مترادف توپ : گوی لاستیکی، گلوله، آتشبار، سلاح جنگی، جنگ افزار سنگین ودور برد، طاقه، تشر، معاتبه
توپ
مترادف توپ : گوی لاستیکی، گلوله، آتشبار، سلاح جنگی، جنگ افزار سنگین ودور برد، طاقه، تشر، معاتبه
فارسی به انگلیسی
artillery, ball, bluff , globe, ordnance, sphere
ball, cannon, gun, bluff
فارسی به عربی
بندقية , خدعة , مدفعية
( توپ (پارچه و غیره ) ) لفة
( توپ (معمولا بصورت اسم جمع ) ) مدفع
مترادف و متضاد
گوی لاستیکی
گلوله
آتشبار، سلاح جنگی، جنگافزار سنگین ودور برد
طاقه
تشر، معاتبه
۱. گوی لاستیکی
۲. گلوله
۳. آتشبار، سلاح جنگی، جنگافزار سنگین ودور برد
۴. طاقه
۵. تشر، معاتبه
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
[ تر. ] (اِ.) = طوپ : 1 - یکی از سلاح های آتشین جنگی که توسط آن گلوله های بزرگ را به مسافت دور پرتاب کنند. 2 - گوی لاستیکی انباشته از باد که با آن بازی کنند. 3 - واحد شمارشی برای پارچه . 4 - (عا.) کنایه از: وضعِ مالی خوب . ؛ ~ کسی پر بودن کنایه از: خشمگین بودن کسی که به حقانیت مدعای خ ود سخت مطمئن باشد.
لغت نامه دهخدا
- توپ دورزن ؛ توپی که دارای لوله بلند و برد گلوله های آن بسیار زیاد است.این نوع توپها در جنگ جهانی اول نقش مؤثری را بعهده داشتند.
- توپ صحرائی ؛ از نوع توپهای بزرگ وبرد آن زیاد است.
- توپ کوهستانی ؛ از نوع توپهای کوچک و بیشتر بوسیله استر حمل می گردد و برد آن کم است.
|| در ترکی بمعنی فوج است ، از لغات ترکی. ( غیاث اللغات ).یک قسمت از یک فوج لشکر. || یک بسته از قماش و جز آن. ( ناظم الاطباء ). یک بسته از قماش که عادةً در کارخانه بر تخته پیچند یا لوله کنند فرستادن را: یک توپ ماهوت ؛ یک تخته جامه. و یک توپ اطلس. یک توپ مخمل... و به این معنی ظاهراً مأخوذ از کلمه فرانسوی توب باشد. مقداری معلوم از جامه ای در همه جامه ها چنانکه دجله در قلمکار. ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). یک بسته از پارچه که در کارخانه های پارچه بافی پیچیده و نشان کارخانه را بدان زنند. ( فرهنگ فارسی معین ). || بسته ، چون : یک توپ سوزن ، دو توپ سنجاق و جز آن. || گوی چوگان. ( تمدن جرجی زیدان ج 5 ص 196 ). گلوله ای از ریسمان یا کائوچوک برای بازی. گوی از ریسمان پشمین و جز آن کرده نوعی بازی را. ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). گوی لاستیکی که باآن بازی فوتبال ، والیبال و غیره کنند. ( فرهنگ فارسی معین ). || پرخاش. تشر. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
توپ . (اِ) لغت فارسی است در اردوی هندی مستعمل و آن یکی از آلات جنگ است که از هفت جوش ریزند و به عربی آنرا مِدْفَع... و به فارسی بادلیج ... گویند... در بعضی از تاریخ انگریزان مذکور است که ترکان توپ را در سال 1330 م . ایجاد کرده اند لیکن میر محمد حسین که فرنگستان را سیر کرده و در زبان انگریزی مهارتی تمام داشت در مجموعه ٔ خود می نویسد که صانع توپ برنجی «آون » نام از قوم انگریزی در سنه ٔ 1535 م . است لیکن توپ در سنه ٔ 1346 م . بوده و توپ آهنی و شیوع آن در سنه ٔ 1547 م . شده ، واﷲ اعلم . توپ با لفظ ریختن و زدن و انداختن و سر کردن و سر دادن مستعمل است . (از آنندراج ). مأخوذ از ترکی ، یکی از اسلحه ٔ آتشی به شکل لوله ای بزرگ که از آهن و یا مفرق سازند و بر روی چرخ گردون حمل کنند. (ناظم الاطباء). دیگ منجر. دیگ رخشنده . رعد. مدفع. نوعی سلاح آتشی . آلت افکندن گلوله های بزرگ . اصل این کلمه ممکن است از توب فرانسه بمعنی لوله باشد و شاید بمناسبت صوت آن «تُپ » این نام بدو داده شده باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). یکی از سلاحهای آتشین جنگی که توسط آن گلوله های بزرگ را به مسافت دور پرتاب کنند و آن دارای انواع است . (فرهنگ فارسی معین ).
- توپ دورزن ؛ توپی که دارای لوله ٔ بلند و برد گلوله های آن بسیار زیاد است .این نوع توپها در جنگ جهانی اول نقش مؤثری را بعهده داشتند.
- توپ صحرائی ؛ از نوع توپهای بزرگ وبرد آن زیاد است .
- توپ کوهستانی ؛ از نوع توپهای کوچک و بیشتر بوسیله ٔ استر حمل می گردد و برد آن کم است .
|| در ترکی بمعنی فوج است ، از لغات ترکی . (غیاث اللغات ).یک قسمت از یک فوج لشکر. || یک بسته از قماش و جز آن . (ناظم الاطباء). یک بسته از قماش که عادةً در کارخانه بر تخته پیچند یا لوله کنند فرستادن را: یک توپ ماهوت ؛ یک تخته جامه . و یک توپ اطلس . یک توپ مخمل ... و به این معنی ظاهراً مأخوذ از کلمه ٔ فرانسوی توب باشد. مقداری معلوم از جامه ای در همه ٔ جامه ها چنانکه دجله در قلمکار. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). یک بسته از پارچه که در کارخانه های پارچه بافی پیچیده و نشان کارخانه را بدان زنند. (فرهنگ فارسی معین ). || بسته ، چون : یک توپ سوزن ، دو توپ سنجاق و جز آن . || گوی چوگان . (تمدن جرجی زیدان ج 5 ص 196). گلوله ای از ریسمان یا کائوچوک برای بازی . گوی از ریسمان پشمین و جز آن کرده نوعی بازی را. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گوی لاستیکی که باآن بازی فوتبال ، والیبال و غیره کنند. (فرهنگ فارسی معین ). || پرخاش . تشر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- توپ و تشر ؛ سخنان درشت و سخت . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به توپ زدن شود.
فرهنگ عمید
۲. یک بسته پارچه که در کارخانه به میزان معین پیچیده و به آن مارک زده باشند.
۳. (نظامی ) از ادوات جنگ با لولۀ بزرگ و دراز برای تیراندازی به مسافت های دور: توپ صحرایی، توپ کوهستانی، توپ قلعه گیری، توپ ساحلی، توپ دریایی، توپ هواپیمازنی.
* توپ زدن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] بدون داشتن ورق خوب روی دست حریف زدن و مبلغ را زیاد کردن که حریف جا بزند.
۱. گوی لاستیکی که با آن بازی کنند.
۲. یک بسته پارچه که در کارخانه به میزان معین پیچیده و به آن مارک زده باشند.
۳. (نظامی) از ادوات جنگ با لولۀ بزرگ و دراز برای تیراندازی به مسافتهای دور: توپ صحرایی، توپ کوهستانی، توپ قلعهگیری، توپ ساحلی، توپ دریایی، توپ هواپیمازنی.
〈 توپ زدن: (مصدر متعدی) [قدیمی] بدون داشتن ورق خوب روی دست حریف زدن و مبلغ را زیاد کردن که حریف جا بزند.
دانشنامه عمومی
توپ (ورزش) برای بازی و ورزش.
توپ (جنگ افزار) که نوعی سلاح سنگین جنگ افزار گرم است.
فوتبال
بسکتبال
والیبال
هندبال
واترپولو
راگبی
فوتبال استرالیایی
فوتبال آمریکایی
تنیس
سافت بال
بولینگ]
بیسبال
هندبال
پینگ پنگ
هفت سنگ
وسطی
تیله بازی
بدن سازی (مدیسن بال)
امروزه توپ های زیادی از جنس کائوچو پیدا می شود اما این توپ درخارج از قارهٔ آمریکا پیش از سفر کریستف کلمب کاملاً ناشناخته بود. اسپانیایی ها نخستین اروپاییانی بودند که توپی را می دیدند که کائوچویی است و جهش دارد. این گونه از توپ در دوران پیشاکلمبی در بازی های توپی آن منطقه کاربرد داشت. در دیگر نقاط جهان توپ ها بیشتر از پوست یا آبدان حیوانات که با مواد گوناگون پر شده بود، ساخته می شد.
چون توپ آشناترین جسم گرد برای انسان ها است، هرگاه بخواهیم جسم گِرد یا نیمه گِردی را توصیف کنیم از واژهٔ «توپ» برایش استفاده می کنین
توپ فوتبال
دانشنامه آزاد فارسی
جنگ افزاری سنگین و آتشین که بر روی وسیلۀ کِشندۀ متحرک یا سکویی ثابت نصب می شود و با پرتاب گلوله های حاوی مواد منفجرۀ مخرب، دشمن و استحکامات او را هدف می گیرد. اساس توپ، لولۀ ضخیم و بلندی است که از فلزات و آلیاژهای محکم و مقاوم ساخته می شود و درون لوله شیارهای مارپیچ باریکی به نام خان دارد که به گلولۀ شلیک شده سرعت، و دقت نشانه گیری بیشتر می دهد. اختراع توپ را عموماً به راهب آلمانی برتولت شوارتز (اوایل قرن ۱۴م) نسبت می دهند. در توپ های اولیه از باروت برای پرتاب سنگ یا گلوله های فلزی استفاده می شد. این سلاح را از دهانۀ لوله پر می کردند (توپ سرپُر) و با هر شلیک عقب می نشست (لگدزنی) و احتمال انفجار آن نیز می رفت. پیشرفت فنون ذوب فلزات در اواخر قرن ۱۹ توپ را به صورت مهم ترین سلاح نظامی درآورد و سبب تغییر تاکتیک های جنگی شد. توپ های اولیه ثابت بودند و نخستین بار فرانسوی ها در قرن ۱۵ از توپ چرخ دار استفاده کردند. در قرن ۱۹ از تمرکز آتش توپخانه برای درهم شکستن دفاع دشمن بهره گرفته شد. با اختراع تانک، توپخانه قابلیت تحرک بسیار پیدا کرد. در جنگ های کره و ویتنام توپخانه با مهمات ضد زرهی و ضد نفر پشتیبان نیروی زمینی بود. امروزه به منظور انهدام تانک ها و نفرات دشمن از گلوله های هدایت شوندۀ لیزری و برای نابودی سربازان متمرکز در فاصلۀ نزدیک از کلاهک های موسوم به کندوی زنبور استفاده می شود. این کلاهک ها با صدها قطعۀ فلزی نوک تیز پر می شوند. در توپ های بسیار پیشرفتۀ امروزی با استفاده از رایانه به توپ های متحرک امکان داده می شود که با شناسایی مواضع دشمن خودبه خود در میدان حرکت، توقف و شلیک کنند و به سرعت تغییر موضع دهند و از مهمات هوشمند استفاده برند. از انواع توپ در کشتی ها و هواپیما های جنگی نیز استفاده می شود.
گویش مازنی
وسیله ای در کارگاه سنتی پارچه بافی
۱توپ که سلاحی است ۲واحد بسته های پارچه ۳وسیله ی بازی – توپ ...
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
برای اطمینان به اتیمولوژی کلمه t�p مراجعه کنید
و ریشه ای کاملا ترکی دارد
ریشه ی واژگان #تفنگ ، #تپانچه و #توپ ✅
از تپمک ترکی هستند.
توپ از تپمک ترکی به معنی کوبیدن ، تپاندن ، هجوم بردن ( شاهمرسی ) است و اسم آن فعل است.
توپانچا هم مشخص است مربوط توپ اندازی گلوله اندازی است. ♦️
و توپانگ - تفنگ ( توپانگ ) صامت نگ - ŋ دارد و توپانگچا - توپانچا هم از این واژه است و معنی و ریشه ی واژه واضح است و نیاز به توضیحات اضافی نیست.
یا
توپ از top یا تُپ مخفف topıq که کلمه ترکی است از بن واژه "تُپلاماق" به معنی جمع کردن و گرد کردن گرفته شده است.
در ترکی به برآمدگی مچ پا که گرد است تُوپوق topuq میگویند.
منبع: "دیوان لغات الترک" شیخ محمود کاشغری
توپ در قدیم به سلاح جنگی گرد نیز که اطلاق میشده معنی را مشخص میکند
اصطلاحات جنگی عمدتا ترکی هستند مثل؛ گلن گدن، ساچمه، فشنگ، قشون، تفنگ، چپاول، تپانچه، قنداق، آماج، چریک، یاغی، تاراج، اردو، یغما، باروت، ارگ، قرق، دهل، یراق، آذوقه، ایل، پرچم، بیرق، یورش، قلعه، تازی.
مطالعه مطالعه مطالعه
از ریشه طلع
《واژه ای فارسیست. 》
واژه "توپ" از ریشه "توپیدن" و "توفتن" گرفته شده که در آغاز به�گوی جنگی�گفته میشد ولی سپس واژه توپ به معنی� گوی ورزشی�نیز به کار رفت.
توپ جنگی�پدیده ای نسبتن تازه است و نخستین بار در سده 12 میلادی ساخته شد ولی�توپ ورزشی�در ایران باستان و به ویژه در بازی ایرانی "چوگان" وجود داشت و "گوی" نامیده می شد.
واژه "گوی" با واژه های گوز، کوژ، قوز، قوس، کوس و . . . هم ریشه است و به معنی "برآمده" می باشد. واژه "گوی" در واژه گوجه ( گوی چه، گوی کوچک ) نیز دیده می شود.
مطالعه مطالعه مطالعه
از ریشه طلع
"tup" با تغییر به " top" که این امر در هجای آغازین بسیاری از کلمات ترکی یا کلمات تک هجایی رایج می باشد. ( بُبوک از بویوک ، تُغ یا دُغ از توغ و. . . )
۲ - " توپ" به معنی یک شی گرد یا گردی از فعل ترکی " اَگمَک " به معنی انحنا دادن ، خم کردن ، کج کردن و. . . گرفته شده است . اما برای این که درک بهتری از چگونگی شکیل گیری و خاستگاه معنایی کلماتی چون توپ ، گرد ، گوی ، گوز ، قوس ، کج و خم داشته باشیم و ارتباط بین آن ها را عمیق تر درک کنیم ذکر موارد زیر حائز اهمیت می باشد.
الف ) از فعل " اَگمَک " و شکل قدیمی آن " اکمَک" مشتق " اکیم" ( یا اگیم ) به دست می آید که به معنی انحنا ، خم شدگی و. . . می باشد که با از دست دادن "الف" به شکل " کیم" یا کئم" در آمده و با فرسایش " ک" به " خ" به صورت " خئم" تغییر کرده است و به صورت " خَم" وارد فارسی شده است و از آن مصدر جعلی " خمیدن" شکل گرفته است .
از طرفی از فعل" اکمک" ( اگمک ) مشتق " اکینج" ( اگینج ) شکل می گیرد که صورت دیگر آن " اکیج" ( اگیج ) می باشد که با از دست دادن الف به شکل " کیج" یا " کئج" ( شکل خشن کلمه ) در آمده که آن نیز به شکل " کَج" وارد فارسی شده و مصدر " کجیدن" نیز در صورت وجود یک مصدر جعلی است.
در ادامه از فعل " اگمک" مشتق " اگیک" یا " اَگوک" به دست می آید که به معنی لغوی به معنی خمیده ، قوس پیدا کرده ، انحنا یافته می باشد که با از دست دادن الف به شکل " گوک" در آمده و با فرسایش و تبدیل " ک" به " ی" به شکل " گوی" در آمده که به طور خاص به هر شی کروی شکل و مدور گفته می شود که آن نیز به شکل "گوی" وارد فارسی شده است .
و نیز شکل " اگیز " یا "اَگوز" مشتق می شود که به معنی لغوی به معنی انحناوار ، قوس وار و. . . . که آن نیز به صورت " گوز " وارد فارسی شده وبه هر گونه برآمدگی یا قوس پیدا کرده گی مخصوصا در پشت بدن گفته می شود.
در ترکی به گوز ایجاد شده در پشت " کوتون" گفته می شود که از فعل "اکوتمک" ( مشتق از فعل اکمک یا اگمک ) گرفته شده و شکل اولیه آن " اکوتون" می باشد که به قوی ایجاد شده در پشت گفته می شود که با وجودش باعث خم کردن فرد به جلو می شود .
و در نهایت " قوس" شکل عربی واژه " گوز " می باشد
پس " خم" و " کج" ، " گوز " ، "قوس" واژگانی با خاستگاه ترکی می باشند.
ب ) از فعل " اگمک" فعل " اگیرمَک" یا " اگیرتمک" مشتق می شود که به معنی گرد کردن ، خم کردن ، مدور ساختن و. . . می باشد که از آن مشتق " اگیرتک" یا " اگیردک" شکل می گیرد که به شکل " گیردَ" نیز هم اکنون در ترکی مورد استفاده قرار می گیردکه این واژه به شکل " گِرد" وارد فارسی شده است .
ج ) از فعل " اکمک" ( اگمک ) فعل " اکیتمَک" ( اگیتمک ) یا " اکوتمک" ( اگوتمک ) به معنی قوس دادن ، انحنا دادن ، خمیده کردن و. . . مشتق می شود که از آن " اگوتوب" شکل مفعولی فعل ( شکل دیگر اَگیتمیش ) به دست می آید که در معنای لغوی به معنی قوس داده ( شده ) ، انحنا داده شده و. . می باشد که با فرسایش حرف " ک" به شکل " eghutub" و سپس " eetub" و در نهایت با حذف " e " به شکل " توب" یا " توپ" در آمده که به هرگونه شی مدور و کروی شکل گفته می شود که به شکل " توپ" وارد فارسی شده است .
در مجموع خاستگاه واژگان خم ، کج ، گوز ، قوس ، گرد ، گوی زبان ترکی می باشد و تمامی آن ها اشتقاقاتی از فعل " اکمک" یا " اگمک" می باشند و معنای پایه خود را از معانی این فعل گرفته اند.
این واژگان در فارسی هیچ خاستگاهی ندارند و تنها اشکالی به دست آمده بر پایه ساختارهای زبان ترکی می باشند.