مترادف فرم : شکل، صورت، قالب
متضاد فرم : محتوا
برابر پارسی : پیکر گونه، گونه
forme
shape, form, figure, syllogism
application
شکل، صورت، قالب ≠ محتوا
(فُ رْ) [ فر. ] (اِ.) 1 - ریخت ، شکل ، وضع . 2 - جامة هم شکل . 3 - چند صفحه کتاب (معمولاً 8 تا 16) که با هم چاپ شود. 4 - برگ چاپی برای نوشتن اطلاعات خواسته شده ، برگه (فره ) .
(فَ رَ) (اِ.) اندوه ، دلتنگی .
فرم . [ ف َ ](ع اِ) دوائی است که زنان شرم خود را به وی تنگ کنند. (منتهی الارب ). دارویی است که زنان به جهت تنگی موضع مخصوص استعمال کنند. (برهان ). رجوع به فرمة شود.
منجیک .
فرم . [ ف َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلال ازرک بخش مرکزی شهرستان بابل ، واقع در شمال باختری بابل . ناحیه ای است واقع در دشت ، معتدل و مرطوب و دارای 385 تن سکنه . از رودخانه ٔ ولیک و رودکاری مشروب می شود. محصولاتش برنج ، صیفی ، کنف ، مختصر غلات ، پنبه و نیشکر است . اهالی به کشاورزی و صید مرغابی گذران می کنند.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
فرم . [ ف ُ ] (فرانسوی ، اِ) شکل . صورت . || رسم و طرز رفتار. || قالب و نمونه . (حییم ). || در اصطلاح چاپخانه ها چهار ورق دورو یا هشت صفحه ٔ یک رو است . (یادداشت به خط مؤلف ). و گاهی 16 صفحه را نیز یک فرم گویند.
غم؛ اندوه؛ دلتنگی: ◻︎ رفت برون میر رسیدهفرم / پخچ شده بوق و دریده علم (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۴۴).
۱. شکل؛ مدل.
۲. کاغذی حاوی پرسشهایی از فرد متقاضی استخدام، ثبتنام، و مانند آن.
۳. لباسی یکشکل برای اعضای یک مجموعه؛ یونیفرم.
۴. [مقابلِ محتوا] (ادبی) مجموعۀ ویژگیهای ساختاری.
برگ، اَزدابرگ.
گونه، پیکر گونه
فراهم – آماده