کلمه جو
صفحه اصلی

کبریت


برابر پارسی : گیرانه، آتشزنه، گوگرد

فارسی به انگلیسی

match

فارسی به عربی

ضوء , قداحة , مباراة

مترادف و متضاد

light (اسم)
پرتو، تابش، وضوح، مشعل، سو، اتش، اتش زنه، نور، چراغ، فانوس، کبریت، برق چشم، سرگرم کننده غیر جدی، لحاظ

match (اسم)
تطابق، تطبیق، حریف، جفت، نظیر، همسر، لنگه، مسابقه، همتا، ازدواج، کبریت، چوب کبریت، حریف کسی بودن، زور ازمایی

lighter (اسم)
گیرانه، کبریت، فندک، قایق باری

matches (اسم)
کبریت

فرهنگ فارسی

گوگرد، چوبی که سر آن گوگردداردوباکشیدن بچیزدیگرمشتعل میشود، به معنی زرسرخ ویاقوت نیزمیگویند
( اسم ) ۱ - گوگرد . ۲ - خسی که باب گوگرد تر کنند و خشک سازند و باندک گرمی آتش بر گیرد و برای افروختن شمع و چراغ بکار آید . ۳ - زر خالص . یا کبریت نباتی .

فرهنگ معین

(کِ ) (اِ. ) قطعه کوتاه و باریکی از چوب که انتهای آن به مواد آتش زا مثل گوگرد آغشته شده و بر اثر مالش یا اصطکاک با سطح زبر آتش می گیرد.

لغت نامه دهخدا

کبریت . [ ک ِ ] (ع اِ) گوگرد.(برهان ) (دهار) (مفاتیح العلوم ) (مهذب الاسماء). گوگرد و این معرب است . (آنندراج ). گوگرد که به هندی گندیک گویند. (غیاث اللغات ). نَبخَة. (منتهی الارب ). ماده ٔ بسیط معدنی زردرنگ که در آب حل نمی شود و بدان آتش افروزند. (از اقرب الموارد). نوعی از سنگ سنباده ٔ نرم که در معدن مرطوب و سست است . (الجماهر چ حیدرآبادسال 1355 هَ . ق . ص 103). گوگرد که سنگ آتش گیر است یا جوهری است معدنی و آن بخاری باشد دخانی که بعض آن زیرزمین منجمد گردد و بعض آن از شکافها بر آید و درکرانه بسته گردد و گویند معدن آن در وادی النهل ورای تبت است و گویند چشمه است روان چون منجمد گردد کبریت شود و آن بر اصناف باشد سرخ و زرد و سیاه . (منتهی الارب ). معروف است و بزودی (یعنی بسرعت ) مشتعل شود و دودش گلو را زحمت می دهد و در کتاب مقدس وارد است که خداوند بر سدوم و عموره آتش و کبریت از آسمان بارانید. (قاموس کتاب مقدس ). به فارسی گوگرد نامند و آن اصل حارموالید و زیبق اصل بارد آن و چهار قسم می باشد، یکی سرخ و شفاف لامع و کبریت احمر نامند، و یکی زرد مایل به سبزی و آن را مصطکاوی و اصابعی نامند، و یکی سفید و مسمی به گوگرد فارسی است و قسم چهارم مایل به کبودی و او را کبریت اسود و کدر نامند. و آنچه از طبیخ آب چشمه های گرم و از خاک بعضی اماکن بهم می رسد مایل به سیاهی می باشد و بهترین او احمر است . و به اصطلاح اهل کیمیا اکسیر مصنوع در غایت سرخی و مسمی به گوگرد احمر است نه معدنی او. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). کبریت به الوان می باشد و معادن فراوان دارد، آنچه در ایران است معدن دماوند و بر قله ٔ آن کوه چاهها کنده اند و آن هفتاد چاه است که گوگرد می دهد یکی که بزرگتر است از کثرت بخار نزدیکش نمی توان رفت که بیهوشی آورد، و معدن بامیان چشمه ای است از آنجا آب چنان بر می جوشدکه به مسافتی آوازش می توان شنید و چون بیشتر می رود منجمد میگردد و گوگرد میشود، معدن هوین به کوه لر کوچک به الوان گوگرد می دهد، و در دیگر ولایات بکوه برانس از توابع اندلس معدن گوگرد است . (نزهةالقلوب مقاله ٔ سیم ص 207) :
اگر کبریا بینی از ناز شاید
ز کبریت هم کبریایی نیابی .

خاقانی .


گرچه از کبریت بفروزد چراغ
زو چراغ آسمان پوشیده اند.

خاقانی .


شعله چون روشن شود کبریت می سوزد نخست
ای مفتن فتنه را بر پا ز سر گوشی مکن .

میریحیی شیرازی (از آنندراج ).


خواجه در دنیا و دین از بهر زر در آتش است
همچو کبریت این سبک مغز از دو سر در آتش است .

شفیع اثر (از آنندراج ).


- روح الکبریت ؛ اسید سولفوریک . (دزی ج 2 ص 438).
- عود کبریت ؛ کبریت . (دزی ج 2 ص 438).
- مثل کبریت ؛ سخت خشک . (امثال و حکم ).
|| زر خالص . (برهان ). زر سرخ . (از اقرب الموارد). زر و نقره ٔ خالص .(غیاث اللغات ). ذَهَب . (مهذب الاسماء). طلا. (ناظم الاطباء). (دزی ج 2 ص 438). گفته می شود طلا یا نقره ٔ کبریت ، یعنی خالص . (از اقرب الموارد). || به اصطلاح صناعت کیمیا، یکی از ارواح باشد. (مفاتیح العلوم ). || یاقوت سرخ . (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). یاقوت رمانی . (الجماهر چ حیدرآباد سال 1355 هَ . ق . ص 67).

کبریت. [ ک ِ ] ( ع اِ ) گوگرد.( برهان ) ( دهار ) ( مفاتیح العلوم ) ( مهذب الاسماء ). گوگرد و این معرب است. ( آنندراج ). گوگرد که به هندی گندیک گویند. ( غیاث اللغات ). نَبخَة. ( منتهی الارب ). ماده بسیط معدنی زردرنگ که در آب حل نمی شود و بدان آتش افروزند. ( از اقرب الموارد ). نوعی از سنگ سنباده نرم که در معدن مرطوب و سست است. ( الجماهر چ حیدرآبادسال 1355 هَ. ق. ص 103 ). گوگرد که سنگ آتش گیر است یا جوهری است معدنی و آن بخاری باشد دخانی که بعض آن زیرزمین منجمد گردد و بعض آن از شکافها بر آید و درکرانه بسته گردد و گویند معدن آن در وادی النهل ورای تبت است و گویند چشمه است روان چون منجمد گردد کبریت شود و آن بر اصناف باشد سرخ و زرد و سیاه. ( منتهی الارب ). معروف است و بزودی ( یعنی بسرعت ) مشتعل شود و دودش گلو را زحمت می دهد و در کتاب مقدس وارد است که خداوند بر سدوم و عموره آتش و کبریت از آسمان بارانید. ( قاموس کتاب مقدس ). به فارسی گوگرد نامند و آن اصل حارموالید و زیبق اصل بارد آن و چهار قسم می باشد، یکی سرخ و شفاف لامع و کبریت احمر نامند، و یکی زرد مایل به سبزی و آن را مصطکاوی و اصابعی نامند، و یکی سفید و مسمی به گوگرد فارسی است و قسم چهارم مایل به کبودی و او را کبریت اسود و کدر نامند. و آنچه از طبیخ آب چشمه های گرم و از خاک بعضی اماکن بهم می رسد مایل به سیاهی می باشد و بهترین او احمر است. و به اصطلاح اهل کیمیا اکسیر مصنوع در غایت سرخی و مسمی به گوگرد احمر است نه معدنی او. ( تحفه حکیم مؤمن ). کبریت به الوان می باشد و معادن فراوان دارد، آنچه در ایران است معدن دماوند و بر قله آن کوه چاهها کنده اند و آن هفتاد چاه است که گوگرد می دهد یکی که بزرگتر است از کثرت بخار نزدیکش نمی توان رفت که بیهوشی آورد، و معدن بامیان چشمه ای است از آنجا آب چنان بر می جوشدکه به مسافتی آوازش می توان شنید و چون بیشتر می رود منجمد میگردد و گوگرد میشود، معدن هوین به کوه لر کوچک به الوان گوگرد می دهد، و در دیگر ولایات بکوه برانس از توابع اندلس معدن گوگرد است. ( نزهةالقلوب مقاله سیم ص 207 ) :
اگر کبریا بینی از ناز شاید
ز کبریت هم کبریایی نیابی.
خاقانی.
گرچه از کبریت بفروزد چراغ
زو چراغ آسمان پوشیده اند.
خاقانی.
شعله چون روشن شود کبریت می سوزد نخست
ای مفتن فتنه را بر پا ز سر گوشی مکن.

