کلمه جو
صفحه اصلی

غیبت


مترادف غیبت : دوری، فقدان، اختفا، افترا، بدگویی، زشتیاد، مذمت

متضاد غیبت : حضور

برابر پارسی : بدگویی، پنهان، دش یاد، ناپدید، ناپیدا، ناپیدایی

فارسی به انگلیسی

absence, cut, dirt, scandal, talk, backbiting, speaking ill of an absent person

backbiting, speaking ill of an absent person, absence


absence, cut, dirt, scandal, talk


فارسی به عربی

غیاب , غیابیة

مترادف و متضاد

absence (اسم)
عدم، فقدان، غیاب، غیبت، نبودن، حالت غیاب

absenteeism (اسم)
غیبت، حالت غایب بودن

backbite (اسم)
غیبت

fadeaway (اسم)
غیبت، زوال، ناپدیدی

دوری، فقدان ≠ حضور


اختفا


افترا، بدگویی، زشتیاد، مذمت


۱. دوری، فقدان
۲. اختفا
۳. افترا، بدگویی، زشتیاد، مذمت ≠ حضور


فرهنگ فارسی

غایب شدن، ناپیداشدن، پنهان شدن ازنظر، نهان بودن، پشت سرکسی بدگویی کردن وعیب اوراگفتن، بدگویی پشت سرکسی، زشت یاد
۱ - ( مصدر ) عیب کسی را در غیاب وی گفتن بد گفتن پشت سر کسی ۲ - ( اسم ) بدگویی در غیاب کسی . توضیح در لغت عرب این کلمه به کسر اول است ولی در فارسی زبانان غیبت گویند .

فرهنگ معین

(غِ یْ بَ ) [ ع . غیبة ] ۱ - (مص ل . ) ناپدید شدن . ۲ - (اِمص . ) ناپدیدی ، عدم حضور.
( ~ . ) [ ع . غیبة ] (مص ل . ) بد گفتن پشت سر کسی ، عیب کسی را در غیاب وی گفتن .

(غِ یْ بَ) [ ع . غیبة ] 1 - (مص ل .) ناپدید شدن . 2 - (اِمص .) ناپدیدی ، عدم حضور.


( ~ .) [ ع . غیبة ] (مص ل .) بد گفتن پشت سر کسی ، عیب کسی را در غیاب وی گفتن .


لغت نامه دهخدا

غیبت. [ ب َ ] ( ع اِمص ) عیب کسی در قفای او گفتن. ( غیاث اللغات ). بدگویی در غیاب کسی. غیبَة. غَیبَة. غَیبَت. رجوع به غیبة شود. جرجانی گوید: غیبت یاد کردن بدیهای کسی در غیاب اوست ، بشرط آنکه شخص دارای آن بدیها باشد و در غیر این صورت بهتان است و اگر مواجهه گوید شتم است. ( از تعریفات جرجانی ). در کشاف اصطلاحات الفنون چنین آمده است : غیبت اسم است از اغتیاب بمعنی بد گفتن کسی را بعد از وی ، بشرط آنکه راست باشد،و اگر دروغ باشد آن را بهتان گویند. صاحب مجمع السلوک گوید: غیبت آن است که مسلمانی را به چیزی یاد کنی که اگر بشنود او را ناخوش آید، خواه آنچه او را بدان یاد کرده ای راجع به عیبی در بدن یا پوشش یا آفرینش یا کردار یا گفتار یا دین یا دنیا یا فرزند یا خانه یا چارپای او باشد، و در تفسیر الدرر آمده : از رسول خدا ( ص ) درباره غیبت پرسیدند، فرمود: غیبت آن است که برادر خود را بدانچه او را ناخوش آید یاد کنی ، پس اگر آن چیز در او باشد آن را غیبت گویند، و اگر در او نباشد بهتان نامیده شود. و باید دانست که غیبت منحصر به گفتار نیست ، بلکه در فعل نیز جاری است ، مانندجنبش ، اشارت و کنایت. تصدیق غیبت نیز غیبت است و شنونده نیز در این صورت بیگناه نیست ، مگر اینکه به زبان خود آن را انکار کند و در صورت ترسیدن به دل خود منکر باشد، و هرگاه بتواند گفتار گوینده را با سخنی دیگر قطع کند یا از جای خود برخیزد، و اگر نکند گناه کرده است ، و اگر به زبان خود بگوید: خاموش باش ، ولی در دل غیبت را دوست داشته باشد دورویی کرده و مرتکب گناه شده است ؛ مگر آنکه در دل آن را مکروه شمارد. شخص ستمدیده را رواست که ظلم ستمگر را نزد پادشاه یا حاکم بگوید، لیکن نباید در نزد کسی جز پادشاه و آنکه توانایی بر دفع ستم دارد اظهار کند. هرگاه کسی از مردم دیهی غیبت کند غیبت نیست ، مگر آنکه گروهی را نام ببرد. یکی از متکلمان گوید: غیبت در صورتی است که بدان قصد زیان رسانیدن و شماتت باشد، لیکن اگر بر سبیل تأسف گفته شود غیبت نیست ، و همچنین غیبت درباره فاسق متجاهر غیبت محسوب نشود. رسول خدا ( ص ) فرمود: من القی جلباب الحیاء عن وجهه فلا غیبة؛ یعنی هرکه نقاب شرم را از چهره اش برافکند درباره او غیبت نیست. و نیز فرمود: اذکر الفاجر بما فیه کی یحذر الناس ؛ یعنی شخص فاجر را به اعمال و صفاتی که دارد یاد کن تا ازمردم بترسد. و اما اگر فاسق در نهان فسق کند آن را آشکار نباید کرد، و در صورتی که آشکار کنند غیبت است ، ولی اگر بر سبیل شناساندن یاد کنند غیبت نیست. و باید دانست که درباره غیبت پشیمانی و آمرزش خواستن کفایت میکند، و هرگاه غیبت به گوش شخص غیبت شده برسد باید نزد او رود و از وی حلیت خواهد، و اگر وی بمیرد یا در جایی دور باشد که استحلال متعذر گردد از خدا آمرزش خواهد، و حلال کردن وارثان را اعتباری نیست. در حدیث آمده است که هرگاه صاحب غیبت پیش از آنکه غیبت او به گوش مغتاب عنه برسد توبه کند، توبه وی پذیرفته میشود؛ زیرا پیش از آنکه غیبت به گوش شخص غیبت شده برسد و گناه محسوب شود استغفار و توبه کرده است و اگر پس از توبه به وی رسد، توبه او باطل نشود. از ابوالقاسم رحمه اﷲ تعالی درباره غیبت کننده ای که استغفار کرده است پرسیدند، گفت : خداوند او را نمی بخشد مگر اینکه غیبت شده او را ببخشد. ابواللیث گوید: اگر کسی زبان به غیبت کسی گشود و غیبت او بگوش طرف رسید، بر غیبت کننده است که از مغتاب عنه حلیت خواهد، و هرگاه به گوش او نرسید از خداوند آمرزش خواهد و طرف را آگاه نکند زیرا در این صورت دلش بدان مشغول گردد - انتهی.

غیبت . [غ َ ب َ ] (ع مص ) ناپدید شدن . دور شدن . جدایی . غایب شدن . ضد حضور. غیاب . رجوع به غَیبَة شود :
عیشیم بود با تو در غیبت و در حضرت
حالیم بود با تو در مستی و هشیاری .

منوچهری .


اگر بغیبت وی خللی افتد بخوارزم ، معتمدی بجای خود نصب کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 374). ان شاء اﷲ تعالی که در غیبت بنده همچنین بماند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 379). دوش نامه رسیده است از خواجه احمد... که کچات و چقراق ... میجنبد از غیب وی [ آلتونتاش ]. (تاریخ بیهقی ).
در غیبت و در حضور یکرویم
در انده و در سرور یکسانم .

مسعودسعد.


سپاه زنگ بغیبت او [ شاه ستارگان ] بر لشکر روم چیره گشت . (کلیله و دمنه ). و کدام خدمت در موازنه ٔ آن کرامت آید که در غیبت من بنده اهل بیت را ارزانی فرموده است . (کلیله و دمنه ).
در حضور انعام دیدیم ار بغیبت نیست آن
وام احسان را تقاضا برنتابد بیش از این .

خاقانی .


در غیبت آن قصیده که گفتم شگرف بود
در حضرت این قصیده ٔ دیگر نکوتر است .

خاقانی .


تا بغربت فتاده ام همه سال
نه مَهَم غیبت و سه مه حضر است .

خاقانی .


همگنان را در مواجهه حرمت کردی و در غیبت نکویی گفتی . (گلستان سعدی ).
چو بانگ دهل هولم از دور بود
بغیبت درم عیب مستور بود.

سعدی (بوستان ).


آنچه در غیبتت ای دوست بمن میگذرد
نتوانم که حکایت کنم الا به حضور.

سعدی (طیبات ).


اولیا اطفال حقّند ای پسر
در حضور و غیبت ایشان باخبر.

مولوی (مثنوی ).


دوستی دوستان درغیبت توان شناخت . (از سخنان منسوب به هوشنگ از تاریخ گزیده ).
از دست غیبت تو شکایت نمی کنم
تا نیست غیبتی نبود لذت حضور.

حافظ.


- غیبت صغری ؛ غیبت امام دوازدهم حضرت محمدبن حسن عسکری که مدت آن 69 سال بوده است . در خاندان نوبختی ص 212 چنین آمده است : تولد حضرت حجت یعنی ابوالقاسم محمدبن حسن عسکری ، ملقب به قائم آل محمد به روایت علمای اخبار امامیه در سال 256 هَ . ق . اتفاق افتاده است و شروع غیبت صغری از چهار سال بعد از تولد حضرت یعنی از سال 260 بوده . رجوع به کتاب الغیبةطوسی ص 167 و 275 شود. و دوره ٔ غیبت صغری از همین سال 260 تا 329 که سال فوت چهارمین نائب حضرت است یعنی 69 سال طول کشیده است و از سال 329 به بعد دوره ٔ غیبت کبری است که هنوز هم دوام دارد و تا هنگام ظهور ادامه خواهد داشت . از سال 256 هَ . ق . یعنی از سال تولد حضرت قائم به بعد در تمام مدت غیبت صغری بین آن حضرت و شیعیان امامیه چهار تن که نخستین آنان از طرف امام دهم و یازدهم و سه تن دیگر از طرف سلف خود منصوب شده اند رابط بوده ، عنوان سفارت ، و در بین امامیه سمت نیابت حضرت را داشته اند. آنان عرایض و مستدعیات شیعیان را به امام غایب میرسانیدند و به دستور حضرت به ایشان جواب میداده اند. این جوابها بصورت توقیع بر دست سفرا یعنی نواب اربعه صادر میشده است . اسامی نواب اربعه و دوره ٔ نیابت هر کدام از ایشان بقرار زیر است : 1- ابوعمرو عثمان بن سعید عمری که او را امام ابوالحسن علی بن محمد هادی و امام ابومحمد حسن بن علی عسکری به این مقام برگزیده بودند. 2- ابوجعفر محمدبن عثمان بن سعید عمری پسر نایب اول . دوره ٔ نیابت پدر و پسر از سال 260 تا 304 یا جمادی الاولی 305 هَ . ق . طول کشیده است . 3- ابوالقاسم حسین بن روح بن ابی بحر نوبختی . از 305 تا شعبان 326 هَ. ق . 4- ابوالحسین علی بن محمد سمری . از شعبان 326 تا شعبان 329 - انتهی . سبائیه از غلات امامیه ، قائل به غیبت امیرالمؤمنین علی (ع ) باشند و مخمسه قائل به غیبت حضرت حسین بن علی علیهماالسلام اند و کیسانیه به غیبت محمدبن الحنفیة قائلند و ناوسیه جعفربن محمد (ع )را غائب دانند و محمدیه محمدبن علی بن الهادی (ع ) راامام غائب گویند و امامیه ٔ اثنی عشریه مهدی بن الحسن العسکری را غایب و مستتر و حجت منتظر میدانند. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به خاندان نوبختی ص 75 و 96 و 106و 111 و 124 و 125 و 183و 212 و 231 و 239 و 243 و 249 شود.
- غیبت کبری ؛ غیبت امام زمان پس از غیبت صغری تا هنگام ظهور. رجوع به غبیت صغری شود.
- در غیبت کسی ؛ سپس او. در غیاب او. پشت سر او.
|| (اصطلاح تصوف ) غیبت در مقابل شهود است و آن بر دو گونه است : غیبتی مذموم در مقابل شهود حق ، و غیبتی محمود در مقابله شهود خلق . (نفائس الفنون ص 171). جرجانی گوید: غیبت در اصطلاح متصوفه غیبت دل است از دانستن احوال جاریه ٔ مردم و حتی احوال نفس خود بسبب شغل حس شخص به واردات ، چنانکه از جانب حق واردی بزرگ رسد و حاکم حقیقت بر وی پیروز شود، پس او حاضر به حق است و غائب از خود و مردم . شاهد این سخن داستان زنان مصر است که هنگام دیدن یوسف دستهای خود را بریدند، چون مشاهده ٔ جمال یوسف چنین است ، پس چگونه باشد غیبت مشاهده ٔ انوار خدای ذوالجلال ؟ (از تعریفات جرجانی ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: غیبت در اصطلاح متصوفه مقام کثرت است . میر سیدحسینی در مقام و معنی غیبت و حضور گفته است :
ور نگنجی با خود اندر کوی او
گم شو از خود تا بیابی بوی او
تا تو نزدیک خودی زین حرف دور
غیبتی باید اگر خواهی حضور.
|| (اصطلاح نجوم ) برآمدن یکی از ثوابت است در روز و غروب آن در شب پیش از فروشدن شفق . توضیح اینکه چون آفتاب به کوکبی از ثابتات نزدیک آید او را بشعاع خویش بپوشاند، و برآمدن آن کوکب به روز گردد و فروشدن آن بشب پیش از فروشدن شفق ، و این حال را غیبت و ناپدید شدن بمغرب نامند. (از التفهیم ابوریحان بیرونی ص 114). رجوع به همین کتاب صفحه ٔ مذکور وماده ٔ «منازل قمر» در همین لغت نامه شود. || بدگویی در پس کسی . بدی و عیب کسی را گفتن در غیاب او. غیبت کردن . رجوع به غَیبة و غیبَت شود :
زنا و مسخره جور و محال و غیبت ودزدی
دروغ و مکر و عشوه ، کبرو طراری و غمازی .

ناصرخسرو (دیوان تقوی ص 445).


زبان را از دروغ و فحش و بهتان و غیبت بسته گردانیدم . (کلیله و دمنه ). یعنی سفله چون به هنر با کس برنیاید به غیبتش در پوستین افتد. (گلستان سعدی ).
کسی گفت و پنداشتم طیبت است
که دزدی بسامان تر از غیبت است .

سعدی (بوستان ).


زبان آمد از بهر شکر و سپاس
به غیبت نگرداندش حق شناس .

سعدی (بوستان ).


- غیبت کردن . رجوع به همین مدخل در ردیف خود شود.
- غیبت گفتن ؛ غیبت کردن . بدگویی . رجوع به غیبت و غیبت کردن شود :
حفاظ آینه این یک هنر بس
که پیش کس نگوید غیبت کس .

نظامی .


|| (اِ) زمین پست . یقال : وقعنا فی غیبة؛ یعنی افتادیم در جایی پست از زمین . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).

فرهنگ عمید

بدگویی کردن پشت سر کسی، زشت یاد.
* غیبت کردن: (مصدر لازم ) = غیبت۲
* غیبت گفتن: (مصدر لازم ) [قدیمی] = غیبت۲
۱. [مقابلِ حضور] غایب شدن، ناپیدا شدن، پنهان شدن از نظر، نهان بودن.
۲. در شیعۀ اثناعشری، نهان بودن امام دوازدهم از انظار.
* غیبت صغرا: در شیعۀ اثناعشری، غیبت امام دوازدهم از چهار سال بعد از تولد یعنی از سال ۲۶۰ (هـجری قمری ) تا مدت ۶۹ سال (سال ۳۲۹ هـجری قمری ) که سال فوت چهارمین نایب آن حضرت بوده.
* غیبت کبرا: در شیعۀ اثناعشری، غیبت امام دوازدهم پس از غیبت صغرا که تا هنگام ظهور ادامه خواهد داشت.

۱. [مقابلِ حضور] غایب شدن؛ ناپیدا شدن؛ پنهان شدن از نظر؛ نهان بودن.
۲. در شیعۀ اثناعشری، نهان بودن امام دوازدهم از انظار.
⟨ غیبت صغرا: در شیعۀ اثناعشری، غیبت امام دوازدهم از چهار سال بعد از تولد یعنی از سال ۲۶۰ (هـجری قمری) تا مدت ۶۹ سال (سال ۳۲۹ هـجری قمری) که سال فوت چهارمین نایب آن حضرت بوده.
⟨ غیبت کبرا: در شیعۀ اثناعشری، غیبت امام دوازدهم پس از غیبت صغرا که تا هنگام ظهور ادامه خواهد داشت.


بدگویی کردن پشت سر کسی؛ زشت‌یاد.
⟨ غیبت کردن: (مصدر لازم) = غیبت۲
⟨ غیبت گفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] = غیبت۲


دانشنامه عمومی

غیبت کردن به معنی گفتن بدی های یک فرد در جمعی که او در آن حضور ندارد به کار می رود. اصطلاح دیگری که معادل این معنای غیبت است، پشت سر کسی بدگویی کردن یا پشت سر کسی حرف زدن است. زمانی آنچه که پشت سر کسی گفته می شود غیبت نام می گیرد که اولاً آن فرد از شنیدنش ناراحت شود، و دوم آن که آن حرف راست باشد. اگر آنچه که پشت سر فردی گفته شده، راست نباشد، بهتان یا تهمت نام می گیرد. غیبت در لغت به معنی حضور نداشت یک فرد در یک مکان خاص است.
از دید اسلام، غیبت از مؤمن از گناهان کبیره است. یکی از راه های جلوگیری از غیبت منع کردن از آن به هنگام شنیدنش می باشد. گناه شنونده غیبت بزرگتر است زیرا اگر غیبت کننده را از عملش منع ننماید غیبت کننده حریص می گردد و عملش را در مجالس دیگر تکرار می کند.

غیبت (ابهام زدایی). غیبت با معانی مختلفی به کار می رود:
غیبت، یکی از گناهان در ادیان
غیبت امام زمان
غیبت کبری
غیبت صغری
الغیبة (نعمانی)، از قدیمی ترین کتاب ها پیرامون امام دوازدهم شیعیان و مسائل مربوط به ظهور
الغیبة (طوسی)، کتابی از شیخ طوسی در توجیه غیبت کبری امام دوازدهم

دانشنامه آزاد فارسی

غِیبت (اخلاق)
سخن، فعل یا اشاره ای است که پشت سر مسلمانی از عیب او حکایت کند، چنان که اگر به گوش او برسد، ناراحت شود. این کار حرام است. در صورتی که مفسده ای نباشد باید از فرد غیبت شده (مغتاب) جلب رضایت شود. از منابع روایی اسلامی برمی آید که غیبت گناه کبیره است. در قرآن کریم، این کار به منزلۀ خوردن مردار برادر مسلمان تلقی شده است. پیامبر اسلام (ص) می فرماید که غیبت از زنا بدتر است. دربارۀ حرمت غیبت مسلمان مجنون یا نابالغ غیر ممیز اختلاف است. ذکر عیوب ظاهر مغتاب مانند کوری و امثال آن به نظر برخی غیبت شمرده نمی شود و برخی عالمان، قصد تحقیر را نیز در تحقق غیبت شرط کرده اند و برخی دیگر ذکر عیب مسلمان را بدون حضور هیچ مخاطب نیز غیبت شمرده اند. ذکر عیب جمعی از مسلمانان مانند اهالی یک شهر نیز به نظر بسیاری فقیهان غیبت است. در دو مورد، غیبت جایز است: ۱. ذکر عیب مسلمان متجاهر به فسق، فقط در مورد همان فسقی که به آن تجاهر می کند؛ ۲. در مقام تظلم خواهی و نیز چنانچه مصلحتی مهم تر از حفظ عیوب مسلمان در بین باشد، انجام غیبت منعی ندارد؛ مانند تنبیه کردن مغتاب، چنان که پس از غیبت، از روی شرم امید رود که دست از کار بد خود بکشد؛ یا در مقام نصیحت یا مشورت دادن به کسی که نیاز به مشورت و نصیحت دارد؛ یا در مقام جرح شاهد که در محکمه اقامۀ شهادت کرده است؛ یا در مقام رد کسی که در دین بدعت وارد کرده است.

فرهنگ فارسی ساره

دش یاد، ناپیدایی، بدگوی


نقل قول ها

غیبت کردندر لغت به معنی حضور نداشت یک فرد در یک مکان خاص است. غیبت یعنی سخن گفتن در غیاب فرد مسلمان از آنچه در اوست، که سبب ناراحتی و نگرانی او می شود. غیبت کردن می تواند زمینه ساز عیب جویی، سخن چینی، بهتان و فراموش کردن عیب خودِ شخص باشد و غیبت نکردن خوش گمانی، چشم پوشی، شبهه زدایی. زمانی آنچه که پشت سر کسی گفته می شود غیبت نام می گیرد که اولاً آن فرد از شنیدنش ناراحت شود، و دوم آن که آن حرف راست باشد. اگر آنچه که پشت سر فردی گفته شده، راست نباشد، بهتان یا تهمت نام می گیرد. از دید فقه اسلام، غیبت کردن به معنای آشکار کردن عیب مخفی مؤمن است. غیبت در اسلام از گناهان کبیره است و بنابر روایات گناه بزرگتری از دروغ و زنا است.
• یاأیها اللذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن إن بعض الظن إثم ولا تجسسوا ولا یغتب بعضکم بعضاً أیحب أحدکم أن یأکل لحم أخیه میتا فکرهتموه واتقوا الله إن الله تواب رحیم• «ای کسانی که ایمان آورده اید! از بسیاری از گمان ها دوری کنید؛ زیرا بعضی گمان ها گناه است. (و درکار دیگران) تجسس نکنید و بعضی از شما دیگری را غیبت نکند، آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مردهٔ خود را بخورد! پس آن را ناپسند می دانید و از خداوند پروا کنید، همانا خداوند توبه پذیر مهربان است.»• -> حجرات/۱۲
• کسی که دیگری را در غیابش به عیبی که مردم از آن باخبرند یاد کند، غیبت او را نکرده است و کسی که دیگری را در غیابش به عیبی یاد کند که مردم از آن بی خبرند، غیبت او را کرده است و کسی که او را به عیبی که در او نیست یاد کند به او بهتان زده است. -> موسی بن جعفر الکاظم، جامع السعادات، ج ۲، ص ۳۰۴

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] غِیبَت به معنای بدگویی پشت سر دیگران، از گناهان کبیره ای که دین اسلام به شدت از آن نهی کرده است. قرآن این گناه را همچون خوردن گوشت انسان مرده توصیف کرده و در روایات گناه آن شدیدتر از زنا معرفی شده است. علاوه بر ارتکاب غیبت، گوش دادن به غیبت نیز حرام است. این گناه پایمال کردن حق الناس به شمار می آید؛ از این رو، بنابر برخی روایات، توبه از آن مشروط به گذشت کردن غیبت شونده است. در روایات، برای غیبت آثار و عذاب هایی ذکر شده است؛ مانند این که پاداش اعمال صالح غیبت کننده به غیبت شونده منتقل می شود و گناهانِ غیبت شونده به غیبت کننده.
در اصطلاح علم اخلاق، غیبت آن است که در غیاب برادر دینی، به بیان آنچه نقلش مایه ناخشنودی او می شود بپردازند، خواه آن نقص در بدن او باشد یا در نَسب یا در صفات و افعال و اقوال او یا در چیزی که متعلق به او باشد مثل خانه، لباس و...
غیبت بر چند قسم است: گفتن مستقیم یا با کنایه، نوشتن، با اشاره دست و پا. روایت است «زنی بر عایشه وارد شد چون بیرون رفت، عایشه با دست خود اشاره کرد که این کوتاه است. رسول خدا(ص) فرمود: غیبت او را کردی.»

واژه نامه بختیاریکا

بداهی

پیشنهاد کاربران

به 'غیبت کردن' رجوع شود. . .

پشت سر گویی، نهستی

فلانی غیبت دارد
فلانی نیامده است
هر کس غیبت غیر موجه داشته باشد اخراج میشود
هرکس نیامدش پزیرفته نشود بیرون کرده میشود

پس گویی، پشت گویی، نهان گویی، پنهان شدن، نهان شدگی، ناپیدایی

غیبت : نیست ، نیامده است
***
مثال : چه کسانی در کلاس غیبت دارند ؟
جواب : فلانی

بد گویی پشت سر دیگران. خراب کردن دیگران در غیاب آنها


باشنده= حاضر
ناباشنده= غایب

ناباشندگی =غیب

پُشتگوییدن.

دُشیادیدن.


کلمات دیگر: