مترادف درگیر : گلاویز، گرفتار، مشغول
درگیر
مترادف درگیر : گلاویز، گرفتار، مشغول
فارسی به انگلیسی
involved
فارسی به عربی
تفشی
ذو علاقة
ذو علاقة
تفشي
مترادف و متضاد
شیوع، بروز، طغیان، وقوع، درگیر
پیچیده، گرفتار، مبهم، بغرنج، در گیر، مورد بحی
گلاویز
گرفتار، مشغول
۱. گلاویز
۲. گرفتار، مشغول
فرهنگ فارسی
گرفتار، گیرافتاده، گرفتارشدن، افروخته شدن
دهی است از دهستان ایسین بندر عباس و مشهور به درگور
( اسم ) ۱ - گرفتار . ۲ - مشغول . ۳ - آغاز زد و خورد .
دهی است از دهستان ایسین بندر عباس و مشهور به درگور
( اسم ) ۱ - گرفتار . ۲ - مشغول . ۳ - آغاز زد و خورد .
فرهنگ معین
(دَ ) (اِمر. ) ۱ - گرفتار. ۲ - مشغول . ۳ - آغاز زد و خورد.
لغت نامه دهخدا
درگیر. [ دَ ] (ن مف مرکب ) گرفتار. دُچار. || (نف مرکب ) درگیرنده . مؤثر. || موافق . سازگار :
صحبت ما و تو ناصح هیچ جا درگیر نیست
جای ما در بزم او خالی بود یا جای تو.
صحبت ما و تو ناصح هیچ جا درگیر نیست
جای ما در بزم او خالی بود یا جای تو.
اثر (از آنندراج ).
درگیر. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایسین بندرعباس و مشهور به درگور. رجوع به درگور شود.
فرهنگ عمید
گرفتار، گیرافتاده.
* درگیر شدن: (مصدر لازم )
۱. گرفتار شدن.
۲. آغاز شدن زد و خورد.
۳. افروخته شدن آتش جنگ و نبرد.
* درگیر شدن: (مصدر لازم )
۱. گرفتار شدن.
۲. آغاز شدن زد و خورد.
۳. افروخته شدن آتش جنگ و نبرد.
گرفتار؛ گیرافتاده.
〈 درگیر شدن: (مصدر لازم)
۱. گرفتار شدن.
۲. آغاز شدن زدوخورد.
۳. افروخته شدن آتش جنگ و نبرد.
دانشنامه عمومی
پیشنهاد کاربران
در کش و قوس
کله بند/kale band/
این کلمه در اصل کَلِّه ( به معنای سر ) بند بوده که در گویش شهرستان بهاباد به معنای درگیر، مشغول و گرفتار است. طرف میگه از صبح تا حالا، کله بند ماشین هستم ( مثل، سرگرم تعمیر ماشین بودن )
این کلمه در اصل کَلِّه ( به معنای سر ) بند بوده که در گویش شهرستان بهاباد به معنای درگیر، مشغول و گرفتار است. طرف میگه از صبح تا حالا، کله بند ماشین هستم ( مثل، سرگرم تعمیر ماشین بودن )
کلمات دیگر: