حسن خان و یا دیگری نیست و در ضمن در سیستان مماسنی یا ممسنی نامیده می شن و ممسن های بلوچ که در پاکستان و جنوب افغانستان هستن بیشتر به محمد حسنی مشهورند و اصولا سیاست محمد حسنی مربوط به انگستان و خاندان علم در خراسان می شه که ارتباط بین مماسن های شمال شرقی و جنوب ایران را قطع کنند و این یک سیاستی بود که اسناد و اسامی تغییر یافته به محمد حسنی وارد اسناد و مکاتبات هند و پاکستان هم شد و امروزه هم موجود هستند بنابراین محمد حسن اصولا یک سیاست بود و همه طوایف ممسنی تبار سیستان و بلوچستان محمد حسنی نامیده نمی شن بلکه فقط بلوچ های پاکستان ممسنی تبار. حضور ممسنی ها هم به چند طایفه محدود نیست بلکه ریشه اصیل ترین طوایف سیستان تا بلوچستان و تا به کلات پاکستان همه ممسنی هستند و حاکمین بزرگ این مرز و بوم از باستان بوده اند و ممسنی ها وارثان رستم شاهنامه ( سنبل خاندان سورن ) هستن و سیستان و تاریخ مماسن ها که تاریخی ۷۰۰۰ ساله می باشد و به روزگار شهر سوخته باز می گردد به همین دلیل سیستان یکی از بن مایه های مماسن هاست و عهد پس از اسلام که خاندان کیانی سیستان که همه مماسنی بودن و پارت تبار به همراه رادمان پور ماهک مشهور به یعقوب لیث صفاریان را بر افراشتند که تا تاجیکستان ( سغد ) در فرمانروایی آنها بوده و سغد شاهنامه یا همان ایرانویچ اوستا مرکز اصلی تمدن آریایی هاست و پایتخت اصلی پارت ها.
مورد دوم که اشاره کردین مربوط به شول هاست. . . کهن ترین سندی که به شول ها در انبوران ( امپورشان ) اشاره می کند لوحه های گلیست که مربوط به ۲۵۰۰ سال پیش است و به آشکار نام شول ها به صورت شولجی آورده شده و مطالعات ۴۰ ساله لوحه ها و همچنین لیدوما مربوط به پژوهش های ایران باستان و مقالاتی که در این زمینه بیرون داده شده به روشنی به این موارد پرداخته اند و نام شول ها را در ممسنی به ۲۵۰۰ سال پیش می دانند. بنابراین بر خلاف ایده اشتباهی که رایج هست شول ها هیچ گونه ریشه ای در لرستان ندارند و اگر در زمان ماکان روزبهان در لرستان بوده اند فقط در قدرت بوده اند نه اینکه سرزمین آنها بوده باشه و این نام هم قدرتی بوده نه جمعیتی چون حضور گروهی از شول ها در لرستان به معنای حضور همه شول ها نبوده بلکه چون در قدرت بوده اند این نام به آنها داده شده در لرستان و مساله دیگر اینکه اصولا نام گذاری شول همیشه قدرتی بوده نه جمعیتی و نام شول بر یک گستره پهناور نهاده می شده و در خود ممسنی هم همین بوده اگر شولستان نامیده می شده در دوره ای که ایلخانی مماسن در کهگیلویه بوده به این معنا نیست که همه شولستان شولی بوده باشند کما اینکه طوایف اردکانی مهرنگانی همایگانی و. . . طوایف ممسنی و جاوید ولی در جغرافیایی که شولستان نام داشته و طوایف دیگر در چرام بودن و ممسن نامیده می شده ولی شولستانات ممسنی مجموعه طوایفی یک تبار بوده ولی در بخش شرقی این بلوک بزرگ شولستان نامیده می شده و بسیاری طوایف که شولی نبودن ولی در جغرافیای شولستان قرار می گرفتن و یک نامگذاری قدرتی بوده نه جمعیتی و حتی در دوره ای تا بختیاری و تا ماه شول ( ماهشهر ) شولستان نامیده می شده که نام مکان ها و تیره هایی به نام شول هنوز در بختیاری تا خوزستان وجود دارند ولی آیا همه این گستره پهناور شولی بودن البته که نه ولی یک نامگذاری قدرتی بوده که تا خوزستان را هم در بر می گرفته. در لرستان هم ممکن هست که وضیعت همین بوده که شول ها دوره ای در قدرت بوده باشن و نامشان را بر آن گستره گذاشته باشند ولی تنها خود شول ها نبوده باشند و شاید طوایف دیگری از ممسنی هم در آن دوره در لرستان در قدرت بوده باشن ولی مجموعه اینها عنوان شول داشته و این نام در لرستان فقط قدرتی بوده کما اینکه کایدان لرستان از شیراز به آنجا رفته اند و تیره های دیگری از ممسنی ها در لرستان هستن که به آن سرزمین در دوره های متفاوت مهاجرت کرده اند. ولی سرزمین شول ها در کهنترین اسناد همین ممسنی بوده و شما حتما می دانید که تا زمان قاجار ممسنی از بیضا تا باشت گسترده بوده و کاکان کامفیروز کهمره کمهر سیاخ دارنگون بیضا ( ملیان ) دشت ارژن حومه کازرون و حومه گچساران در باشت از ممسنی جدا و در برخی از این مناطق ایل قشقایی از طرف قاجاریه اسکان داده شد. و همچنین در متون کهن از سرزمین سغد به سرزمین شول ( سول ) نام برده شده و در دربار چین نام سرزمین شول داشته و همچنین نبرد با اسکندر در آن مناطق به صورت نبرد اسکندر با مماسن ها و اسکندر با شول ها نوشته شده و همه اینها و این نامگذاریها خود نشان دهنده ارزش شول ها از نظر تاریخی هست و تبار پارتی این مردمان و همه مماسن ها و مماسن به طور کلی نام یک واحد نظامی بوده که بر اساس متون یونانی به سواره نظام تیر انداز هخامنشی گفته می شده و اینکه گستردگی هلال در فلات ایران داشته اند هلال مشهور خاندان سورن را تشکیل می دادند و همین امروزه هم از شمال افغانستان تا گرگان و خراسان تا کلات پاکستان سیستان و بلوچستان فارس ( شرق و غرب و جنوب فارس ) کهگیلویه و بویر بختیاری خوزستان کرمانشاه لرستان کردستان عراق و سوریه طوایف قوم باستانی مماسن ساکن هستند یعنی همان گستردگی هلالی از سغد و تخارستان تا بین النهرین تحت نام های بلوچ ممسنی پاکستان بلوچ ممسنی ایران ممسنی سیستان تا کرمان لر ممسنی کرد ممسنی که از آن به عنوان بزرگترین ایل یا قوم ایران یاد می شود با بیش از ۵۴ طایفه پراکنده در فلات ایران. و آنچه شما در مورد اختلاف زبانی مطرح کردین سند محسوب نمی شه که در خود ممسنی هستند کسانی که خونه بیان می کنند به جای حونه یا امروزه ممسن های چرام و کهگیلویه ( ژیلایی، بادلانی، تومانی، کرایی، بویر اردشیری بویر عباسی قلندر بویری و دشمن زیاری ) یا ممسن های بختیاری و خوزستان ( مکوندی ممبینی مماصالح بامدی کاید کیانی پهونده جاوند برخی تیره های جاوید و. . . ) یا شهرکی ها و سنجابی های کرمانشاه تا به ممسنی های کردستان عراق و سوریه برسیم یا مماسن های شرق این مگه به یک صورت صحبت می کنند یا در خود جاوید از این تیره به آن تیره تفاوت هست بنابراین این نشان دهنده یک تبار بودن یا نبودن نیست.
و اما موردی که مربوط به مهاجرت هست متاسفانه یک داستان راستانی یک عده مورخ که همه یهودی بودن به عنوان مهاجرت آریایی ها مطرح کردن که در همان آغاز هم پذیرفته نشد به صورتی که مطرح شده بود و امروزه هم نظریه ای سوخته هست یعنی این نبوده که طوایفی از شمال فلات ایران به جنوب آمده باشند و تاریخ خلق کرده باشند و عده ای هم بومی بوده باشند و از این حرفا که مطلقا مهاجرتی گسترده از شمال به جنوب اثبات نشده. جدیدترین مطالعات که انجام گرفته توسط یک باستان شناس و ژنتیک دان که استاد اکسفورد هست و این مطالعات منتشر هم شده نشان می ده که در دوره ای که خشکساکی بزرگی از مصر تا جنوب ایران تا به پاکستان را در بر گرفته بوده باعث مهاجرت بیشتر طوایف جنوب ایران به شمال فلات ایران شده و پس از یک دوره ۲۰۰ ساله به سرزمین اصلی خود بر میگردند و گروهی از آنها زبانی با خود به جنوب می آورند که ریشه آریایی سکایی دارد و خاستگاه پارسی هخامنشیست و در واقع آریایی بودن یک بحث زبانیست نه نژادی و چیزی به نام نژاد آریایی وجود خارجی ندارد و هیچگاه معنای نژادی در تاریخ ایران نداشته ولی از زمان شاید پهلوی اول این نژاد آریایی همزمان با تفسیر دروغین آن در اروپا به معنای نژاد آریایی مطرح شد و هنوز هم اکثریت ایرانیان به دروغ نژاد آریایی باور دارند در حالیکه وجود خارجی ندارد و حتی آلمان ها از نظر زبانی آنگلوساکسون و اصلا آریایی نیستند و شما دیگر خود سیاست پشت این فاجعه را بخوانید که ۲ جنگ جهانی برای آنچه به دروغ به جهانیان خورانده بودند و اروپا و آلمان را هم مستعمره خود کردند پس از پایان جنگ و به اصطلاح خودشون نجات اروپا از نازیسم و. . . بنابراین آریایی یک بحث زبانیست و حتی به طور عمیق تر که نگریسته شود به ویژه در روزگار ساسانی اِران به معنان مؤمنین به آریا اشاره به نام نوعی خدا در اسناد مذهبی هند و ایرانی باستانی دارد و اعتقاد به آن خدای نجیب معنا دارد و به هیچ عنوان بحث نژادی نبوده و نژاد آریایی و مهاجرت آریایی همه از طرف سیاست های هدفمند به خورد ما داده شده و از آن هزار داستان دروغین رنگ چشم و بومی بودن عیلامیان و کاسی ها و . . . بیرون آمده و پارس ها را بی تمدن و وحشی آریایی دزد تمدن عیلامی نامیدن و صدها حرف بی حساب و بی سند. مهاجرت گسترده ای که همه جنوب ایران را در بر گرفت و دیاکونف شرق شناس بزرگ در کتاب مشهور خود تاریخ ماد مستقیم اشاره کرده که عیلامیان و کاسی ها از قفقاز می آیند و داستان بومی بودن عیلامیان که دهها پیش مورخین بزرگی چون دیاکونف نپذیرفته بودن امروزه ثابت شده که مهاجرت شامل همه طوایف جنوب ایران بوده و دربازگشت زبان سکایی را با خود آورده اند که از زمان داریوش این زبان نوشتاری هم شد و خط عیلامی در جایگاه دوم قرار گرفت و حتی خود واژه پارس در اسناد از زمان داریوش در جنوب هست و تا قبل از داریوش خبری از واژه پارس در اسناد نیست و صحبت از انشان هست. پارس ها از شمال شرقی از سرزمین آریا مرکز پارت ها و در محدوده سکاهای شرق کاسپین به جنوب مهاجرت کردند یا بازگشتند و مجموعه پارس سیستان و سغد همیشه مراکز قدرت آنها بوده و در شاهنامه هم به خوبی بیان شده و همه داستان های شاهنامه مربوط به ایرانیان ( پارسیان ) سیستان تا سغد و سرزمین سکاهاست و شاهنامه هم سندیت خود را از خوداینامگ ساسانی گرفته که کتاب تاریخ ایران تا پایان ساسانی به پهلوی نوشته شده بود که اصل آن هم دیگر موجود نیست و خود ساسان بزرگ که در سلک سورن ها برای جنگی به هند رفته بود ماندگار شد و ازدواج کرد و فرزند بر فرزند ساسان نام داشتند تا آخری به پارس آمد و حاکم مذهبی در استخر بوده که حدود ۱۰۰ سال خاندان ساسانی در هند بودن و اثر این مهاجرت در تمدن ساسانی کاملا بارز هست حتی در باورهای مذهبی و اولین بار ساسانیان فلات ایران را اِران و در اواخر دوره ساسانی اِرانشهر نام نهادند و همه شاهنشاهی یک شهر و همه شهروند شهر ایران که اولین تعریف واقعی یک امت و ملت آریایی بوده میراث بسیار ارزشمند ساسانیان هست که تا به امروزه پا برجاست و همه اقوام فلات ایران را به عنوان یک ملت واحد به نام امت آریایی تعریف کرده. ریشه پارس ها پارتی هست و اتفاقا مماسن ها و همه طوایف آنها در سراسر فلات ایران هیچگونه نسبت و خاستگاهی از عیلام و کاسی ندارند و از بین لرها تنها گروهی هستند که تبار آنها به طور کامل به پارت باز می گردد. البته توجه داشته باشید که واژه پارثوا ( پارت ) ، پارسه و پرسوش در کرمانشاه یکی و یک تبار هستند و اختلاف تلفظ واژه پارس در جغرافیای متفاوت ایران هست و واژه پارس در سانسکریت به معنای مرز و همچنین استخوان دنده که بسان دنده هایی بودند این ۳ ناحیه که استخوان جناغ قفسه سینه ای که فلات پهناور ایران بود نگاه می داشتند و آن جناغ حکومت ماد بوده است به همین دلیل تاریخ سواره نظام تیر انداز مماسنی را به دوران مادها مربوط می دانند که در این گستره هلالی تشکیل دهنده خاندان سورن بودند و اگر هلال خاندان سورن را در گوگل هم ببینید دایره در وسط هلال اشاره به حکومت ماد دارد و تاریخ سورن ها مربوط به بسیار پیش تر از هخامنشیان هست. دیاکونف در کتاب تاریخ ایران نیز در پایان دوره اشکانی و آغاز ساسانی از حکومت مستقلی به نام مه سن در پارس نام برده و در کنار آن الیمیا دیگر حکومت مستقل قرار داشته که همین خود سند ارزشمندیست که نام مه سن ( مَیسان=میشان ) که امروزه ممسن و ممسنی تلفظ می شه در پارس وجود داشته و اینطور نیست که این نام از سوریه آمده باشد. . . مه سن. . . مماسن. . . مامسن. . . . ممسن به شکل های مختلف نوشته شده و میسان فرات و خاراسن ( عقاب آذرین ) بین النهرین همه در زمان ساسانیان از پارس به آن مناطق برده شده که داستانی شبیه شول و شولستان هست به عنوان مثال خاراسن را اعراب هم پیمان ساسانیان در قدرت داشتند ولی یک نام کاملا پارسیست و اگر خاندان های پارسی هم بوده باشند کم تعداد بوده اند. سرزمین و تبار اصلی پارس ها همان پارت به مرکزیت سغد هست البته دارای ۳ مرکز قدرت بوده اند. . . سغد. . . سیستان و پارس. از خود ساسانیان دربرخی نوشته به نام برگئومه سکایی یاد می کنند و خاندان رستم سکزی ( سکایی ) همچنین و ریشه سورن ها طایفه مردها ( آماردها ) سکایی بوده اند که نام آمل و آمودریا یادگار نام آنهاست و در سیستان همچنین خود نام سیستان از سکستان و سکا می آید و در پارس هم در تیرمردان ممسنی مرکز قدرت داشتند که تیره های از جاوید در محدوده دشت شاهون تا دالون یادگار مردها یا آماردها هستن و تیره های هم از تیرمردان به خوزستان مهاجرت کردند. خاندان کورش را از مردها می دانند و خاندان داریوش را از پاتیشوری ها و از خاندان گووبره ولی کتیبه ای هم از خشایارشا وجود دارد که خود را شاه مردان نامیده که این احتمال هم وجود دارد که از کورش تا داریوش از مردها بوده باشند و به زیر فرمان گووبره پاتیشوری یا همان بهمن اسپندیار شاهنامه. پارسوا در کنار دریاچه ارومیه هم هیچ ارتباطی به پارسیان ندارد بلکه آشوریان به مردمان مرزهای خود پارس می گفتند و پارسوا مربوط به پارسیان جنوب نیست و پارسوماش هم همین پارسه در جنوب هست و ارتباطی به مسجد سلیمان ندارد و به اشتباه فکر می شد که مسجد سلیمان بوده باشه بلکه خود پارس هست. در جنوب غربی تنها پرسوش کرمانشاه مربوط به برخی طوایف پارسی چون ماسپیان و مادی چون ساگروتی ها بوده که نام زاگرس از آنها گرفته شده است. در نهایت اینکه قوم لر مجموعه ای از ایلات و طوایف متفاوت از کاسی تا لولوبی عیلامی گرفته تا پارتی ( پارسی ) و از بین این قوم مماسن ها به اتحادیه سکایی پارتی ( پارسی ) فلات ایران تعلق داشتند و ابن بطوطه و مردوخ از مماسن ها به عنوان ریشه ایلات جنوب ایران یاد می کنند. سِئن در سانسکریت به معنای ماده عقاب هست و از مماسن ها ( مه سن ) ها به عنوان ماده عقابان یاد شده که ماده عقاب بزگترین عقاب محسوب می شود و این با آنچه سن کریستین آرتور ساسانی شناس بزرگ گفته در مورد سکه های به دست آمده از خاندان های محلی پارس در پایان اشکانی که طرح عقاب بر روی این سکه ها بوده ( بلوک مه سن ) و طرح عقاب پرچم هخامنشی و خاراسن ( عقاب آذرین ) که ساسانیان بنا نهادند همه در یک راستا و دارای یک ریشه هستند.
ایل محمد حسنی از نسل سردار محمد حسن خان بختیاری از فرماندهان سپاه نادرشاه
گارد جاوید را ابرمردی به نام دارای یکم شاهنامه ( داریوش پارسی ) بنا نهاد از طوایف خود و نزدیک به خود و از خاندان های خویشاوند خود چون گاردی بود ۱۰، ۰۰۰ نفره که هیچگاه از تعداد آن کاسته نمی شد و گارد ویژه شاهی بود و از خاندان خود داریوش. . . ملت مضحک داریوش پارسی را هم چون ساسانیان پارسی بردین و خوزی کردین و گارد جاویدش را به خوزی مرتبط می دانید؟؟!!
انیشتین چه زیبا گفت:۲ چیز نهایت ندارد یکی کهکشانها یکی حماقت که در اولی شک دارم ولی در دومی نه.
دیگر اساتید به نظر من اگه مطالعه تاریخی بیشتر داشته باشند این نظرات رو بهتر قبول کنند.
ایشون رو من نمیشناسم ولی نظراتشون در حد استاد در مقابل دانشجو هست .
موفق باشین
طایفه اسماعیل زهی محمد حسنی
طایفه براهویی *براهیمی*محمد حسنی
طایفه جاوید ایل زلکی ایل لر بختیاری
طایفه سلار*سرلک*ایل لر بختیاری
طایفه کی رستم ایل لر بختیاری
کی رستم فاتح کشور گرجستان بودند و لقب گرجی را از شاه صفوی دریافت کرد
ایلات لر بزرگ بختیاری
محمد حسنی
بویراحمد
شبانکاره
لیراوی
چهارلنگ
هفت لنگ
کرمانج
لرزنگنه
لر کرمان
لر کمزاری
لر کهمره
لر حیات داوودی
ایلات لر کوچک *لک. look*
لر فیلی
لر شول
لر ملکشاهی
لر زند
لر گوران
لر ثلاثی
ریشه قوم لر در قوم پارتی سکای مماسن می باشد نه در کنفدراسیون ایلی ۵۰۰ ساله بختیاری.
⭕ رضاقلی شعبانی، روایتگر نغمه های گوسانی
🖍 امراله نصراله
راستی را، اگر ممسنی، سرزمین خاندان گودرزیان نبوده است؛ پس این رامشگران زبده نواز ظریف پنجه این جا چه می کنند؟ منزل به منزل و فرسنگ به فرسنگ، نامه و خامه در کار کردند و فر و فرهنگ ورزیدند تا تاریخ را به نیروی پهلوانی و هنر گوسانی، رزم و بزم آموختند. مهتران و سروران هنرش با مردم بد ننشستند که سزاوار نکوهش باشند. نخست ز بیگانه خیمه بپرداختند و آن گاه �نشستنگه رود و می ساختند� وقت آن است که سوری به پا کنیم، و گوسانان پارتی را از پس پرده های خاموشی و فراموشی فرا بخوانیم، نه به اندهی، که به رامشگری. بزمگاه �رضاقلی شعبانی و ناصر سلمانی� جای ناپختگان و خام اندیشان و خام دستان نیست. پنجه ی او و آواز او، خنگ مست و شوخ و شنگ زندگی و شادمانی است. و این ایوان بی هنران است که از بانگ رود و سرود خالیست. رضاقلی بر پهنه ی فهلویات، ساز و نوا سر می دهد. سرودهای فهلوی او، زمزمه های پور دستان است. نغمه های عاشقانه ی سام نریمان است. دلیری و دلبری بانوگشسپ و گرد آفرید و تهمینه و جریره، دخت پیران است و کام پرستی های سوداوه، دخت توران است. تف بوسه های ادبیات عاشقانه ی پارتی ( ویسه و رامین ) است و آن نخستین دو گانه های اساطیری عشق، مشی و مشیانه، جمشید و جمک است. آن جهان دستانی و پهلوانی �ز آوای ابریشم و بانگ نای� و �خروشیدن کرنای� و �هندی درای� پر بوده است. و دستان نوازی استاد رضاقلی، بر همان طریق و دستان است. بانگ کرنای او بشنوید، آرام و خواب خویش ترک گویید، که نه وقت آن است. نغمات عاشقی و معشوقی، دلیری و دلبری خاندان گودرزی سرزمین ممسنی را بر پنجه ها و پرده های دقیق او گوش کنید، به هوش نیوشید و با او به عشرت کوشید، که شعبانی و سلمانی از تبار همان گوسان و مستان است.
اِرانشهر سپهبد فرُّخان ملقب به شهروراز ( گراز ایرانشهر ) پدر از دودمان مهران مادر از دودمان سورن یکی از نام آورترین سپهسالاران تاریخ ایران و فرمانده کل قوای ساسانی در زمان خسروپرویز. فاتح انتاکیه سوریه اورشلیم کسی که آرامگاه عیسی را در اورشلیم با خاک یکسان کرد و صلیب مقدس مسیحیان را به عنوان غنیمت به تیسپون فرستاد. شهروراز پس از محاصره سنگین کستانتینیپول ( استانبول امروزی ) دروازه های این شهر که پایتخت روم شرقی بود گشود پس از آن به مصر لشکر کشید و در اسکندریه پادگان نظامی برقرار کرد و به آرزوی دیرینه ساسانیان جامه عمل پوشاند و پس از قرنها از سقوط شکوه هخامنشی مصر را ضمیمه خاک ایران کرد. سرعت فتوحات ارانشهر سپهبد فرُُخان و اسپهبد شاهین بهمن زادگان در ملوک روم شرقی در تاریخ شگفت انگیز است. پس از اعدام خسرو پرویز و آشوب بزرگی که پارس و دودمان ساسانی و تیسپون را فراگرفته بود و به قتل رساندن ۱۷ فرزند خسرو، شهروراز خود را شاه نامید که شاید از سقوط شکوه خسرو پرویزی جلوگیری کند ولی متاسفانه در منزل خود در تیسپون به دست بزرگان ساسانی به قتل رسید و ایران بار دیگر از نام آوران خود به دست بزرگان خود محروم شد. شهروراز، شاهین بهمن زادگان و نارسیس ۳ اسپهبد بزرگ ایران خسرو پرویزی به مدت ۲۰ سال روم شرقی را در نوردیدند و ایرانشهر در زمان خسرو پرویز به اوج گستره خود رسید که از هند تا مصر را در بر می گرفت. متاسفانه اعدام خسرو به دست فرزندش که از مادر رومی بود باعث فروریختن شکوه ایران شد و ۱۰ سال بعد که ۸۰، ۰۰۰ مزدکی تبعیدی و روزبه کازرانی ( سلمان فارسی ) دروازه های تیسپون را گشودند و آن ۶۰۰۰ دیلمی که در قادسیه شمشیر از غلاف بیرون نکشیدند بجنگند و همیشه آرزو داشتند تاج از سر شهنشهان ساسانی بیندازند. ۷ شهر تیسپونی از آن شکوهی که چشم مارسلینوس نویسنده رومی را خیره می کرد به مکان فضله شتران بیابانگردان مدینه تبدیل شد و اینگونه از ما و خیانت ما بود که غروب ایرانشهر فرا رسید و گرنه عرب بیابانگرد که حتی ارتش کوچکی نداشت کجا تاب و توان رزم با اسواره زره پوش ساسانی را داشت؟!
چه زیبا جاودان نگاه می داریم یاد فرُّخان را در فرخون جاوید ممسنی.
اما از آنچه در متون تاریخ برداشت می شه این است که شول ها همیشه سرکش بودند وحتی کریستن آرتور ساسانی شناس شهیر در کتاب خود ایران در زمان ساسانیان می گوید:در زمان انوشه روان به دنبال شورش قوم چول ( شول ) انوشگ روان همه آنها را قتل عام کرد و فقط ۸۰ نفر از مردان جنگی آنها را به غرب ایران فرستاد. . . این همان مهاجرتیست که منشا اشتباه بسیاری از مورخین شده که می گویند شول ها اصالتا از لرستان می آیند که یک اشتباه بزرگ تاریخیست چون شول ها همیشه درپارس بوده اند ولی از زمان انوشگ روان به غرب ایران کوچانده شده اند و از همان زمان هست که ممسن ها تحت نام شول ها بر لرستان حکومت می کرده اند که این تا زمان ماکان روزبهان و پس از اسلام هم ادامه داشته است و طوایفی چون بیرانوند، سکاوند، باجولوند و زند وکیلی همه اصالت ممسنی دارند. بیرانوند وباجولوند ها از تیرمردان ممسنی هستند وحتی زمانی که ممسنی ها لطفعلی خان را همراهی کردند و به همراه ممسن های سیستان و کرمان اسپهان را فتح کردند که یوسف خان بختیاری و حاکم بروجرد افرادی از زندیه را به قاجاریه فروختند و در نبرد بزرگی درغرب این ایل بیرانوند بود که به کمک ممسنی ها و زندیه آمد چون اصالت همه اینها از فارس هست. اقتداری هم به این مورد اشاره کرده که طوایف ممسنی به کهگیلویه و لرستان رفته اند وحتی من خودم دوستی در خارج از ایران از ایل باجولوند دارم که گفت ما ازفارس به خوزستان و بعد به لرستان رفته ایم و نام طایفه آنها قاید رحمت است که از کوی رحمت تخت جمشید گرفته شده است.
سول چون سورن یک واژه سانسکریت هست به معنای نیرومند و هیچ گزارش رسمی از جنگ ممسنی ها و شول ها وجود ندارد چون شول طایفه ای از قوم مماسن بوده ولی همیشه سرکش بودند. اشتباه تاریخی دیگری که خیلی مورخین مرتکب شده اند این است که نام ممسنی مدت کوتاهیست که به ممسنی امروزی داده شده است هیچ سندیتی ندارد چون به پژوهش های ایران باستان مماسن ها در تنگ خاص شاهان جاوید در دشت رزم امروزی ۲۳۰۰ سال پیش با اسکندر جنگیده اند و نام مماسن همیشه در این منطقه بوده است در همان نبرد آریوبرزن از دودمان هخامنشی فرماندهی سپاهی را به عهده داشت که زبده ترین آنها از طایفه مردها بوده اند. . . دشت شاهان جاوید تا مهرآوه و کلگه شیراز جاوید مقر طایفه مردها بوده و اصل شیراز همین منطقه بوده نه شیراز امروزی. . . خود کورش ( آگراداتس ) از طایفه مردها بوده نه از دودمان هخامنشی. . . دیاکونف شرق شناس بزرگ در کتاب خود از ۳ حکومت مستقل در زمان اشکانیان در جنوب غربی ایران نام می برد:پرسید، مه سن و الیمیا. هانس گاوبه هم از منطقه ما بین گیلویه و اسپهان به نام سرزمین و حتی رود ماسین یاد کرده است، بنابرین نام ممسنی همیشه در این قلمرو بوده است ولی چون طوایف پراکنده ای داشتند در جاهای دیگر چون لرستان و کهگیلویه هم نام آنها وجود داشته است و حتی نام میسان ( میشان ) در ممسنی امروزی و میسان فرات زمان ساسانیان به احتمال فراوان تغییر یافته مه سن هست و در خود ممسنی بسیاری از افراد نام مه سن داشته اند. به اعتقاد بنده تاریخ مماسن ها را باید در تاریخ پیش از اسلام بررسی کرد وهمچنین در شاهنامه که نام مناطق ممسنی آمده است. از زمان مغول ها ممسنی ها بسیار تحت فشار حکومت حاکم بودند چون بزرگترین و نیرومندترین ایل باستانی ایران بوده و تلاش بسیار برای تجزیه آن صورت گرفت که دوران نادرشاه و قاجار اوج تجزیه ایل ممسنی و مهاجرت آنها به خارج از ایران چون اندونزی و آفریقا. در زمان قاجار و استعمار انگلستان، انگلیسیها بسیار قاجاریه را تحریک می کردند که ممسنی ها را تجزیه کند و از آنسو خاندان اعلم در خراسان با انگلستان همراه بود و مانع اتحاد ممسن های شمال شرقی و جنوب ایران شدند چون گروهی از ممسنی ها از باستان در نیشابور و گرگان بودند که دودمان اسپهبدان اسپندیار در آن مناطق نفوذ داشت و دودمان اسپندیار، کارن، مهران، سورن همه خاستگاهشان از فارس بوده است و در بلوک های دیگر درقدرت نشستند به همین دلیل گروهی از ممسنی ها از باستان در شمال شرقی ایران بودند و همچنان هستند که قاجاریه از این اتحاد ترس داشت به همین دلیل بیشترین ضربه را به ممسنی زدند البته دلایل دیگری هم بود چون پدر آقامحمد خان در نبردی به دست ممسنی ها به قتل رسیده بود ولی این دلیل حکومتی مخالفت با ممسنی ها نبود چون ضدیت با ممسنی ها پس از آقامحمد خان هم ادامه داشت و بارها کاروان انگلیسیها به دست ممسنی ها غارت شد و گروهی از ممسنی ها هم به همراه لطفعلی خان در بسراه ساسانی ( بصره ) به سر می بردند. به همین دلایل استعمار انگلیس داستان محمد حسنی را درست کرد تا اتصال مماسن های شمال شرقی و جنوب ایران را قطع کند و اینطور القا کند که اینها ۲ گروه متمایز هستند و این وارد اسناد هند و پاکستان هم شد چون بخشی از ممسنی ها از باستان در سرزمین پارت ( خوارزم، سغد، سکا، بخارا و. . . ) ساکن بودند و با ممسنی های جنوب افغانستان و کلات پاکستان اتحاد داشتند هرچند در دوره های متفاوت تاریخی حکومت های حاکم مانع این اتحاد می شدند. انگلستان در واقع با داستان محمد حسنی سعی در ایجاد مانع برای این اتحاد داشت و این را وارد اسناد کرد و همچنان هم این اسناد وجود دارند. بخشی از ممسنی های شمال شرقی ایران به نوشیروانی های خارا مشهور بودند و هستند. البته داستان محمد حسنی یک واقعیت تاریخی بود و آن اینکه بخشی از مماسن ها خود را از تبار محمد فرزند حسن و حسن فرزند گیلویه می دانستند و گیلویه از تبار ساسانیان و از مردم همایگان سفلی ( همایجان ) ممسنی بود ولی این فقط شامل گروه کوچکی از ممسنی ها می شد از جمله کرایی ها و انگلیسیها این را بسیار بال و پر دادند و یک داستانی دروغین به نام محمد حسنی در مقابل مماسنی درست کردند که از این دست تحریف ها فراوان در تاریخ ایران هست که یک مورد جالب آن داستان مالک اشتر هست. . . در زمان انوشگ روان و فتح یمن ۱۰۰۰ سوار مماسنی به همراه خانواده به عنوان مرزبان به یمن اعزام شدند که امروزه بازماندگان آنها در یمن و شرق آفریقا به جاویدها مشهور هستند. پس از اسلام ممسنی ها به پارس بازگشتند ولی گروهی از آنها و دیگر ایرانیان خوارج را تشکیل دادند از جمله طایفه ممسنی تبار نخعی که اینها هم به پارس بازگشته و از پارس به سیستان رفتند و امروزه طایفه نخعی از ممسنی های سیستان هستند و برخی به اشتباه می گویند عرب یمن هستند که این یک اشتباه بزرگ هست بلکه اینها از نسل بازماندگان همان ۱۰۰۰ سوار مماسنی زمان انوشه روان هستند و گروهی از آنها هم به نوشیروانی های خارا مشهورند. فرماندهان ممسنی با نشان اژدها به جنگ می رفتند و این رسم بخش سکایی ممسنی ها بود که اصیل ترین طایفه سکایی اتحادیه مماسن همان طایفه مردها بود که دودمان سورن و کورش همه از همین طایفه بودند به همین دلیل فرماندهان ممسنی در نوشته تاریخ نویسان پس از اسلام لقب ملک اژدر داشتند از جمله شاهرخ مماسنی ( شهرک ملک اژدر=صاحب نشان اژدها ) فرمانده سپاه یزدگرد سوم در جنوب ایران که از خود طایفه نخعی بود و امروزه شهرکی های کرمانشاه و سیستان از همان تبار هستند وشهرکی های سیستان تا زمان رضاشاه حاکم ارگ بم بودند و از این نسل فرماندهان بزرگی چون آذرماهان حاکم کرمان برخاستند. بنابرین کسی که به تحریف به نام مالک اشتر از طایفه نخعی یمن می شناسیم فرمانده ممسنی تبار که نام او مشخص نیست و لقب ملک اژدر داشت نه مالک اشتر که این طایفه از فارس به سیستان رفتند و اصولا خوارج سیستان در تاریخ مشهور هستند. متاسفانه تاریخ مماسن ها چون مردمان آن گم شده است و بزرگان آن را دیگران به نام خود کرده اند از جمله صلاح الدین محمود از شبانکارگان ممسنی که یکی او را کرد می نامد یکی همدانی!
صلاح الدین محمود از طایفه شبانکاره بود و شبانکارگان بازماندگان مارافیون بودند که در زمان ساسانیان به چند قسمت تشکیل شده بودند که مهمترین آنها بازرنگیان بودند که هنوز در ممسنی و یاسوج نام بازرنگیان وجود دارند. پس از سقوط ساسانیان به زیر فرمان مهرگان و سپس گیلویه بودند و مناطقی چون گیلومهر ( گیلویه مهرگان ) در دشمن زیاری ممسنی و گلیله جاوید ( دشت بهمن ) یادگار نام بازماندگان ساسانیان. . گیلویه و مهرگان هستند واز همین تبار خانواده ای ازفارس به کرمان و سپس سیستان رفت و فرزند از همان دودمان به نام رادمان پورماهک از تبار خسروپرویز مشهور به یعقوب لیث صفاریان را برافراشت که از سیستان تا سغد قلمرو او بود یعنی همان گستره ای که از باستان شاخه ای از مماسن ها ساکن بود.
تاریخ مماسن ها بسیار باستانی و بزرگ است ولی گمشده به همین دلیل هروی، ابن بطوطه، مردوخ و احمد اقتداری می گفتند که قوم باستانی مماسن ریشه قوم لر هست و بسیاری از نامهایی که امروزه نام یک ایل هستند تا همین چند قرن پیش طایفه ای از مماسن بودند از جمله طایفه بویری، مکوندی، ممبینی، کیانرسی، شولی، شبانکاره و. . .
دوستان همیشه برای دانستن حقیقت باید از تعصب دوری کنیم. همه دوستان مطالب جالب را درج کرده بودند. از آقا آریا خواهشمند جهت اطلاع اینجانب و دوستانی که علاقمند هستند منابع تاریخی و مکتوبی که در این مورد وجود دارد را معرفی بفرمایند.
در ضمن جهت تایید صحبت های دوستمان آریا در مورد قوم سکا به استحضار دوستان می رساند قوم سکا یکی از قبایل آریایی از اتحادیه داهه بوده که در شرق و شمال دریایی کاسپین زندگی می کردند.
هانس گاوبه در اثر خود از ماسین که نام ناحیه و همچنین رودی بوده بین گیلویه و اصفهان نام برده است. متون کورتیکوس یونانی علاوه بر مماسن های شهر کورا و شهر مماسن از ماسین های شمال هند هم نام برده است.
ممسنی الفارسی در متون مربوط به قرن چهارم وجود دارد و. . .
ممسنی همیشه در همین جغرافیا بوده و دیاکونف از حکومت مه سن خودمختار در روزگار اشکانی در جنوب ایران نام برده است.
سرزمین اصلی ممسنی ها همیشه از شرق بهبهان تا سیستان بوده است و طوایف ممسنی در این گستره پراکنده بودند. نام ممسنی ها بسیار کهن تر از شامات در مرزهای دیگر فلات ایران هم آمده است و در ممسنی فارس همچنین از زمان هخامنشیان این نام و بلوک در همین جغرافیا وجود داشته است.
شولستان به اطراف کازرون گفته می شد در نزدیکی بیشاپور که طوایف شول ساکن بودند و همچنان هستند. بیشاپور خاک ممسنی بود و مرکز ممسنی های پارس فهلیان بود و جاده ای که از بیشاپور به فهلیان می رسید جاده فهلیان نام داشت.
شول ( سول=چول ) نام تیره ای از طایفه آمارد ممسنی ( تیرمردان ممسنی ) بوده که در زمان ساسانیان حکومت گرگان و دربند قفقاز داشتند و گروهی از ممسنی ها به نام باب ممسنی حکومت مرزی شاهی ساسانی گرجستان داشتند و. . . نام کلی همه این مجموعه ممسنی بوده و شول تیره ای از آماردهای ممسنی بود. همان زمان که ۱۴ طایفه ممسنی در بلادشاپور بودند حدود ۱۰ طایفه و ایل ممسنی از جمله جاویدی، همایگانی، سورگانی، اردکانی، مهرنگانی، شاهونی و. . . در فارس بودند و شول ها در اطراف بیشاپور ( شولستان ) که مرکز همه این مجموعه فهلیان ممسنی بود به عنوان مثال ایل جاوید ممسنی از بیضا تا باشت کوچ داشته است و همیشه به بلوک فارس تعلق داشته و از قدیمترین ممسنی ها هستند.
نامیدن شولستان به تمام ممسنی فارس هیچ سندیت تاریخی ندارد چون ۱۰ طایفه ممسنی در فارس بودند.
ممسنی ها مرزداری هخامنشی و ساسانی را عهده دار بودند و آمدن نام آنها در مرزهای ایران به این دلیل هست و هیچگونه ارتباطی به شامات ندارند و بسیار قبل تر از شامات نام ممسنی در فارس آمده است.
طایفه جاوان که برخی جاوید را به آن مربوط می دانند تاریخ سازی و کرد سازی ممسنی ها هست و واقعیت تاریخی ندارد.
کردان پارس به معنای شبانکارگان پارس طوایف ممسنی بودند که از ساسانیان یادگار بودند و روزگاری از فارس به شامات اعزام شدند به دلایل جنگی.
جاوان ( جابان ) نام فرمانده ممسنی ساسانی بود که بلوک جابه ممسنی در پای کوه شاهنشین از نام او گرفته شده است و این ارتباطی به جاوید ندارد.
جاوید که به صورت یاویت در پارسی باستان گفت می شد همیشه نام بلوکی از ممسنی های پارس نشین بوده است و ایل جاوید خود بسیار بزرگ بوده و در مهاجرت های جنگی نام این بلوک طبیعتا با ایل جابجا می شده ولی همیشه در پارس بودند. جابان هم ارتباطی به کرد ندارد بلکه سردار ممسنی ساسانی بود.
بهمن کیانی مرکز حکومتش در پهلیان ( فهلیان ) ممسنی بوده یا کاخ پهلو شاهنامه که همان کاخ لیدوما هخامنشی کشف شد در فهلیان می باشد. بهمن یا همان گوبارو نام کاید بزرگ پارس پدر ملکه آرته بامه ملکه داریوش بزرگ بوده از طایفه برآفتابی به مرکزیت لیدوما ممسنی که همچنان در جاوید ممسنی بلوک برآفتاب هست و همچنین گروهی از برآفتابی های ممسنی از مرز غربی ممسنی به بویراحمد رفته اند. نام طایفه هخامنشیان پاتیش هووریش به معنای سرزمین برآفتاب به مرکزیت لیدوما بوده است. گروهی از ساسانیان که به شمال ایران رفتند خود را گوبارو می نامیدند که در نوشته های ساسانی بهمن اردشیر پسر اسفندیار می باشد و حاکم پارس بود. در واقع کورش آماردی فرماندار پارس از طرف بهمن بوده است. ملکه داریوش به نام آرته بامه که چون پدر خود گوبارو مالک سرزمین پارس بوده چون یک شاه بارعام می داده است که احتمالا همان همای دختر بهمن می باشد که پس از بهمن ۳۰ سال بر ملک ایران ( پارس ) حکم رانده است و این همان دوران داریوش بزرگ است.
همایگان، هرایگان، دهنو بهمن، بهمنیاری، سپید دژ شاهنامه ( قلعه اسفندیار ) و. . . همه نام بلوک هایی در ممسنی از دودمان بهمن حاکم پارس می باشد و ساسانیان خود را از تبار بهمن نوشته اند که در زبان پارسی هخامنشی همان گوبارو حاکم پارس و به استناد لوحه های گلی کاید بزرگ پارس و مالک هیدالی ( سپید دژ=قلعه اسفندیار ) بوده است.
نام بهمنشیر آبادان از بهمن اردشیر کاید بزرگ پارس به مرکزیت کاخ لیدوما ممسنی و تبار ساسانیان و همچنین پدر ملکه داریوش گرفته شده است و حتی مکان هایی به نام او در بابل چون گوبارو حاکم بابل و بهمن بابل در روزگار ساسانی وجود دارند ولی مرکز خاندانی او در فهلیان ( پهلو ) ممسنی بوده است.
هرتسفلد پهلیان ممسنی را از طایفه پانتالیای پارسی می داند.
نام ممسنی و طوایف و بلوکات ممسنی در لوحه های گلی زمان داریوش در همین جغرافیای ممسنی امروزی در فارس وجود دارند.
مماسن ها یا مامسین ها یا ممسن ها در مرزهای ایران دلایل مرزبانی و جنگی داشته و ارتباطی به خاستگاه آنها ندارد.
ممسنی خیلی قبل تر از شامات در مرزهای دیگر هم نامشان آمده است.
کسی اگر به دنبال تاریخ نوشتن هست باید با وجدان تاریخ بنویسد نه اینکه به دنبال پروژه کردسازی باشد. ممسنی یک نام باستانیست و دهها سند در مورد ممسنی ها وجود دارد بنابراین خود را به سخره نگیرید و به دنبال کرد کردن ممسنی ها نباشید که قوم باستانی ممسنی یک قوم سکایی پارسی می باشد.
هرجا نام هخامنشی و ساسانی وجود دارد در مرزهای آنها نام ممسنی ها هم وجود دارد.
مقاله ایی نتیجه ۴۰ سال تحقیق بر روی لوحه های گلی که نشان می دهد لیدوما مقر حکومتی گووبره نیزه انداز هخامنشی پدر زن داریوش بزرگ بوده است که به طایفه پاتیش هووَریش ( برآفتابی ) تعلق داشته است و تنها فرد در کتیبه بیستون هست که نام طایفه آن ذکر شده است و هخامنشی شناسان بزرگ در نام طایفه پاسارگادی آورده شده در کتاب هرودت با دیده شک می نگریستند و امروزه با مطالعه لوحه ها مشخص شده که طایفه اصلی هخامنشی همین پاتیش هووَریش ( پاتیشوری=برآفتابی ) لیدوما بوده است. گووبره از نظر حوادث تاریخی همان بهمن کیانی شاهنامه هست و داریوش داماد خود را پس از قتل بردیا بر تخت شاهی ایران نشاند.
