مترادف قدر : اندازه، ارزش، بها، قیمت، ارج، بزرگی، بلندی، مقام | تقدیر، سرنوشت، قضا، حکم، فرمان، توانا، قادر، قدرتمند، مقتدر، توان، زور
برابر پارسی : اندازه، اندازه چیزی، توانایی، ارج، گونه
divine decree, predestination
value, worth, merit, amount, quantity
esteem, valuation, values
ديگ , کتري بزرگ , پاتيل , سرنوشت , ابشخور , تقدير , نصيب و قسمت , روغن دان , کماجدان , ماهي تابه
ارزيابي کردن , تقويم کردن , تخمين زدن , قدرداني کردن (از) , تقدير کردن , درک کردن , احساس کردن , بربهاي چيزي افزودن , قدر چيزي را دانستن , قبلا انتخاب کردن , مقدر کردن , سرنوشت معين کردن
اندازه
ارزش، بها، قیمت
ارج، بزرگی، بلندی، مقام
تقدیر، سرنوشت، قضا
حکم، فرمان
توانا، قادر، قدرتمند، مقتدر
توان، زور
۱. اندازه
۲. ارزش، بها، قیمت
۳. ارج، بزرگی، بلندی، مقام
۱. تقدیر، سرنوشت، قضا
۲. حکم، فرمان
۳. توانا، قادر، قدرتمند، مقتدر،
۴. توان، زور
(قَ دَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سرنوشت ، تقدیر. 2 - توانایی ، قدرت .
(قَ) [ ع . ] (اِ.)1 - اندازه چیزی . 2 - توانگری ، توانایی . 3 - ارزش ، اعتبار.
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) میزان درخشندگی ظاهری س تاره ها.
(قِ) [ ع . ] (اِ.) دیگ . ج . قدور.
سعدی .
نظامی .
سعدی .
سعدی .
ظهوری (از آنندراج ).
صائب (از آنندراج ).
ملاشافی (از آنندراج ).
محسن تأثیر (از آنندراج ).
قدر. [ ق ِ ] (ع اِ) دیگ . و این مؤنث است و مذکر آید گاهی . ج ، قدور. و قُدَیر مصغر آن آمده است بدون تاء تأنیث برخلاف قیاس . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
خاقانی .
سعدی .
۱. اندازه گرفتن؛ اندازه کردن چیزی.
۲. ارزش؛ اعتبار.
۳. اندازه.
۴. شب قدر.
۵. حرمت؛ وقار.
۶. نودوهفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵ آیه؛ انّا ٲنزلنا؛ اهل الکتاب.
〈 قدر مشترک: (منطق) مفهومی کلی که در افراد خود مشترک باشد، مانند وجود که ماهیت آن مقداری است مشترک در افراد موجودات، اعم از انسان و حیوان.
۱. اندازه؛ اندازۀ چیزی.
۲. [قدیمی] طاقت؛ قوه؛ توانایی.
۳. فرمان الهی؛ سرنوشت و آنچه خداوند برای بندگان خود مقدر نموده.
۴. توانگری.
۵. (نجوم) هریک از مراتب کواکب در کوچکی و بزرگی.
۶. سرسخت: حریف قدر.
دیگ.
اندازه، ارج، گونه