مترادف غلامی : بردگی، بندگی، خدمتکاری، نوکری
متضاد غلامی : اربابی
بردگی، بندگی، خدمتکاری، نوکری ≠ اربابی
غلامی . [ غ ُ ] (ص نسبی ) منسوب به غلام . رجوع به غلام شود. || محبوب دوست . زن دوست . (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 192 الف ).
غلامی . [ غ ُ ] (اِ) شکلی است از مروارید که قاعده ٔ آن مستدیر و محیط آن مستوی و رأس آن تیز، و گویی مخروط است و قاعده ٔ آن بعضی از کره است . رجوع به الجماهر بیرونی ص 125 و 127 و 129 شود.
غلامی . [ غ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهریاری بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری که در 36هزارگزی جنوب خاوری بهشهر قرار داد. محلی کوهستانی و معتدل مرطوب است . سکنه ٔ آن 360 تن شیعه هستند که به مازندرانی و فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه و دره محلی است . محصول آن غلات ، لبنیات ، و ارزن و شغل اهالی زراعت و مختصری گله داری است . صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). یکی از دهات چهاردانگه ٔ هزار جریب است . رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استراباد چ 1336 هَ .ش . ص 85 و 165 شود.
غلامی . [ غ ُ ] (اِخ ) یکی از شعرای عثمانی در قرن دهم هجری قمری . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
عسجدی (دیوان ص 35).
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
سعدی (طیبات ).
سعدی (خواتیم ).
حافظ.
غلامی . [ غ ] (اِخ ) مولاناسعید غلامی . یکی از شاعران ایران بود. در صبح گلشن آمده : غلامی از خداوندان سخن برجسته ، و شاهدان مضامین رنگین به غلامی طبع والایش کمر بسته ، این بیت ازوست :
غلام خویشتنم خوانده ماه رخساری
سیاه بختی من کرد عاقبت کاری .
از توابع دهستان چهاردانگه ی شهریاری بهشهر