از آنچه مشخص هست کسی که به نام گووبره پدر زن داریوش بزرگ می شناسیم همان بهمن اسپندیار شاهنامه هست که ساسانیان خود را از آن تبار می دانستند و همای شاهنامه دختر او به احتمال زیاد همان آرته بامه لوحه های گلی همسر نیرومند داریوش هست که پس از بهمن ۳۰ سال بر ملک ایران ( پارس ) حکم راند و این همان دوران داریوش بزرگ هست. ساسانیان تبار اصلی خاندان کیان را نوشته اند به همین دلیل پس از بهمن به همای و داراب و دارای داراب و اسکندر می رسند و نام شاخه فرعی یا همان شاخه داریوش پسر ویشتاسپ حاکم شوش را در سلسله کیان نیاورده اند چون از نظر تاریخ هخامنشی هم داریوش شاخه فرعی هخامنشیان بوده است. آنچه هم به حضور قبیله پاتیش هووریش در نزدیکی کوه بیکنی ( دماوند ) در متون تاریخی آمده به نظر بنده به ۲ مورد بر می گردد:
۱. این طایفه که طایفه گووبره بوده که از بسیاری نظرها همان بهمن هست احتمالا طایفه اصلی خاندان کیان بوده است و در شاهنامه هم داریم نام برخی شاهان کیانی را در منطقه دماوند.
۲. این طایفه به دلیل مقابله با مردمان مازندران که همیشه در ستیز با حکومت های پارس بودند به آن منطقه گسیل شده است. چیزی شبیه نام مردها و ممسنی ها که در جغرافیای مختلف وجود دارد.
از آنچه هم به نظر می رسد احتمال این وجود دارد که شولجی که آن را با شول یکی می دانند عیلامی تبار باشند و آرته بامه دختر گووبره و همسر داریوش از طرف مادری از شولجی و عیلامی تبار بوده باشد.
مادها اجداد قوم آذری آریایی
پارت ها اجداد خراسانی ها
طایفه محمد حسنی از نسل محمد حسن خان بختیاری ساکن در فارس و سیستان
گروهی از سکاها در دوره پارتها به سیستان مهاجرت کردند و خاندان رستم و سورن از این مهاجران بوده اند که قرنها بر سیستان و افغانستان و بخشی از هند حکومت می کردند.
خاندان رستم سکایی/سکزی مدافعان اصلی ایران در برابر هجوم قبایل تورانی سکایی به ایران بودند. تورانیان از ایرانیان اصیل بودند و با قدرت گرفتن ترکان در آسیای میانه از اواخر ساسانیان هویت تورانیان با ترکان به اشتباه یکسان پنداشته شد.
ممسنی ها مدعی اند که بازماندگان رستم هستند که از سیستان به فارس رفته اند. این مهاجرت در اوایل به قدرت رسیدن پارتها انجام گرفت که قبیله ممسنی به رهبری شاخه ای از سورنها در راستای پشتیبانی از پارتیان در فارس مستقر شدند. نام نورآباد با آتشکده پارتی میل اژدها مربوط است. آتشکده میل اژدها آتشکده خانوادگی خاندان رستم با پرچم اژدهاپیکر بود. محمدحسن خان ممسنی که در اواخر دوره صفوی با شماری از طوایف ممسنی برای جلوگیری از تصرف سیستان بوسیله محمود افغان به سیستان رفت پرچم اژدها پیکر داشت.
نام شهر فهلیان مرکز پیشین ممسنی پهلویان و نام روستای بهلو مرکز خوانین جاوید پهلو بوده است که معرب شده اند.
لرستان فیلی*پهلوی. فهلی *از قوم لر
کی لهراسب کیانی جد داریوش هخامنشی
از باشت ( بسیتمه در لوحه های گلی ) تا سپید دژ ساتراپی کوچک و مرکزی پارس نام داشته به مرکزیت لیدوما که عمده طوایف پارسی ساکن در این گستره به زیر فرمان طایفه مشهور پاتیش هووَریش ( برآفتابی ) قرار داشته اند که همین طایفه قبیله اصلی هخامنشیان یا همان کیانیان بوده است و تمام املاک از باشت تا سپید دژ و سپیدان و سورن آباد و لیدوما به گووبره هخامنشی پدر زن داریوش بزرگ تعلق داشته است. گووبره احتمالا همان بهمن اسپندیاران شاهنامه باشد. از دشت شاهان جاوید در این سو و از پس از اسپیدان در آن سو سرزمین آماردها آغاز می شده که همان انشان مشهور می باشد و فقط طایفه پارسی سکایی مرد در آن ساکن بوده است به همین دلیل به تیرمردان مشهور شد.
بسیاری از مورخین هنوز درگیر بحث پیش پا افتاده ای هستند که چرا کورش خود را پادشاه انشان و داریوش خاندان خود را پادشاهان پارس خوانده است و اینکه آیا پارس و انشان یکی نیستند؟؟
پاسخ روشن است چون کورش از طایفه سکایی آمارد بود و دودمان او شاهک یا همان خان سرزمین تیرمردان بودند در حالیکه دودمان داریوش خان ساتراپی کوچک پارس از سپید دژ تا باشت بوده اند هرچند که مردها هم به زیرفرمان پاتیش هووریش ها بوده اند. مرز ممسنی تا زمان قاجار از گویم ( جویم ) تا باشت در حومه گچساران بوده و از جنوب تا میشان و بیشاپور که همان گستره باستانی سرزمین آمارد و ساتراپی کوچک پارس و به همین خاطر مماسن ها را تشکیل دهنده اتحادیه سکایی پارسی فلات ایران می خوانند.
البته از باستان مماسن ها در سیستان بزرگ هم ساکن بوده اند و دودمان های سورن و مهران همیشه هم فرماندار سیستان و هم پارس بوده اند و این دودمان ها همیشه دست نشانده دودمان کیان ( بعدها هخامنشی ) بوده اند که مرکز و زادگاه آنها لیدوما بوده است.
شاهنامه به طور آشکار روابط پارس و سیستان را به تصویر کشیده و از مکان های پارس به طور عمده نام برده است.
متنی کهن وجود دارد که به سرزمینی مثلثی شکل ما بین گیلویه ( در غرب ) هزار بیضا ( در شرق ) و انشان ( در جنوب ) اشاره می کند و این سرزمین مثلثی شکل را به دودمان سورن متعلق می داند. . . سرزمین که ما امروزه سورن آباد ( سورناباد ) می نامیم.
مماسن ها دودمان پارسی سکایی مربوط به روزگار هخامنشیان هست نه اشکانیان و در زمان کورش بخشی از مماسن در پادگان هایی در شهر کورش در سغد ساکن بودند و احتمالا جنگ اسکندر و آریوبرزن هم در همین پادگان ها در سغد اتفاق افتاده نه در پارس. . . متون کهن به روشنی بیان می کنند که آریوبرزن فرماندهی سربازان مردی و سغدی را به عهده داشته است در حالیکه سغدیان در پارس اصولا حضور نداشته اند.
پس از سقوط هخامنشیان مماسن ها که در سغد به خارجی ها مشهور بودند به پارس بازگشتند و مماسن های یمن تا شرق آفریقا هم بازماندگان روزگار ساسانی پس از فتح یمن هستند. حتی نام مماسن ها در عربستان هم وجود دارد و احتمالا اینکه نام مکه از طایفه ممسن تبار مکه وند ( مکوند ) آمده باشد بسیار زیاد است که عربستان در زمان کورش یا کمبوجیه فتح شد و حتی از مردم عربستان زرتشتی بودند و خود کعبه هم بسیار به معماری هخامنشی و آتشکده شباهت دارد.
مکه وند ها در زمان صفویه به دلیل جنگ با افشاریان به کهگیلویه اعزام و سپس در خوزستان ساکن شدند ممبین ها هم از همین تبار هستند.
محمدخان بلوچ ممسنی بود و مشخص نیست کاربر چرا محمدخان بلوچ را بختیاری نامیده؟؟!!
محمدخان بزرگ ممسنی با ۳۷۰۰۰ خانوار در زمان صفویه شیراز را به قصد سیستان ترک کرد و یکی از نوادگان او مشهور به محمدخان بلوچ ممسنی محمود کهزایی سکایی مشهور به محمود افغان را در فتح اسپهان همراهی کرد و در صدد حذف ترکان صفوی بودند و به قدرت بنشینند و شورش های پی در پی ممسنی ها در پارس و کهگیلویه از جمله شورش محمد حسن خان بلوچ ممسنی با افشاریان به همین دلیل بود. محمد خان بلوچ ممسنی مدتی سفیر ایران در عثمانی بود. محمود افغان اصالت ایرانی داشت از طایفه کهزایی سکایی مرد و دشمن سرسخت ترکان صفوی.
کهزایی ها همان طوایفی بودند که کورش را در جنگ با سکاهای ماساژت در سرزمین مرو همراهی کردند و در همان جنگ بود که پادگان های کورش در سغد از پشت سر به سکاها حمله ور شدند و شکست سنگین سکاها و به اسارت گرفته شدن فرزند ملکه سکاها پایان جنگ بود.
و قوم جدیدی درست کنم
قوم لر اصیل ترین قوم ایران
کی لهراسب کیانی جد داریوش هخامنشی
لهراسب::دارنده ی اسب برتر
لر ها اولین پروش دهندگان اسب در جهان بودند
سلسله لر عیلامی
سلسله لر کاسی
سلسله لر هخامنشیان
سلسله لر ساسانی *پهلوی *
حکام لر شول
اتابکان لر کوچک
اتابکان لر بزرگ
حکام لر شبانکاره
تاجمیر خان آسترکی لر
حکام منجزی بختیاروند لر
والیان لر فیلی
سلسله لر زند
حکام علاءالدین وند بختیاروند لر
حکام زراسوند لر پاپی
من با تحقیق فراوان مطالب فوق را به دست آوردم و خوشحال هستم که به اشتباه خود پی بردم
ببخشید
اول اینکه نه اشتباهی مرتکب شده ام نه تفرقه ایی باعث شده ام که نیاز به عذرخواهی داشته باشد دوم اینکه چه دلیلی داره که به نام من متنی از طرف کس دیگری گذاشته بشه؟؟
اینجا می توان بحث کرد و نظرات رد و بدل کرد و نیازی نیست کاربری جای کاربر دیگر متنی بگذارد.
صحبت این است که هرکسی باید جایگاه تاریخی خود را داشته باشد نه اینکه به واسطه اینکه طوایف ممسنی پراکنده شده اند یا از دوره قاجار به بعد ممسنی ها دیگر قدرت قدیم را ندارند پس تاریخ ممسنی که نباید به نام ایل دیگری نوشته شود و هرکسی که از ممسنی بوده و در دهها کتاب نامش از ممسنی آورده شده چرا باید آن را بختیاری بنامیم؟؟
همین داستان هم در مورد رییسعلی دلواری هست که از ممسنی های تنگستان بود و هر روز یک گروه یا لرستانی می نامندش یا بویراحمدی یا بختیاری!!
رییسعلی تاریخ دارد و در کتاب ها از جمله کتاب زکریا رستگار و همایش بین المللی کالبدشناسی سیاست انگلستان از رییسعلی دلواری ممسنی نام برده شده است و اصلا نیازی به بحث ندارد چون از زمان شاه عباس ممسنی ها حکومت مرزبانی اهرم تنگستان را برپا کردند و در زمان نادرشاه و زندیه هم این حکومت را داشتند و خیلی پیش تر از رییسعلی در تنگستان بوده اند و ممسنی بودن رییسعلی مورد عجیبی نیست. یا مورد جنگ ایران و پرتغال که اساس ارتش ایران در آزادسازی هرمز چریک های ممسنی بود که در کتاب جنگ نامه کشم در باره ملک شیر ممسنی، میر شکار ممسنی، ملک احمدی جاویدی ۳ فرمانده بزرگ ایران در جنگ با پرتغال شعر سروده شده و فرمانده واحد چریکی ایران به عهده امام قلی بیگ ممسنی بوده و فرمانده بزرگ دیگری از ممسنی به نام میر خلیل ممسنی مشهور مین باشی ممسنی و همچنین چریک نامدار ایران اسکندر بیگ ممسنی جنگ را رهبری می کردند و مین باشی میر خلیل ممسنی همان کسی بود که در گذرگاه ممسنی گرجستان همراه با ۳۰۰۰ سوار ممسنی عثمانی را شکست داد و قلعه ایروان را نجات داد. گذرگاه ممسنی نام حکومت کوچک شاهی ساسانی بود که انوشیروان ساسانی در مرز بین جمهوری اویستیای شمالی و جنوبی برپا کرد و همراه گذرگاه اِران به باب الابواب شهرت دارد و فرماندهی این گذرگاه ها که برای جلوگیری از هجوم خزرها و ترکان برپا شده بود به عهده فرخان شهروراز ( گراز ایرانشهر ) از دودمان مهران بود که در منطقه جاوید ممسنی بلوک فرخان به نام او یا به نام فرخان شهروراز روزگار خسروپرویز وجود دارد. ممسنی قبیله هخامنشیان و ساسانیان بوده و سرزمین ممسنی فارس زادگاه این دولت های جهانگیر بوده. ممسنی نامی به بلندای تاریخ هخامنشیست نام کوچکی نیست که ما هرجا اسم یک فرمانده ممسنی را می آوریم دیگران این افراد را به ایلات دیگر مرتبط می دانند و هرگاه هم اعتراض کنیم برچسپ تفرقه به ما می زنند!!
نوشته های ابن بطوطه را بخوانید که قوم لر را ۲ گروه می نامد:
لر بزرگ ( مامسینی ) و لر کوچک ( فیلی ) آشکارا نوشته که لر بزرگ ممسنی نام دارد به همین دلیل هست که بسیاری دیگر قوم باستانی ممسنی را ریشه قوم لر می دانند که پراکندگی طوایف ممسنی بیانگر همین است.
بخوانید که فرمانده واحدهای چریکی افغانستان ضد شوروی که بوده؟ فرمانده ای از دهمرده های مماسنی افغانستان. . . شیرزاد مامسانی چه کسیست؟به اقلیم کردستان عراق رجوع کنید. . . رییس جمهور جیبوتی که بوده؟؟ از طایفه مماسن آفریقا که بازماندگان روزگار ساسانی در یمن و آفریقا هستند و حتی شاید بازمانده روزگار هخامنشیان چون نام مامیسین در مکه هم آمده و اصلا نام مکه از چه می آید؟ طایفه مکه وند ( مکوند ) که آخرین کاید مکوندی در حوزه ممسنی دشت چرام ولی محمد بیگ مکوندی بود و مناطقی چون جانکی و چرام ممسنی نشین هستند و بودند.
مردان شیرازی ایران سپهبد شاپور ساسانی از دودمان مهران که بوده؟؟
مردونیه فرزند گووبره هخامنشی که در لیدوما کشف شده در ممسنی بودند و فرمانده ارتش ایران در جنگ یونان. مردونیه پسر خواهر داریوش بود یا آرتوبازان یا رستم سورن پهلو که آتشکده میل اژدها ممسنی سورن آباد تپه سورون پوزه سرنا گردنه سورنا یادگار دودمان سورن هست که فرماندار پارس و سیستان بودند یا بلوک رستم، تنگ تیر و کمان، زندان رستم، سپید دژ شاهنامه، تیره کوه پارس در شاهنامه، دشت رزم، پهلو، فهلو، بلوک جاوید، بلوک بهکیش، بلوک دشمن زیاری یادگار آل بویه ساسانی تبار فارس که در جنگ بغداد بودند یا بلوک برمک یادگار برمکیان، شهر توج ساسانی، سنگ نگاره بهرام گور مشهور به بزرگ ممسنی و شولسون و دهها مورد دیگر از تاریخ ممسن و ممسن تباران تا ممسنی های سیستانی و. . . چون ممسنی امروزی گستره گذشته را ندارد یا پراکنده شده اند دلیلی ندارد که تاریخش هم ازش گرفته شود و به گفته معروف تاریخ ممسنی هم چون مردمانش گم شده است. . .
نام ممسنی و شول هم مترادف نیستند و شول ها تیره ای از طایفه مرد ممسنی بودند که در تیرمردان ممسنی در منطقه ای به نام شول در نزدیکی شیراز ساکن بودند لشنی ها و پهونده ها هم از طایفه آمارد هستند و همه اینها در کنار دیگر طوایف قوم باستانی ممسنی را تشکیل می دادند. . . شول یک تیره ای از طایفه آمارد هست نه کل ممسنی. در زمان اتابکان فارس ۳۰۰۰ خانوار شولی در ممسنی امروزی ولی در محدوده بیشاپور ساکن بودند همین امروزه هم هستند در همان زمان هم بسیاری از طوایف ممسنی در فارس بودند که مرکز همه اینها و همچنین شول ها فهلیان بود و بسیاری از طوایف ممسنی هم در دشت چرام بودند به مرکزیت بلادشاپور و بسیاری هم از شرق فارس تا سیستان بودند. . . شولی مترادف ممسنی نیست بلکه شول ها بخشی از آماردها و آماردها هم که در تیرمردان ساکن بودند و هستند بخشی از طوایف ممسنی بودند. . . خاندان مهران و خاندان رستم سکایی از طایفه مرد بودند و فرماندار پارس و سیستان بودند.
ممسنی به بلندای تاریخ هخامنشی و ساسانی تاریخ دارد و مادر ایلات جنوب ایران تا سنجابی های کرمانشاه و بخشی از لرستان هست البته که قابل پذیرش نیست که تاریخ همچنین قوم باستانی به حساب دیگر ایلات نوشته شود و این هیچگونه ارتباطی به تفرقه نداره از کدام تفرقه سخن می گویید؟؟
مورد دیگر هم در مورد نام بختیاری هست که در جاهای مختلف دیده می شود که بختیاری را از بختیاروند می دانند و ایده هایی از این دست و هیچ کدام درست نیست چون در کتاب کورش نامه گزنفون که در زمان اشکانیان نوشته شده از سرزمین باکتریا ( بختریا ) نام برده شده است و یک نام مکان بوده. . .
در حمله هم پیمانان آشور چون اعراب و هیرکانیان بابل به سرزمین بکتریا ( به یونانی ) یا بختریا به پارسی در کوههای کومبالیدوس در مرز عیلام و شوش، مادها از پارسیان و کورش کمک خواستند. . . این به خوبی نشانمی ده که نام مکان بختریا حداقل از زمان اشکانیان وجود داشته و در آن دوره جزو قلمرو ماد بزرگ بوده است ولی معلوم نیست که باختر به معنای مغرب به باختر کدام سرزمین یا بلوک اشاره می کند و این سرزمین چه بوده که بختریا در مرز عیلام و شوش مغرب آن محسوب می شده است.
همه رزم جویان ممسن تبار بمانند در صفحه روزگار.
👆👆👆👆👆👆
لطفا متن بالا رایکبار دیگر بخوانید.
میگوید که هخامنشیان وساسانیان همه مماسنی هستند
وپارت تبار .
بعضی ها انجا که تاریخ نویسان خارجی به نفع فرضیه اشان ( نه حتی نظریه اشان ) قلم زده اند انها را میستایند
ولی انجایی که نوشته های همان تاریخ نویسان خارجی
با فرضیه انها نمی خواند به انها می تازند .
ولی غافل ازاینکه دانش باستان شناسی به عنوان یک
دانش نوین فرضیه های جعلی مثل فرضیه بالا را
ازسرراه خود برمی دارد .
از نویسنده بالا باید پرسید
که چرا در هیچ کتیبه تخت جمشید . کتیبه نقش رستم . کتیبه بیستون . منشور کورش بزرگ نامی
از ایل فراگیر مماسن اورده نشده . چدانگفته اند شاه پارت
چراداریوش گفته شاه پارس چراکورش گفته شاه انشان ولی هیچ جا نگفته اند شاه مماسن . نکند کتیبه خوانان واژه ها رااشتباه خوانده اند . یاللعجب .
وقتی کسی اعتراف می کند که من خط نداشته ام وفقط زبان داشته ام وانرا از عیلامیان قرض گرفته ام که تمام کتیبه ها ی باستانی این را داد میزنند .
پس نمیتواند مدعی شود که من متمدن بوده ام .
خط یکی از کلیدی ترین مفاهیم در شناخت تمدن در گهواره ملت هاست .
این دوستان برای اثبات نظریه مماسن سازی کل فلات ایران زمین بایستی بتوانند تمامی کتیبه هارا ازپیش روی خویش بردارند . چون مانند خورشیدی می تابد .
حمدالله مستوفی می گوید:
در سنهٔ خمسایه ( ۵۰۰ق. ) قریب صد خانه کرد، از جبل السماق شام، به سبب وحشتی که ایشان را با مهتر قوم خود ( صلاح الدین ) افتاده بود، به لرستان امدند و در خیل احفاد محمد خورشید که وزرا بودند نزول کردند، برسبیل رعیتی. بزرگ ایشان ابوالحسن فضلوی بود. . . درین وقت سلغریان ( ترکمنان ) در فارس حاکمدبودند. اما هنوز اسم پادشاهی نداشتند. . . چون او نیز نماند، پسری ابوطاهر فضلویئکنیت داشت. جوانی شجاع بود. . . ابوطاهر به صلح و جنگ به وعد و وعید و فریب و شکیب توانست ملک لرستان در ضبط اورد و چون تمکین و استقرار یافت، هوس استقلال کرد و خود را اتابک خواند و عصیان نمود و کار ان ملک بر او قرار گرفت، در سنهٔ خمسین و خمس مایه ( ۵۵۰ق. ) . بعد از مدتی درگذشت و پنج پسر یادگار گذاشت: هزاراسپ و بهمن و عمادالدین پهلوان و نصرة الدینئایلواکوش و قزل. به حکم وصیت و اتفاق برادران.
اتابک هزاراسپ که مهین و بهین همه بود، قائم مقام پدر شد و عدل و داد ورزید. در عهد او ملک لرستان رشک بهشت گشت و بدین سبب اقوام بسیار از جبل السماق شام بدو پیوستند:
آسترکی، مما کویه، بختیاری، جوانکی بیدانیان، زاهدیان، علائی، کوتوند، بتوند، بوازکی، شوند، زاکی، جاکی، هارونی، اشکی، کوی لیراوی، ممویی، یحفومی، کمانکشی، مماسنی، ارملکی، توانی، کسدانی، مدیحه، اکورد، کولارد، چون گروه عقیلی ( عرب ) و گروه هاشمی ( عرب ) و دیگر قبائل که انساب ایشان معلوم نیست.
چون این جماعت به هزار اسف و برادران پیوستند، ایشان را قوت و شوکت زیاد شد. بقایای شولان را به زخم شمشیر از ان ولایت بیرون کردند و یکبار بر ان دیار مستولی شدند. پس دیار شولستان نیز مسخر کردند و شولان منهزم به فارس رفتند.
پخش و گسترش ممسنی ها
1 - لر ممسنی: در استان فارس، کهگیلویه و بویراحمد و بختیاری.
2 - کرد ممسنی: شامل ایل سنجابی ممسنی تبار در ایران و ممسنی کردستان عراق و کردستان سوریه.
3 - سیستانی های ممسنی: شامل طوایف سربندی، شهرکی، جر، بزی، جهان تیغ، بامدی، نوری، قزاق، پیری و نخعی که در سیستان و کرمان زندگی می کنند.
4 - بلوچ ممسنی: شه بخش ( اسماعیل زهی ) ، هاشم زهی، کهرازهی، نوشیروانی و. . .
5 - براهویی ممسنی: آنها به زبان بلوچی صحبت می کنند و بزرگترین ایل بلوچ در کشور پاکستان هستند و اغلب به نام محمدحسنی مشهورند. بعضی از آنها هم در جنوب افغانستان زندگی می کنند.
6 - گروه هایی از ممسنی که دومورینی آنها را پراکنده در فارس معرفی می کند.
ایل ممسنی ، ایل بزرگ و قدرت مند است، اگر به تاریخ گزیدە برگردیم، می بینیم کە ٩٠٠ سال پیش نامشان آمدە است کە محل زندگی این ایل در کوه کردان نزیک حلب ( سوریە ) بودە و بە لرستان کوچ کردند، الان در استان هولیر ( اربیل ) جنوب کردستان ( کردستان عراق ) این ایل بە همان نام ‘ممسنی’ یا ( مامسەنی ) و در کردستان سوریه زندگی میکنن، لذا لازم نیست کە بگویند اطلاعات اندک دربارە این ایل در دست است، یا اطلاعات زیاد در درست نیست.
ممسنی یا مامسنی از مام حسینی نە امدە است. مم کە بە کردی میگن ( مەم ) نام یک از امیران دولت مروانی است، مم پسر اسکو پسر درباز پسر نصرالدولە مرانی است، و واژە ( سنی ) بە معنای پهن میاد، ممسنی یکسان است بە مم کە سرش بزرگ بودە یا عقلش زیاد است.
یک نام باستانی به زبان اوستاییست و حتی قلعه نوبندگان ممسنی فارس به شکل عقاب بال گشوده می باشد و همین شاهین بال گشوده بر روی پرچم هخامنشیان هم بود.
ممسنی فارس زادگاه دودمان هخامنشی بوده به استناد دهها سند. مقاله برآمدن پارسیان از روشنای تاریخ که مصاحبه با باستان شناسان هست می گوید:اگر به دنبال انشان صدر نشین هخامنشی هستیم باید به ممسنی برویم و. . .
ممسئن ( مامسین ) ارتباطی به مام حسینی ندارد!!!
ممسنی ها از سغد و تخارستان تا سیستان بزرگ و بلوچستان تا به پارس تا به بلاد شاهپور و تنگستان تا به کوه مزاری های عمان تا به یمن روزگار انوشیروان و بازماندگان ممسنی ارتش کمبوجیه در حبشه که به جیبوتی رفته اند تا ممسن های آلان و قفقاز که در سفرنامه قفقاز از آنها نام برده شده تا باب ممسنی گرجستان که انوشیروان بنانهاد و در کتاب شهرهای ساسانی اکرم بهرامی صفحه ۲۷۹ آورده شده تا ممسن های شامات.
یک قوم و نام باستانی و مرزداران مرزهای هخامنشی و ساسانی بودند.
قدیمترین نوشته که حداقل من اطلاع دارم و از قبیله ممسنی نام برده متون کورتیکوس یونانی می باشد.
ممسنی ها را ریشه قوم لر می دانند. مردوخ همه لر بزرگ را ممسنی نوشته است و هروی، ابن بطوطه، احمد اقتداری و بهمن کریمی باستان شناس همه به این مورد اشاره کرده اند که ممسنی ها ریشه قوم لر هستند.
مماسن، ممسن، ممسین، مامسین، ممسنی، ماماسین و. . . نوشته شده چون برخی از نوشته های لاتین گرفته شده و حرف فتحه در لاتین الف نوشته می شود. اصل واژه مَمَسئن ( مَمَسین ) به معنای سئن ( شاهین ) ماده می باشد. همه سکه های به دست آمده از فرته داران پارس در روزگار اشکانی عقاب نشان بوده اند.
ممسین باستانی را به محمد حسنی و مام حسینی تعبیر کردن به سخره گرفتن تاریخ است. بسیاری از سفرنامه ها و متون مستشاران انگلیسی از ممسنی های فارس و جنگ آنها در سغد اشاره کرده اند. هرچند که پراکندگی در فلات ایران دارند ولی از نظر باستانی سرزمین اصلی آنها از پارس تا سیستان بوده است. شول های ممسنی هم در زمان ساسانیان حکومت گرگان و دربند قفقاز داشته اند. قوم باستانی ممسنی در سراسر فلات ایران پراکنده هستند و بسیاری از طوایف ساکن در بویراحمد تا کهگیلویه و بختیاری تا به خوزستان و کرمانشاه ( سنجابی ها ) تا لک های لرستان همه ممسنی هستند.
ایل سرابندی ممسنی سیستانی حاکم سیستان و ارگ سه کوهه زابل و ایل شهرکی ممسنی سیستانی حاکم ارگ بم و ممسنی های براهویی حاکم ارگ کلات و طوایف ممسنی پراکنده در بلوچستان همچنین.
روزگاری انگلیسی ها از محمدرضاخان سرابندی دوم حاکم سیستان پرسیدند چه تباری داری و ایشان در جواب گفتند از نسل شهرک ملک اژدر ممسنی هستم.
شهرک آذرماهان فرزند ساهان از دودمان سورن سپهسالار یزدگرد سوم فرماندار بیشاپور و استخر مشهور به شهرک ملک اژدر یا اژدهانیا که لقب ممسنی های سیستان بود.
میللیون بزرگترین و وسیعترین قبیله در میان کردها بوده که ریشه شان به قبیله ی قدیمی ( جیتو ) می رسد آنها مسلمان و سنی مذهب هستند ولی در میانشان افراد مسیحی و یزیدی نیز پیدا می شود . منطقه ی انها در شمال سوریه و گذرگاه فرات واقع شده که به انتهای خط آهن ترکبه در دیار بکر و در شرق به کناره های رودخانه دجله می رسد . این منطقه دشت وسیعی است که از درختان گوناگون و پراکنده و منطبق با خلق و خوی اکراد پوشیده شده و برای زندگی کوچ نشینی و زراعتی مناسب است . میللیون با لهجه کرمنجی صحبت می کنند که با لهجه ی موصل و کرکوک متفاوت است . چرا که به جای عربی ، لفات ترکی و فارسی در آن بیشتر یافت می شود . اختلاف آنها به اندازه ی اختلاف لهجه ی پشتو در قبیله یوسف زای قبایل افریدی با وزیری باتانی پاکستان است .
از نظر روش زندگی و وسایل آن به ترک ها نزدیکترند و از سایر قبایل پیشرفته تر و شکوفاترند . هر چند بیشتر میللیون کوچنده هستند ولی روستاهایی با خانه های گلی و کوچک ، شبیه به مناطق مرزی شمال غربی پاکستان یافت می شود .
میللیون ملت بزرگی هستند که رسوم گذشته ی خود را حفظ و هر سال فصل زمستان از کوه ها پایین آمده و مثل قبایل گیلزای مرز پاکستان و افغانستان به مناطق جنوبی کوچ می کنند . چادرهایشان از موی بز ساخته شده که آب و نور خورشید از آن نفوذ نمی کننند ، بر دو ستون چوبی قرار می گیرند و اطرافشان ستون های کوچک گذاشته می شود تا به راحتی بتوان زیر آنها ایستاد . داخل خیمه با سجاده های زیبای منگوله دار تزیین می شود .
اکراد میللی دارای زندگی قبیله ای بوده که به دوازده مجموعه ی اساسی و مجموعه به عشایر یا خانواده های بزرگ تقسیم می شود . رهبری عشیره جنبه ی وراثتی دارد . بزرگان خانواده مسن ترین فرد را به عنوان ( ( آغا ) ) که زعامت علیا را دارد انتخاب و برای حل منازعات ، مجلسی از رؤسا و پیران عشایر منعقد می شود .
میللیون ( مهرانیون ) هنوز هم از ابراهیم پاشا که در قرن گذشته وحدت قبیله ی تحت رهبری وی تحقق پیدا کرد . ، به ویژگی یاد می کنند و اسطوره ای در باره اش ساخته اند که می گوید : ابراهیم پاشا برای آنها رفاه و آسایش و مجد و ابهت و عظمت آورد . خیمه ی او چهل ستون داشته و باقیمتی ترین اشیاء تزئین شده بود و صد و بیست سوار از آن نگهبانی می کرده اند .
سلطان عبدالحمید رتبه ی ( پاشایی ) را به وی خلعت داده بود و او را بر مناطق میلی حاکم و با مالیات های خاص و اجازه ی تشکیل سپاه محلی و اداره ی محلی وی را مفتخر کرده بود .
میللیون در عهد سلطان عبدالحمید دارای خود مختاری کامل بوده و افرادشان در فوج حمیدی به عنوان نگهبان خاص سلطان خدمت می کردند . ابراهیم پاشا توانست به فرماندهی سپاهی منظم که بیشتر افراد آن از نزدیکانش بودند ، برسد و پایتخت خود را ویرن شهر که دارای سکنه ی ارمنی و عرب هم بود ، قرار داد و یک کلیسای ارمنی در آنجا ساخت . ویرانشهر در زمان حاکمیت وی به پیشرفت های بسیاری که در تاریخ نمونه نداشته رسید .
بعد از ابراهیم پاشا هیچ کس لیاقت جانشینی وی را نداشت و میللیون رهبر بزرگی را از دست دادند . خصوصاً با ظهور حرکت ( ( جوانان ترک ) ) و عزل سلطان عبدالحمید به دست مصطفی کمال پاشا جدایی و تفرقه در میان آنها ایجاد شد .
به دنبال جنگ جهانی اول سرنوشت میللیون مشخص بود ولی بعد از تقسیمات استعماری ، آنها خود را تقسیم شده بین دو دولت سوریه و ترکیه دیدند و از آن زمان تا حالا از قوانین دولت های مرکزی اطاعت و هیچ گونه قیامی نداشته اند .
حالا به یک قبیله ی دیگر کرد که در منطقه ی دیگر کرد که در منطقه با اهمیت تر و وسیعتر از میللیون و در ایران به سر می برند اشاره می کنم .
اکراد گورانی
این قبیله ی مشهور در دشت های غرب و جنوب غرب ایران ، اکثراً در اطراف کرمانشاه ( مهمترین شهر غرب ایران ) به سر می برند . گوران به زبان محلی یعنی کوه نشین و ( ( گور ) ) معنی کوه را می دهد . با استناد به کتاب شرف نامه ( که مهمترین کتاب در مورد قبایل کرده است ) ملک گودرز فرزند گیو مؤسس قبیله ی گوران است و گفته شده که بهمن شاه ایران ، رهام فرزند گودرزبن گیو را برای فتح اورشلیم روانه و یهودیان بسیاری را اسیر و به قتل رساند و در بعضی جاها رهام را همان بختالنصر گفته اند . همان کتاب می گوید : ( ( سرزمین های حومه ی قصر شیرین و کرمانشاه از زمان رهام به دست جانشینان گودرزبن گیو افتاده است ) ) حالا هم اهالی آنجا ها را گورانی ها تشکیل می دهند . اسم گودرزبن گیو و لقبش هنوز هم در کتیبه ی بیستون کرمانشاه محفوظ مانده است .
