۱ - ( صفت ) منسوب به منصور ۲ - ( اسم ) یکی از گوشه های چهارگاه
منسوب است به منصوره
منصوری . [ م َ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب است به منصورة. (از انساب سمعانی ). رجوع به منصورة شود.
منصوری . [ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن محمدبن صالح ، از فقهای داودیین و کتاب المصباح و کتاب الهادی و کتاب النیر از اوست . (ابن الندیم ) (یادداشت مرحوم دهخدا).
منصوری . [ م َ ] (اِخ ) تیره ای از ایل کلهر. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 61). رجوع به کلهر شود.
منصوری . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خنافره است که در بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقع است و 1000 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ ابوجعفر هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
منصوری . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فسارود است که در بخش داراب شهرستان فسا واقع است و 139 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
منصوری . [ م َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان شاه آباد است که در جنوب خاوری شاه آباد واقع است . شمال دهستان دشت و جنوب آن کوهستانی است . رودخانه ٔراوند و رودخانه ٔ شیان در این دهستان به هم ملحق می شوند و قسمتی از اراضی و قراء این دهستان از این رودخانه مشروب می شوند. محصول عمده ٔ دهستان چغندرقند و محصولات دامی است . این دهستان از 22 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و 7500 تن سکنه دارد. مرکز دهستان آبادی داربید و قراء مهم آن چنگان ، مله سر، سیاه پله . چقاجنکه و حمیل است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
منصوری . [ م َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به منصور. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منصور شود. || قسمی آواز. یکی از گوشه های چهارگاه . (از یادداشت مرحوم دهخدا). || قسمی کاغذ منسوب به ابوالفضل منصوربن نصربن عبدالرحیم کاغذی ، از مردم سمرقند. و قسمی دیگر از کاغذ نیز به نام منصوری شهرت داشته است اقدم از زمان ابوالفضل منصور. (یادداشت مرحوم دهخدا).