کلمه جو
صفحه اصلی

عبا


مترادف عبا : بالاپوش، جامه، ردا

برابر پارسی : بالاپوش

فارسی به انگلیسی

cloak, gown, mens loose sleeveless cloak open in front

men's loose sleeveless cloak open in front


cloak, gown


فارسی به عربی

عباءة

مترادف و متضاد

بالاپوش، جامه، ردا


aba (اسم)
عبا، پارچه عبایی

cloak (اسم)
عبا، رداء، جبه، خرقه

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - پوششی است از پشم و جز آن که جلوش شکافته است و بر روی لباس پوشند . ۲ - روی پوش گشاد و بلند پشمی یا نخی که در میان پیش باز است و دو سوراخ در طرفین دارد که دستها را از آن بیرون آورند و طبقه روحانیون و جز آنان آن را بر دوش اندازند . ۳ - گلیم خط دار .

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . عباء ] (اِ. ) جامة گشاد و بلند و جلو باز با آستین های کوتاه .

لغت نامه دهخدا

عبا. [ ع َ ] ( ع اِ ) عباء. رجوع به عباء شود.

فرهنگ عمید

جامۀ گشاد و بلند که روی لباس های دیگر به دوش می اندازند.

دانشنامه عمومی

واژه عبا دو تا معنی میدهد، یکی چادر عربی زنانه.
معنی دوم عبا نوعی روپوش بلند و جلو باز است که روحانیان ایران میپوشند. آستین ندارد، ولی سوراخ هایی در آن تعبیه شده است که دست ها را از آن بیرون می گذارند. در برخی مناطق از پارچه و در برخی مناطق از پشم بوده است.
عبابافی از صنایع دستی قدیمی رایج در شهرستان نائین است. جنس عبای نائین از کرک شتر یا پشم گوسفند است.

دانشنامه آزاد فارسی

عَبا
تن پوشی رویی، گشاد، بلند، بی آستین و جلوباز. عبا که بر روی دیگر لباس ها بر دوش افکنده می شود دو سوراخ در جای آستین دارد که دست ها از آن بیرون می آید و با هیچ دگمه یا کمربندی بسته نمی شود. در قدیم شکل آن چنان بود که پارچه ای را از تمام پهنا به هم می دوختند؛ درست مانند کیسه. سپس در محل گردن و دست سوراخی تعبیه می کردند و جلوی آن را نیز می شکافتند. جنس آن معمولاً از پشم یا نخ و بیشتر به رنگ قهوه ای روشن بود. عبای ایرانی عمدتاً از پشم زمخت و به صورت دستباف بر دارِ خانه بافته می شد و برای عباهای تابستانی از منسوجات سبک تر استفاده می کردند. عباهای ابریشمی و زربافت، که عمدتاً از دمشق وارد می شد، خاص ثروتمندان بود. عباهایی که از پشم ضخیم دوخته می شد خاص آب و هوای سرد و عباهای پشم نازک خاص آب و هوای گرم بود. عبا در روزگار ایلخانیان مغول، آن قدر بلند بود که روی زمین کشیده می شد. این عبا در دورۀ صفویه و زندیه نیز رایج بود. کریم خان زند از اطلس قطنی عبایی بر دوش می انداخت. در دوره های زندیه و قاجاریه، عباهای راه راهی به نام مخطّط را نیز می پوشیدند. پوشیدن عبا در میان صوفیه رایج بود و درست مانند خرقه و مرقع نشان تمایز یک صوفی بود. عبا در میان فقرا مانند پتو و زیرانداز بود. نوع مرغوب تر عبا را از پارچۀ ضخیم سنگ خورده می دوختند. ازجمله نواحی معروف در تولید پارچۀ عبا، نایین، شوشتر، بوشهر، بجستان گناباد، کرمان، کاشان، بغداد و کربلاست. در دورۀ معاصر یکی از پوشش های اصلی روحانیون در بیشتر ممالک اسلامی و نیز لباس اقوام و طوایف، ازجمله ایران، عباست. در طرابلس سوریه عبا از پارچۀ مخطط و خشنی از پشم بسیار تابیده بافته می شود که آن را روی جبه می پوشند. در لبنان، مارونی ها، دروزی ها و نیز مسلمانان عبا می پوشند، گرچه در دروز تنها بلندپایگان مذهبی مجاز به پوشیدن عبا هستند. عبای ایلیاتی در مصر، مشابه عبایی است که در سوریه و عربستان پوشیده می شد، اما عبای رایج در میان اهالی شهری آن، آستین دار با راه های پهن قهوه ای و سفید، یا آبی و سفید است و تا روی پاها می افتد. در بغداد دسته ای از درویشان هستند که عبای سفید می پوشند. در ایتالیا نیز آن را از پشم لطیف و نازک می دوزند و نام آن Spain است.

فرهنگ فارسی ساره

بالاپوش


دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] عَبَاء واژه ای عربی است و نوعی چادر یا شنل که بر روی لباس می پوشند. به عبا، رداء هم می گویند. این لباس که از یک پارچه بزرگ دوخته می شود زنانه و مردانه است آستینچه دارد و از سر تا پا را می پوشاند. عبا لباس مشهور روحانیان و لباس رسمی عرب ها است.
عبا نوعی چادر یا شنل است که بر روی دیگر لباس ها می پوشند. به عبا، رداء هم می گویند. چنین لباسی در اقوام گوناگون به ویژه در مناطق سردسیر، از دیرباز مرسوم بوده است. این لباس که از یک پارچه بزرگ دوخته می شود زنانه و مردانه است، آستینچه دارد و از سر تا پا را می پوشاند. عبا لباس مشهور روحانیان و لباس رسمی عرب ها است. عبا را روی دشداشه، قبا یا لباده نیز می پوشند. هرچند عبا واژه ای عربی است اما در ادبیات فارسی نیز راه یافته و به کار رفته که خود نشان از رواج این لباس با همین نام میان ایرانیان دارد:
خواهندگانِ درگه بخشایش تواند

گویش اصفهانی

تکیه ای: abâ
طاری: abâ
طامه ای: abâ
طرقی: abâ
کشه ای: abâ
نطنزی: abâ


پیشنهاد کاربران

عبا: [ اصطلاح آخوندی]لباسی است که طلاب آن را بر روی دوش خود می اندازند.


کلمات دیگر: