غربی
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
عربی به فارسی
باختري , غربي , وابسته به مغرب يا باختر
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
عمار راشدی متوفی بسال ۱۲۵۱ میلادی معروف : غربی شاعر و ادیب بود
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
غربی. [ غ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان از بخش خفر شهرستان جهرم. در 3هزارگزی جنوب باب انار و در 1500گزی جنوب شوسه شیراز به جهرم قرار دارد.جلگه ای و گرمسیر مالاریائی است. سکنه آن 361 تن و مذهب آنان تشیع است و به زبان فارسی سخن می گویند، آب آن از رودخانه قره آغاج تأمین می شود. محصول آنجا غلات ، برنج ، چغندر، بادام ، مرکبات و شغل اهالی زراعت و باغداری است و راه فرعی دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ). قریه ای است در یک فرسنگی میانه جنوب و مشرق بلوک خفر. ( از فارسنامه ناصری گفتار دوم ص 197 ).
غربی. [ غ َ ] ( اِخ ) ( الوادی الَ... ) ناحیه ای است در حاکم نشین فزان در طرابلس غرب. این وادی از 104کیلومتری شمال غربی ناحیه مزروق به جنوب غربی امتداد یافته است و در قسمت فوقانی 11 قریه دارد که هرکدام از آنها با نخلستانها محاط شده و مرکز آن تکریت است. قریه جرمه زمانی مرکز فزان بوده و در نزد رومیها به گارامه شهرت داشته است در اطراف آن ویرانه ها و همچنین مجسمه باقی است. گمان میرود این ناحیه جنوبی ترین نقطه ای بوده است که رومیها بدان رسیده اند. در آن زمان ناحیه مذکور مانند غات و غدامس مرکز تجارتی مهم بود و اهالی وادی غربی از قوم توارق و غرب وسودانیان تشکیل یافته اند. ( از قاموس الاعلام ترکی ).
غربی. [ غ َ رَبی ی ] ( ص نسبی ) منسوب است به باب الغربیة که محله ای است به بغداد و در آنسوی شط قرار دارد. ( از انساب سمعانی ). در معجم البلدان غَرَبة به یکی از دروازه های بزرگ دارالخلافه بغداد اطلاق شده است و منسوب آن مطابق قاعده نسبت غَرَبی می شود. و نصربن احمد غربی بدین ناحیه منسوب است. رجوع به غربة و غربی ( اِخ ) شود.
غربی . [ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب به غرب . مقابل شرقی . مغربی : وماکنت به جانب الغربی اذ قضینا الی موسی الامر. (قرآن 44/28). حکایت باغ غربی و آمدن خواجه . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 346). || منسوب به غرب که در تداول امروز به کشورهای اروپا و آمریکا اطلاق شود: بلوک غربی ، کشورهای غربی . || منسوب به غرب ، که مغرب اقصی و یا ایالتی در مغرب اقصی شامل فاس و مراکش است . رجوع به غرب شود. || (اِ) شراب غوره ٔ خام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الفضیخ من النبیذ. (اقرب الموارد). || درخت که وقت غروب ، گرمی آفتاب بر آن رسد. || نوعی از خرما. || رنگی است سرخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
غربی . [ غ َ ] (اِخ ) (397 یا 398 - 464 هَ . ق .) ابوالخطاب نصربن احمدبن عبداﷲبن البطر القاری الغربی . ازاصحاب محاملی و عمر سماع کرد و اصحاب حدیث به سوی او رفتند. وی از جماعتی منفرداً روایت کرد، از آن جمله است : ابوالحسن بن رزق البزاز و ابوعبداﷲبن یحیی البیع و دیگران ، و قاضی مارستان و دیگران از وی روایت کنند. او از ثقات بود. (از معجم البلدان ذیل غربة).
غربی . [ غ َ ] (اِخ ) (الوادی الَ ...) ناحیه ای است در حاکم نشین فزان در طرابلس غرب . این وادی از 104کیلومتری شمال غربی ناحیه ٔ مزروق به جنوب غربی امتداد یافته است و در قسمت فوقانی 11 قریه دارد که هرکدام از آنها با نخلستانها محاط شده و مرکز آن تکریت است . قریه ٔ جرمه زمانی مرکز فزان بوده و در نزد رومیها به گارامه شهرت داشته است در اطراف آن ویرانه ها و همچنین مجسمه باقی است . گمان میرود این ناحیه جنوبی ترین نقطه ای بوده است که رومیها بدان رسیده اند. در آن زمان ناحیه ٔ مذکور مانند غات و غدامس مرکز تجارتی مهم بود و اهالی وادی غربی از قوم توارق و غرب وسودانیان تشکیل یافته اند. (از قاموس الاعلام ترکی ).
غربی . [ غ َ ] (اِخ ) (عمار الَ ...) عمار راشدی ، متوفی به سال 1251 م . معروف : غربی شاعر و ادیب بود. رجوع به عمار شود. (از اعلام زرکلی چ 1).
غربی . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان از بخش خفر شهرستان جهرم . در 3هزارگزی جنوب باب انار و در 1500گزی جنوب شوسه ٔ شیراز به جهرم قرار دارد.جلگه ای و گرمسیر مالاریائی است . سکنه ٔ آن 361 تن و مذهب آنان تشیع است و به زبان فارسی سخن می گویند، آب آن از رودخانه ٔ قره آغاج تأمین می شود. محصول آنجا غلات ، برنج ، چغندر، بادام ، مرکبات و شغل اهالی زراعت و باغداری است و راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). قریه ای است در یک فرسنگی میانه ٔ جنوب و مشرق بلوک خفر. (از فارسنامه ٔ ناصری گفتار دوم ص 197).
غربی . [ غ َ رَبی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به باب الغربیة که محله ای است به بغداد و در آنسوی شط قرار دارد. (از انساب سمعانی ). در معجم البلدان غَرَبة به یکی از دروازه های بزرگ دارالخلافه ٔ بغداد اطلاق شده است و منسوب آن مطابق قاعده ٔ نسبت غَرَبی می شود. و نصربن احمد غربی بدین ناحیه منسوب است . رجوع به غربة و غربی (اِخ ) شود.
فرهنگ عمید
۲. قرارگرفته در غرب.
۳. تهیه شده در غرب.
۴. از مردم غرب: غربی ها آمده بودند به کشورمان.
دانشنامه عمومی
این روستا در دهستان گل برنجی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱٬۱۰۰ نفر (۲۵۸خانوار) بوده است.
المقحفی، ابراهیم، احمد ، (مُعجَم المُدُن وَالقَبائِل الیَمَنِیَة) ، منشورات دار الحکمة، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).
جمعیت آن (۵۵ ) نفر (۶ خانوار) می باشد.
۲۰ سپتامبر ۱۹۴۰ (۱۹۴۰-09-۲۰) (آمریکا)
مه ۲۰۱۷ (۲۰۱۷-05) (کن)