کبریت . [ ک ِ ] (ع اِ) چوب کوچک و باریکی که در نوک آن گوگرد باشد. (ناظم الاطباء). فارسیان خسی را گویند که به آب گوگرد تر کرده خشک سازند و به اندک گرمی آتش گیرد و برای افروختن شمع و چراغ بکار آیدو در عرف هند آن را یاسلائی خوانند و این مجاز است از عالم تسمیة الشی ٔ باسم مادته ، مثل شمع که بمعنی موم است و بر فتیله ٔ موم اطلاق کنند. (آنندراج ). در قدیم کبریت از تکه چوبهای باریک یا چوب شاهدانه ساخته می شد که یک یا دو سر آن را در گوگرد مذاب برده بودند و افروخته نمی شد مگر در تماس با جسمی مشتعل . نخستین کبریت شیمیائی در حدود 1809 م . پیدا شد. این کبریت عبارت از چوبهای باریکی بود که سرهای آن را گوگردی کرده و سپس در کلرات پتاسیم و رصن (Lycopode) و گوگرد اکسیژنه می آغشتند و در محلول اسید سولفوریک فرو می بردند. بعد این کبریت به کبریتی که در اثر مالش مشتعل میگردید تبدیل شد که خمیر آن از کلرات پتاسیم ، سولفورآنتیمون و آب صمغ بود و با مالیدن به قطعه ای کاغذ شیشه ای روشن میشد. در سال 1731 م . شارل سوریای فرانسوی کبریت فسفری را اختراع کرد که با فسفر سفید ساخته می شد. چون بکار بردن فسفر سفید خطرناک بود کارل فرانس و لوندسترم مخلوطی از فسفر سفید و قرمز بکار بردند که فسفر بی شکل نامیده می شد. این مطلب درخور ذکر است که آلمانها عزت و شکوه این اختراع را برای کامرر قائلند در حالی که وی کاری جز تأسیس کارخانه ٔ کبریت سازی در 1832 م . نکرد. اطریشیها و هنگریها هم این اختراع را از اتین رومر و پرشل می دانند (از لاروس ).
- جعبه ٔ کبریت ؛ قوطی کبریت . جعبه مانندی از چوب نازک سطح خارجی آن را کاغذی نازک چسبانند. طول این جعبه در حدود 5 سانتی متر و عرضش در حدود 3 سانتی متر و ارتفاعش در حدود یک سانتی متر و نیم است و چوبهای کبریت را که به خمیر کبریت آغشته شده در آن می چینند. دو پهلوی این جعبه به ماده ٔمخصوص آغشته است و سمباده مانند و زبر است ، سر آغشته به خمیر چوب کبریت را برای مشتعل شدن به آن کشند.
- چوب کبریت ؛ قطعه چوب باریک کوتاه که طولش بطور متوسط در حدود چهارسانتی متر است و معمولا از چوب یا مقوا یا کاغذ آمیخته یا شمع و مانند آنها ساخته می شود و یک سرش آغشته به خمیر کبریت است .
- قوطی کبریت ؛ جعبه ٔ کبریت . رجوع به جعبه ٔ کبریت شود.
- کبریت فرنگی ؛ کبریتی که نوک گوگردی آنرا در خمیری از خمیر فسفر و کلرات پتاس فرو برده اند و بواسطه ٔ اصطکاک آتش می گیرد. (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

۱. [مجاز] چوبی که سر آن گوگرد دارد و با کشیدن به چیز دیگر مشتعل می شود.
۲. [قدیمی] زر سرخ.
۳. [قدیمی] یاقوت.
۴. (شیمی ) [قدیمی] گوگرد.
* کبریت احمر: [قدیمی]
۱. گوگرد سرخ.
۲. [مجاز] هرچیز کمیاب و نادر.

۱. [مجاز] چوبی که سر آن گوگرد دارد و با کشیدن به چیز دیگر مشتعل می‌شود.
۲. [قدیمی] زر سرخ.
۳. [قدیمی] یاقوت.
۴. (شیمی) [قدیمی] گوگرد.
⟨ کبریت احمر: [قدیمی]
۱. گوگرد سرخ.
۲. [مجاز] هرچیز کمیاب و نادر.


دانشنامه عمومی

کِبریت، چوب کوچک و باریکی است که در نوک آن گوگرد یا دیگر مواد شیمیایی است، که با خراشیدن یا اصطکاک بر روی بدنه جعبه نگه دارندهٔ آن مشتعل و آتش می گیرد.
فرهنگ واژهٔ دهخدا
سی‍دی، مه‍دی، کتاب «تاریخ‍چه مخ‍تص‍ری از کب‍ریت در ایران»، ته‍ران، شماره کتاب شناسی ملی: ۳۳۷۷۸۰.
تیموری، ابراهیم: اختراع کبریت. در: مجله «جلوه»، (ویرایش محمدتقی دانش پژوه). اردیبهشت ۱۳۲۵ - شماره ۱۱. ص۵۸۷. (در مالکیت عمومی).
واژه کبریت پیش از ساخت کبریت های شیمیایی امروزی در پارسی و عربی در معنای گوگرد استفاده می شد. ریشه واژه کبریت به واژه کوپریتو (kuprītu) اکدی بازمی گردد که نخست زبان آرامی آن را به صورت ku-eb̲h̲rīt̲h̲ā وام گرفت و سپس عربی و پارسی آن را از آرامی وام گرفتند.
در قدیم برای روشن کردن آتش، یک چوب نوک تیز یا مته مخصوصی که برای همین کار درست شده را روی یک صفحه پهن می چرخانند و پهلوی آن ماده خشکی مانند مو یا کهنه یا ریشه و چوب های پوسیده قرار می دادند و آن را آنقدر می چرخانند تا گرمی حاصله باعث آتش زدن ماده مزبور می شد. در بعضی قبایل نیمه متمدن کنونی نیز با سنگ آتش زنه و آهن آتش روشن می کنند.
در گذشته هم چنین از پاره چوب های باریک یا چوب شاهدانه، کبریت ساخته می شد که یک یا دو سر آن را در گوگرد مذابی فروکرده بودند که در برخورد با جسمی افروخته آتش می گرفته است.تقریباً در سه قرن پیش دانشمندان راه های مخصوصی برای بدست آوردن آتش پیدا کردند از آنجمله یکی از آنها مقداری سولفور را در مخلوطی از کلرات دو پتاسیم و قند افکند از این عمل شعله ای افروخته شد. پس از آن یکی دیگر از دانشمندان مقداری سولفور را بر نوک چوبی مالید و آنرا کمی در اسید سولفوریک نگاه داشت بعداً مقداری کلرات دو پتاسیم و قند تهیه کرده چوب مزبور را در آن فرو برد در این وقت واکنش های شیمیایی باعث افروخته شدن سولفور گشت و چوب نیز آتش گرفت.

دانشنامه آزاد فارسی

کِبریت (match)
باریکه ای از چوب یا مقوا با نوکی آغشته به مواد آتشگیر۱، برای روشن کردن آتش. در ۱۸۱۶، فرانسوا دروسن۲، برای نخستین بار کبریت های اصطکاکی۳ فسفردار را در فرانسه ساخت. کبریت بی خطر۴ نوعی کبریت است که در آن عامل اکساینده۵ و مادۀ آتشگیر۶ از هم جدایند. مادۀ اخیر را روی سطح قوطی کبریت می مالند و چوب کبریت را برای روشن شدن روی آن می کشند. کبریت بی خطر را جِی ای لوندستروم۷ سوئدی در ۱۸۵۵ به ثبت رساند. کبریت بغلی۸ را جاشوا پوزی۹ امریکایی در ۱۸۹۲ اختراع کرد.
combustible materialFrançois Derosnefriction matchessafety matchoxidizing agentcombustibleJ E Lundstrombook matchesJoshua Pusey

فرهنگ فارسی ساره

آتشزنه


گویش اصفهانی

تکیه ای: kebrüt
طاری: kebrit
طامه ای: kebrit
طرقی: kebrüt/ gügerd
کشه ای: kebrit
نطنزی: keprit


پیشنهاد کاربران

اولین کبریت در ایران سال ۱۳۰۰ اختراع شد

چرا فرهنگ لغت شاه مرسی رو به کار نمیبرید که ببینید در اصل این کلمه به صورت کیربیت هست و قبل ریشه آن به صورت چربیت ( چئرپئت ) هست که در ترکی به معنی به هم بزن هست که وام گرفته روش کار چاخماق ( چخماق ) هست. ناگفته معلومه که چاخماق هم کلمه ای ترکی هست


کلمات دیگر: