مترادف سرچشمه : چشمه، ماخذ، مبدا، منبع، منشا، ینبوع، کنه، اصل
سرچشمه
مترادف سرچشمه : چشمه، ماخذ، مبدا، منبع، منشا، ینبوع، کنه، اصل
فارسی به انگلیسی
source, fountain-head
derivation, font, fount, fountain, head, headwaters, home, matrix, mother, origin, parent, progenitor, provenance, reference, rise, root, source, spring, torch, wellspring
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
چشمه، ماخذ، مبدا، منبع، منشا، ینبوع
کنه، اصل
۱. چشمه، ماخذ، مبدا، منبع، منشا، ینبوع
۲. کنه، اصل
فرهنگ فارسی
۱ - محلی که چشمه از آن پدید آید و آب روان گردد . ۲ - چشمه منبع .
ده از دهستان عشق آباد بخش فدیشه شهرستان نیشابور دارای ۱۴۲ تن سکنه . آب آن از قنات .
لغت نامه دهخدا
سرچشمه ٔ حیوان بین در طاس و ز عکس او
ریگ تک دریا را بشمار به صبح اندر.
خاقانی .
دیده ام سرچشمه ٔ خضر و کبوتروار آب
خورده و پس جرعه ریزی دردهان آورده ام .
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 256).
به سرچشمه ٔ نیل رغبت نمود
که آن پایه را دیده نادیده بود.
نظامی .
اگر خضر بر آب حیوان گذشت
محمد ز سرچشمه ٔ جان گذشت .
نظامی .
دیدیم بسی آب ز سرچشمه ٔ خرد
چون بیشتر آمد شتر و بار ببرد.
سعدی .
تو اوّل نبستی که سرچشمه بود
چو سیلاب شد پیش بستن چه سود.
سعدی .
ز سرو قد دلجویت مکن محروم چشمم را
بدین سرچشمه اش بنشان که خوش آبی روان دارد.
حافظ.
سرچشمه . [ س َ چ ِ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان عشق آباد بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور. دارای 142 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
سرچشمه . [ س َ چ ِ م َ ] (اِخ ) نام محله ای است در تهران ، حدود آن فعلاً به محل تقاطعخیابان سیروس و چراغ برق (امیرکبیر) محدود میشود.
سرچشمه . [ س َ چ ِم َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیزکی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. دارای 177 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، چغندر، بنشن . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
سرچشمه . [ س َ چ ِم َ ] (اِخ ) دهی جزو دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز. دارای 199 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، یونجه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
سرچشمه . [س َ چ ِ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دوبن بخش شیروان شهرستان قوچان . دارای 437 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن انگور است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
سرچشمه .[ س َ چ ِ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرم خان بخش حومه ٔشهرستان بجنورد. دارای 178 تن سکنه . آب آن از چشمه .محصول آن انگور. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
سرچشمه حیوان بین در طاس و ز عکس او
ریگ تک دریا را بشمار به صبح اندر.
خورده و پس جرعه ریزی دردهان آورده ام.
که آن پایه را دیده نادیده بود.
محمد ز سرچشمه جان گذشت.
چون بیشتر آمد شتر و بار ببرد.
چو سیلاب شد پیش بستن چه سود.
بدین سرچشمه اش بنشان که خوش آبی روان دارد.
سرچشمه. [ س َ چ ِ م َ ] ( اِخ ) نام محله ای است در تهران ، حدود آن فعلاً به محل تقاطعخیابان سیروس و چراغ برق ( امیرکبیر ) محدود میشود.
سرچشمه. [ س َ چ ِم َ ] ( اِخ ) دهی جزو دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز. دارای 199 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات ، یونجه. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
سرچشمه. [ س َ چ ِ م َ ] ( اِخ ) دهی است ازدهستان و بخش قیر و کارزین شهرستان فیروزآباد. دارای 314 تن سکنه. آب آن از رودخانه قره آغاج. محصولش غلات ، برنج و خرما. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).
سرچشمه. [ س َ چ ِم َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان بیزکی بخش حومه شهرستان مشهد. دارای 177 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات ، چغندر، بنشن. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
سرچشمه.[ س َ چ ِ م َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان گرم خان بخش حومه ٔشهرستان بجنورد. دارای 178 تن سکنه. آب آن از چشمه.محصول آن انگور. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
سرچشمه. [س َ چ ِ م َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان دوبن بخش شیروان شهرستان قوچان. دارای 437 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن انگور است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
سرچشمه. [ س َ چ ِ م َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان عشق آباد بخش فدیشه شهرستان نیشابور. دارای 142 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
سرچشمه (اسفراین)
سرچشمه (بافت)
سرچشمه (بجنورد)
سرچشمه (تفت)
سرچشمه (جم)
سرچشمه (جیرفت)
سرچشمه (زاهدان)
سرچشمه (سراب)
سرچشمه (سقز)
سرچشمه (سپیدان)
سرچشمه (لاهیجان)
سرچشمه (مسجدسلیمان)
سرچشمه (چالوس)
سرچشمه (کلاردشت)
سرچشمه (گالیکش)
سرچشمه (گرگان)
روستای سرچشمه در بخش مرکزی دهستان میلانلو و در 35 کیلومتری شمال شرقی شهرستان اسفراین استان خراسان شمالی قرار دارد.
وجه تسمیه این روستا به خاطر چشمه های فراوان این روستا می باشد که سر آمد آن چهل چشمه که در ابتدا ورودی روستا قرار دارد.
این روستا در دهستان کلارستاق شرقی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۹ نفر (۱۷خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان کوهستان (چالوس) قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۰، جمعیت آن ۹ نفر (۴ خانوار) بوده است.
فهرست جماعت های تاجیکستان
گویش مازنی
چشمه ای در روستای یخکش بهشهر
از توابع دهستان کوهستان غرب چالوس
۱نام مرتعی در آمل ۲محله ای در گرگان
واژه نامه بختیاریکا
بالا واز؛ سَر اَو؛ بُن گه
پیشنهاد کاربران
محل سکونت طوایف خلیلی بیگیوند پلنگ و طایفه مال احمدی از ایل منجزی بهداروند
*بختیاروند *