تجاهل العارف . [ ت َ هَُ لُل ْ رِ ] (ع اِ مرکب ) با وجود علمی در امری اظهار جهل کردن و مقولات کثیره از روی استفهام بر زبان آوردن :
سرو گلزار ارم یا قامت دلجوست این
زلف مشکین یا کمند گردن آهوست این
اختر صبح سعادت مرکز پرگار عشق
تخم آه آتشین یا خال عنبربوست این
موج آب زندگی یا جوهر تیغ قضا
سرنوشت عاشقان یا پیچ و تاب موست این .
صائب (از آنندراج ).
نام یکی از صنایع معنویه در علم بدیع است که متکلم در نثر یا شعر خود راجاهل به امری نشان دهد که عالم در آن است برای تأکید مقصود خود. (فرهنگ نظام ). این صنعت چنان باشد که شاعر در نثر یا نظم چیزی را بگیرد و گوید ندانم که چنین است یا چنان ، هرچند داند اما خویشتن را نادان سازد و در قرآن عظیم این اسلوب هست : و انّا أو ایاکم لعلی هدی أو فی ضلال مبین . (قرآن
34 / 24). مثالش درنثر تازی : لا ادری ابدر زاهر، ام جبینه و بحر زاخر ام یمینه . دیگر پارسی در تعارف مردمان است که گوید: فلان آدمیست یا فرشته . قیس مجنون گوید:
باللّه یا ظبیات القاع قلن لنا
لیلای منکن ام لیلی من البشر.
دیگر زهیر گوید:
و ماادری و سوف اخال ادری
اقوم آل حصن ام نساء.
نصربن الحسن گوید:
احلم ما اری منهم ام الاخوان خوان .
دیگر متنبی راست :
ا ریقک ام ماءالغمامة ام خمر
بفی برود و هو فی کبدی جمر.
عنصری گوید:
در زیر امر اوست جهان و جهان خود اوست
یارب خدایگان جهانست یا جهان .
مراست :
ز ابر تیره همچون ظلمت مشک
همه عالم پر از نور یقین است
زمین است این ندانم یا سپهر است
سپهر است آن ندانم یا زمین است .
(حدایق السحر فی دقایق الشعر وطواط).
نزد اهل بدیع از محسنات معنویه بشمار رود. سکاکی نام این صنعت را سوق المعلوم مساق غیره نهاده و گفته است دوست ندارم نام صنعتی را که در کلام ایزدی وارد شده بتجاهل تعبیر کنم . علیهذا نام او را «سوق المعلوم مساق غیره لنکتة» میگذارم . و اما قید نکته . مانند تحقیر در این آیه ٔ شریفه حکایت از کفار: هل ندلکم علی رجل ینبئکم اذا مزقتم کل ممزق . (قرآن
34 / 7). منظور کفار حضرت ختمی مرتبت بوده که گویا او (ص ) را نمیشناختند. یا اگر می شناختند مردی عادی تصور میکردند. در صورتیکه بجمیع خصایص ظاهریه و باطنیه آن حضرت چون آفتاب نیمه روز آشنا بودند. و یا برای تعریض . مانند: و انّا أو ایاکم لعلی هدی او فی ضلال مبین . (قرآن
34 / 24). و مانند غیر آنچه ذکر شد از اعتبارات . چنانچه در مطول ذکر شده . و مثال این صنعت در اشعارپارسی مانند این بیت :
روزگار آشفته تر یا زلف تو یا کار من
ذره کمتر یا دهانت یا دل غمخوار من
؟
(از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به تعریفات جرجانی شود.