کلمه جو
صفحه اصلی

طناب


مترادف طناب : بند، حبل، خطام، رسن، رشته، ریسمان

برابر پارسی : ریسمان، رسن، رشتک، کمند

فارسی به انگلیسی

band, binder, line, rope, cord

rope, cord


band, binder, line, rope


فارسی به عربی

حبل , سحب

مترادف و متضاد

loop (اسم)
خفت، حلقه، چرخ، حلقه طناب، پیچ، گره، چنبر، طناب، حلقه زنی

cord (اسم)
سیم، زه، خیط، ریسمان، وتر، طناب، طناب نازک، رسن

rope (اسم)
ریسمان، طناب، رسن، ریسمان بادبان کشی

tow (اسم)
زنجیر، طناب، دوتا، یدک کش، یدک کشی

lasso (اسم)
طناب، خام، کمند، طناب خفت دار

lariat (اسم)
طناب، خام، کمند

فرهنگ فارسی

کلمه عربی، طنب، رسن، ریسمان، رشته کلفت
( اسم ) مسافتی از زمین که معادل ۸٠۹ / . جریب است .
رشته خیمه بند حبل رسن رژه

فرهنگ معین

(طَ نّ ) [ ع . ] (اِ. ) مسافتی از زمین که معادل ۸٠۹/٠ جریب است .
(طِ یا طَ ) [ ع . ] (اِ. ) ریسمان ، رسن ، رشتة کلفت . ، با ~ (پوسیدة ) کسی توی چاه رفتن کنایه از: فریب کسی را خوردن و به اعتماد او دست به کاری زدن .

(طَ نّ) [ ع . ] (اِ.) مسافتی از زمین که معادل 809/0 جریب است .


(طِ یا طَ) [ ع . ] (اِ.) ریسمان ، رسن ، رشتة کلفت . ؛ با ~ (پوسیدة ) کسی توی چاه رفتن کنایه از: فریب کسی را خوردن و به اعتماد او دست به کاری زدن .


لغت نامه دهخدا

طناب. [ طَ ] ( ع اِ ) رشته خیمه. ( مهذب الاسماء ). بند. حبل. رسن. رسن کلفت. رژه. رشته کلفت. ریسمان خیمه. ( غیاث ). طنب. ( منتهی الارب ) :
درختی که دارد سر اندر سحاب
ستاره رده برکشیده طناب.
فرخی.
هر گه که او سست شد و بیفتاد نه خیمه ماندو نه طناب. ( تاریخ بیهقی ص 386 ). چون خیمه محکم بیک ستون است برداشته و طنابهای آن بازکشیده. ( تاریخ بیهقی ص 386 ). خیمه ملک است و ستون پادشاه و طناب و میخها رعیت است. ( تاریخ بیهقی ص 386 ).
گر ندیدی طنابهاش ببین
جملگی خاک و باد و آتش و آب.
ناصرخسرو.
ببر طناب هوی پیش از آنکه ایامت
چهارمیخ کند زیر خیمه خضرا.
خاقانی.
وی مشتری ردا نبد از سر که طیلسان
در گردن محمد یحیی طناب شد.
خاقانی.
چون خیمه ابیات چهل پنج شد از نظم
بگسست طناب سخن از غایت اطناب.
خاقانی.
وز طناب خیمه ها بر گرد لشکرگاه حاج
صد هزار اشکال اقلیدس ببرهان آمده.
خاقانی.
گردن من بطنابست که چون گاوخراس
سوی روغنکده مهمان شدنم نگذارند.
خاقانی.
گر نه بکار آمدی خیمه حاجی تو را
صبح نکردی عمود خور نتنیدی طناب.
خاقانی.
سخن که خیمه زند در ضمیر خاقانی
طناب او همه حبل اللَّه آید از اطناب.
خاقانی.
وَاندر گلوی دشمن دولت کند چو میخ
فراش او طناب در بارگاه را.
سعدی.
قبه ای برساختستی از حباب
آخر آن خیمه ست بس واهی طناب.
مولوی.
گدائیم ز تو یک دیدن و تو رخ ننمائی
بیا ز خیمه ببیرون ببر طناب گدائی.
کاتبی.
- امثال :
با طناب پوسیده در چاه چهل ذرعی رفتن و بعشق عمر مار گرفتن .

فرهنگ عمید

رسن، ریسمان، رشتۀ کلفت.
* طناب انداختن: (مصدر متعدی )
۱. کمند انداختن، با کمند کسی را گرفتار ساختن.
۲. ریسمان به گردن کسی انداختن و او را خفه کردن.