در کتاب ( ( مسالک الابصار ) ) که کتاب قدیمی دیگری است و دارای اهمیت تاریخی زیادی است ، ذکر شده که گورانی های در قرن 14 بر کردستان جنوبی از همدن تا شهر زور تسلط داشته اند . به همین دلیل می توان با قاطعیت گفت که زمانی ، گورانی ها بخش بزرگی از جنوب غربی ایران را در اختیار داشتند و تا کنون هم اکثر سااکنین غربی ایران و اطراف خانقین را گورانی ها تشکیل می دهند .
گورانی ها ملتی فعال و با نشاط بوده و دارای قدی متوسط و پوستی قهوه ای رنگ و قوی البنیه و سالم هستند ، به کار زراعی و دامداری مشغول اند و بهترین پشم را از گوسفندان شان تهیه می کنند . از کالاهایی که باعث سود بسیار برایشان می شود به سبب و انگور و لبنیات می توان اشاره کرد . گورانی ها به شجاعت و ذکاوت و اخلاص و خدمت گذاری دولت هایشان مشهورند . جمعیتشان بین 400 تا 500 هزار نفر می باشد و منطقه ی مسکونی شان در ایران به دلیل داشتن حوزه های نفتی غنی ، بسیار پر اهمیت است .
اکراد جرجیرایا
( این اسم به ترتیب فوق در کتاب ذکر شده ولی اینجانب با مراجعه به کتب فراوان قیبله ای با چنین عنوان را ندیدم به احتمال زیاد منظور نویسنده قبیله گورگیلیا می باشد )
این قبیله در مرز عراق و ترکیه زندگی بدی داشته و به زراعت مشغول و دام هایشان را برای چرا به مناطق مختلف می برند . موصل و نصیبین و جزیره ی ابن عمر از مراکز خرید و فروش محصولات زراعی و مایحتاج زندگی شان می بلشند . جمعیت این طیفه به 10 الی 12 هزار نفر بالغ می شود . مناطق مسکونی شان دارای آب فراوانی بوده و انواع گندم ، جو ، میوه و سبزی جات را از زمین هایشان به دست می آورند ، و پشم و فراورده های لبنی از محصولات دامی آنها می باشد . این طایفه نمونه ی مردانگی و مروت بوده ، قد بلند و زیبا رو هستند به آسانی عصبانی شده ولی بعد از فروکش کردن می توان به سادگی بر آنها دست یافت . نسبتشان به اعراب می رسد ولی آنها خود را کرد خالص می دانند . گفته می شود سلیمان آغاز 150سال پیش ، آنها را از سلیمانیه به این مناطق نقل مکان داده است .
عشیره ی بتوان
قبیله ی بسیار کوچکی در شمال موصل و دامنه های شمال شرقی کوه جودی هستند که به زراعت و دامداری مشغولند .
قبیله ی حسینان
بر عکس جرجیان این قبیله دارای نژاد اصیل کردی بوده ولی در طول دویست سال گذشته همگی عرب شده اند . آنها در موصل به زراعت گندم و جو و ذرت مشغول و از چند هزار نفر بیشتر نیستند . آنها در واقع یکی از شاخه های دور یزیدی ها هستند .
از قبایل کوچک دیگر در موصل ، می توان به قبایل زیر اشاره کرد . قبایل ( ( گولی ، سندی ، حجام ) ) در زاخو و موزوری ( ( دوسکی و شواخان ) ) در دهوک مرز ترکیه و عراق ، قبایل ( ( سورتاش ، کزه ، زوکری ، هرکی ) ) در عقره قبایل ( ( نیرو ، اوریگه ، برواری ) ) ، ( ( بالا و سانیا ) ) در عمادیه که بیشتر آنها زندگی کوچ نشینی دارند ولی بعضی قبایل زاخو و دهوک به زراعت گندم و برنج و جو مشغول هستند .
قبایل جاف ایرانی
اکراد جاف در شرق و شمال مرز ایران و عراق به سر برده و کمتر تابع قانون هستند . به دامداری مشغول و حداقل 6000 نفر می باشند که در اطراف کفری چمچمال و حلبچه ی عراق به سر برده و منطقه ی سکونت آنها دهها مایل به داخل ایران هم کشیده شده است .
از قبایل کوچک دیگر این منطقه می توان قبایل طالبانی ، زنگنه ، شوان و قبیله ی مشهور بارزان را نام برد که در نزدیکی های کرکوک به سر می برند . بارزانی ها از زمان انقلاب ملا مصطفی بارزانی ( 1946 – 47 م ) ( 1325 – 1326 ه . ش ) اهمیت زیادی پیدا کرده اند و اکراد بارزانی از نظر علم و فرهنگ یکی از پیشرفته ترین قبایل هستند .
کردهای کاکه ای
در نزدیکی های کرکوک و سلیمانیه زندگی کرده و از نظر نژادی به قزل باش ها نزدیکترند تا کردها . با قزل باش ها از طریق ازدواج ، بسیار اختلاط پیدا کرده اند . بعضی معتقدند که کاکه ای ها یکی از شاخه های قزل باش ها در کردستان هستند . به یکی از لهجه های کرمانجی صحبت می کنند و بین 19 الی 10 هزار نفر جمعیت دارند که زراعت ، پیشه ی اصلی آنهاست .
اکراد خوشناو
اکراد خوشناو در غرب اربیل و در منطقه ی با صفا و زیبای شقلاوه زندگی می کنند . طایفه ای زیبا و قوی البنیه و بافر است . عاشق نظامی گری هستند .
اکراد خوشناو نسبت به بیشتر قبایل دیگر پیشرفته تر و با فرهنگ تر بوده و از نظر علمی در سطح بالاتری قرار دارتد ، بیشترشان به زراعت مشغولند ولی در نیروهای نظامی و پلیسی و اداری عراق و ایران به مقام های بالایی رسیده اند . و جمعیت شان حدود سی هزار نفر می باشد
اکراد پشدر و هورامان
در استان سلیمانیه شمال عراق پشدری ها که یکی از بزرگترین عشایر هستند به سر می برند و در ایران با عشایر هموند و هورامانی اختلاط پیدا کرده اند . اغلب پشدری ها از سرزمین خود به دلیل خشکی کوچ کرده اند . در منطقه ی آنها بخش های کوچکی از دشت های سرسبز در اثر چشمه سارها و جویبارهای کوهستانی وجود دارد . در اطراف شهر مشهور رواندوز ، شمال عراق ، قبایل زیباری و منگور زندگی می کنند . در نزدیک رواندوز ، شهر اربیل که مهد تمدن باستانی کردهاست واقع شده است . که قبایل زیر در اطراف آن زندگی می کنند . قبایل دیزین و شعبه هایش ماماسنی ، سیان ، آغا کاکی خان ، شیروانی و شاخه هایی از قیایل خوشناو ، گوری شیخان ، آکو ، شیلانا ، شالا بیگی ، نو دشت ، منگور ، بالک ، شورش ، زیباری ، کازوری و قبیله ی مشهور هرکی …
اکراد همه وند
در غرب ایران و مرز ایران و عراق زندگی می کنند و برای معاملات خود بیشتر به بازارهای مهاباد و رضائیه مراجعه می کنند ، حدود 15 هزار نفر می باشند .
جنوب غربی ایران
چنانچه قبلاً گفته شد گورانی ها قویترین قبیله ی کرد در جنوب غربی ایران هستند از قبایل دیگر در جنوب غربی ایران می توان به عشایر زیر اشاره کرد : خیلاتی – قدمیر – باگلا ، دالوند و طالبانی که در شهرهای خانقین ، قصر شیرین و اطرف کرمانشاه به سر می برند .
یزیدی ها
همچنانکه کردها به باتانی های شمال غربی پاکستان شبیهند ، یزیدی ها هم تا حدود زیادی به قبایل ( ( لال کفیر ) ) در دامنه کوه های هندوکش شمال شرقی پاکستان شباهت دارند . جمعیت آنها 22000 نفر می شود و به عبادت کنندگان شیطان مشهورند . گروه هایی از آنها در اطراف آسیای میانه نیز به سر می برند ولی اکثریتشان در منطقه ی قوس مانند 80 مایلی شمال و شمال غربی موصل زندگی می کنند . آنها خودشان را ( سازای ) می نامند.
نژاد
در مورد نژاد یزیدی ها نظریات مختلفی وجود دارد . بعضی معتقدند آنها یکی از قبایل بنی اسرائیل هستند . عده ای آنها ر از آشوری های قدیم قلمداد می کنند و برخی آنها را زردشتی های مهاجر می دانند که از زمان های بسیار قدیم به غرب دریاچه ی ارومیه کوچ کرده اند . کلمه ی یزیدی از ( ( یزدان ) ) که در زبان پهلوی به معنای خالق برتر است مشتق شده است . خدا در نظر آنها دارای مقامی بالا و بزرگ است اما به مخلوقی که ما آن را فرشته ی مغضوب می دانیم اعتقاد دارند و می گویند که سرور کاینات به او سلطه ی کامل بر زمین عطا کرده است . لذا شیطان در نظر آنها نیرویی است که باید به وی احترام گذاشت و او را از خود راضی کرد . آنها وقتی کلمه ی ( ( شیطان لعین ) ) را از زبان مسلمانی بشنوند و هراس و رعشه افتاده و در حالیکه مسلمین او را روح شر و خباثت و معارض با خدای تعالی می شناسند یزیدیون او را سروری صاحب قدرت می دانند
اما نظریه ی دیگری که بدون هیچگونه سند و مدرک تاریخی شایع شده است انتساب یزیدی ها به یزیدبن معاویه که امام حسین ( ع ) نوه ی پیامبر ( ص ) در زمان حاکمیت وی به شهادت رسید ، می باشد . یزیدی ها از نظر نژادی کاملاً کرد بوده و زبانشان به لهجه کرمانجی بسیار نزدیک است .
——————————————–
منبع : کردها و سرزمینشان
تألیف : سرهنگ شیخ عبدالوحید با مقدمه ( ژنرال ایوب خان رئیس جمهور اسبق پاکستان ) این کتاب و که دیگه کردها ننوشتند به کردهای میللیون یا همون مهرانیون دقت کنید و همچنین ایل دیزین که ریشه ماماسنی و ممسنی امروزی ساکن در فارس از این قبایل هستند.
بعد شروع به جنگ هایی با شولستانی های کهن کردند و قبایل لر همتبارشان بیشتر به آنها پیوستند
هنگامی که ماماسنی ها شولها را به سمت شیراز راندند سرزمین فارس را تصرف کردند و خود را بانام ممسنی ساکنین کهن همین خطه خواندند و نام همان ممسنی را بر خود گذاشتند. قابل ذکر می باشد که طوایف ممسنی کهن و محمدحسینی ها سیستان و بلوچستان در قرن ششم هجری به منطقه شرق کشور زمان هلاکوخان مغول تبعید شدند قبل از اینکه ماماسنی ها از کردستان سوریه به سمت شولستان مهاجرت کنند اصلا ربطی به هم ندارند بهتر نیست از خودقبایل دیزین و ماماسنی های سوریه و ترکیه هم تحقیق شود واقعا شاید اطلاعات جدید و مفیدی داشته باشند .