رسن؛ ریسمان؛ رشتۀ کلفت.
⟨ طناب انداختن: (مصدر متعدی)
۱. کمند انداختن؛ با کمند کسی را گرفتار ساختن.
۲. ریسمان به‌ گردن کسی انداختن و او را خفه کردن.


دانشنامه عمومی

طَناب یا کمند به یک رشته دراز از الیاف تابیده به هم گفته می شود. به هم تابیدن الیاف به شکل طناب برای استحکام بخشیدن به رشتهٔ مورد نظر و استفاده در امور کششی و اتصالی صورت می گیرد.مواد معمول بکار رفته در درست کردن طناب ها عبارت اند از مو، پشم، نایلون، کتان، کنف، پلی پروپیلن، فولاد و غیره. گاه در صنعت و ترابری بجای طناب از کابل و زنجیر استفاده می شود. طناب های کنفی هنگامی که در آب قرار بگیرند استحکام بیشتری از خود نشان می دهند.
برای بستن طناب ها به هم یا به دیگر جایها از انواع و اقسام گره ها استفاده می شود. برای تغییر جهت نیروی کششی طناب ها از قرقره بهره می گیرند.
Wikipedia contributors, "Rope," Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Rope&oldid=187358559 (accessed February 1, 2008).

دانشنامه آزاد فارسی

طناب (rope)
رشته ای مستحکم از تارهای به هم تابیده. مانند نخ و ریسمان تهیه می شود. الیاف را تاب می دهند و رشته درست می کنند. سپس، این رشته ها را در خلاف جهت تاب اول، تاب می دهند. با آن که برای تهیۀ طناب هنوز از کنف استفاده می شود، نایلون رفته رفته جای آن را می گیرد.

فرهنگ فارسی ساره

ریسمان، کمند


نقل قول ها

طناب (فیلم). طناب فیلمی به کارگردانی آلفرد هیچکاک محصول سال ۱۹۴۸ است.

گویش اصفهانی

تکیه ای: tenow
طاری: tenâf
طامه ای: tonâf
طرقی: tönâf
کشه ای: tönâf
نطنزی: tonâf


واژه نامه بختیاریکا

تال؛ رِشتِن؛ وریس

جدول کلمات

رسن

پیشنهاد کاربران

در پهلوی " وندگ" برابر نسک فرهنگ کوچک زبان پهلوی نوشته مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.

طناب یعنی طناب

در زبان لری بختیاری به طناب، ، وریس*وه رس*می گویند


تناب واژه ای پارسی از ریشه "تنیدن" گرفته شده است.

شکل نوشتاری طناب همچنین استفاده از باب عربی افعال و ساختن واژه اطناب به معنی زیاده گویی یا روده درازی سبب این اشتباه شده است که گروهی، تناب را عربی بدانند. اما تناب در واقع با تنیدن که یک واژه فارسی است هم ریشه میباشد.

رسن٬ریسمان

بند، حبل، خطام، رسن، رشته، ریسمان

numerous


قلق

کسی که خودش بی هنره و چیزی از خود برای عرضه به جامعه و نازیدن بهش نداره ، خودش رو به یک گروه بزرگتر میچسبونه تا افتخارات اون گروه یا قوم رو مال خودش کنه و قضیه همینه. خواهر یا برادر عزیز ، ترک و کرد و فارس و لر و بلوچ ، ما هزاران ساله که داریم اینجا کنار هم زندگی میکنیم و همونطور که همه از یک پدرومادریم زبانهامون هم از یک زبان مادر گرفته شده ، واسه همینه که شما اینهمه کلمه ی مشترک بین فارسی و ترکی پیدا میکنی ، نه فارسا این کلماتو از ترکا گرفتن و نه برعکس ، بلکه هر دو از یک زبان مادر این کلماتو به ارث بردن.
این داستان ترک و عرب و فارس رو هم یه مشت استعمارگر درست کردن که ما رو به جون هم بندازنو ثروتهامونو ببرن ، پس نوکر بی جیره و مواجب اونا نشیم .
طناب در اصل به معنی خیمه و چادره و از ریشه ی تنیدن نیست که بعضیا بالا گفتن. این کلمه که در شعر حافظ با لفظ طنبی به معنی سکو و تخت و نشیمنگاه به کار رفته با کلمه ی کنف فارسی و canopy درانگلیسی به معنی سایبان و ایوان همریشه است و ربطی به تنیدن نداره ، ترکی هم نیست ، ط هم فقط در عربی نیست ، بلکه همونطور که دیدیم در فارسی هم هست.


کلمات دیگر: