کلمه جو
صفحه اصلی

هل

فارسی به انگلیسی

hustle, jostle, push, shove, cardamom, cardamom(s), impulsion

push, jostle


cardamom(s)


cardamom, hustle, impulsion, jostle, push, shove


فارسی به عربی

دفعة , زحمة

مترادف و متضاد

jostle (اسم)
تنه، هل، تکان

push (اسم)
تنه، هل، فشار، زور، فشار با سر، فشار به جلو

cardamom (اسم)
هل

shove (اسم)
تنه، هل، پرتاب

فرهنگ فارسی

(فعل ) دوم شخص امرحاضر ازهلیدن وهشتن
آغوش و بغل

فرهنگ معین

(هِ ) (اِ. ) میوه ای کوچک به اندازة بند انگشت با پوست تیره و دانه های خوش بو از درختی به همین نام .
(هَ ) [ ع . ] (از ادات استفهام ) آیا.

(هِ) (اِ.) میوه ای کوچک به اندازة بند انگشت با پوست تیره و دانه های خوش بو از درختی به همین نام .


(هَ) [ ع . ] (از ادات استفهام ) آیا.


لغت نامه دهخدا

هل . [ هَِ ل ل ] (ع اِ) نمودارهای ماه نو. (منتهی الارب ). استهلال ماه ، چنانکه گویند: اتیته فی هل الشهر. (اقرب الموارد). || (ص ) زن یک جامه پوشیده برای کار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


هل . [ هََ ] (ع ق ) حرف استفهام . (منتهی الارب ). حرف استفهام و موضوع است برای طلب تصدیق ایجابی نه سلبی . (اقرب الموارد). || به معنی جزا و جحد و امر نیز هست . || به معنی «قَد» نیز هست (منتهی الارب )، مانند: هل اتی علی الانسان ...؛ یعنی قد اتی . (ناظم الاطباء). || به معنی «ما» نیز هست . (منتهی الارب ). مانند هل هی الا کذا؛ یعنی ما هی َ الا کذا؛ یا هل من خالق غیر اﷲ؛ یعنی ما خالق غیر اﷲ. (ناظم الاطباء). این مورد همان است که در دستور فارسی استفهام انکاری میگوییم و حروف استفهام را به معنی حرف نفی استعمال می کنیم :
ذات او سوی عارف و عالم
برتر از أین و کیف و از هل و لم .

سنائی .


- هل من مزید ؛ اصطلاح حراج فروشان ومقتبس از قرآن کریم است . لفظاً یعنی «آیا افزایش هست ؟» (کسی بیش از این قیمت میخرد؟).
|| مبحث هل ؛ (اصطلاح منطق ) هل در مقام پرسش از وجود شی ٔ و وجود شی ٔ برای شی ٔ به کار برده میشود: سؤال به واسطه ٔ هل بسیطه یعنی سؤال از وجود شی ٔ (مثال هل الانسان موجود؟) چنانکه سؤال شود که آیا انسان موجود است ؟ که مفاد «کان تامه » نیز میگویند در مقابل هل مرکبه که مفاد «کان ناقصه » است یعنی وجود شی ٔ لشی ٔ است مثال : هل الانسان ناطق ؛ آیا انسان ناطق است ؟ و این پرسش احراز وجود است . (از فرهنگ علوم عقلی تألیف جعفرسجادی ).

هل . [ هََ ل ل ](ع مص ) سخت ریزان شدن باران . || برآمدن هلال . || شادمان گردیدن . بانگ کردن از شادی .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || صیحه زدن . (از اقرب الموارد). || (ص ) تنک و نرم از موی و جامه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


هل . [ هَِ ] (فعل امر) رجوع به هلیدن و هشتن شود.


هل . [ هَُ ] (اِ) آغوش و بغل . (برهان قاطع) :
ای عشق خندان همچو گل ای خوش نظر چون عقل کل
خورشید را درکش به هل ای شهسوار هل اتی .

مولوی .



هل. [ هََ ] ( ع ق ) حرف استفهام. ( منتهی الارب ). حرف استفهام و موضوع است برای طلب تصدیق ایجابی نه سلبی. ( اقرب الموارد ). || به معنی جزا و جحد و امر نیز هست. || به معنی «قَد» نیز هست ( منتهی الارب )، مانند: هل اتی علی الانسان...؛ یعنی قد اتی. ( ناظم الاطباء ). || به معنی «ما» نیز هست. ( منتهی الارب ). مانند هل هی الا کذا؛ یعنی ما هی َ الا کذا؛ یا هل من خالق غیر اﷲ؛ یعنی ما خالق غیر اﷲ. ( ناظم الاطباء ). این مورد همان است که در دستور فارسی استفهام انکاری میگوییم و حروف استفهام را به معنی حرف نفی استعمال می کنیم :
ذات او سوی عارف و عالم
برتر از أین و کیف و از هل و لم.
سنائی.
- هل من مزید ؛ اصطلاح حراج فروشان ومقتبس از قرآن کریم است. لفظاً یعنی «آیا افزایش هست ؟» ( کسی بیش از این قیمت میخرد؟ ).
|| مبحث هل ؛ ( اصطلاح منطق ) هل در مقام پرسش از وجود شی و وجود شی برای شی به کار برده میشود: سؤال به واسطه هل بسیطه یعنی سؤال از وجود شی ( مثال هل الانسان موجود؟ ) چنانکه سؤال شود که آیا انسان موجود است ؟ که مفاد «کان تامه » نیز میگویند در مقابل هل مرکبه که مفاد «کان ناقصه » است یعنی وجود شی لشی است مثال : هل الانسان ناطق ؛ آیا انسان ناطق است ؟ و این پرسش احراز وجود است. ( از فرهنگ علوم عقلی تألیف جعفرسجادی ).

هل. [ هَِ ] ( فعل امر ) رجوع به هلیدن و هشتن شود.

هل. [ هَِ ] ( اِ ) هیل. هیل بویا. خیر بویا. قاقله صغار. قرامومق. کارداموم . ( یادداشتهای مؤلف ). گیاهی است از تیره زنجبیلی ها و دانه هایش ازادویه معطر است. ( از حواشی معین بر برهان قاطع ).
- هل پوچ ؛ هیچ چیز. کم ارزش : دریغ از یک هل پوچ ؛ دریغ از چیز کم ارزشی که در فلان مورد مصرف کنی.
- امثال :
دوست دوست را یاد کند یک هل پوچ ؛ مثلی است به این معنی که محبت واقعی را با چیز کمی میتوان اظهار کرد.

هل. [ هَُ ] ( اِ ) آغوش و بغل. ( برهان قاطع ) :
ای عشق خندان همچو گل ای خوش نظر چون عقل کل
خورشید را درکش به هل ای شهسوار هل اتی.
مولوی.

هل. [ هَِ ل ل ] ( ع اِ ) نمودارهای ماه نو. ( منتهی الارب ). استهلال ماه ، چنانکه گویند: اتیته فی هل الشهر. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) زن یک جامه پوشیده برای کار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).


هل . [ هَِ ] (اِ) هیل . هیل بویا. خیر بویا. قاقله ٔ صغار. قرامومق . کارداموم . (یادداشتهای مؤلف ). گیاهی است از تیره ٔ زنجبیلی ها و دانه هایش ازادویه ٔ معطر است . (از حواشی معین بر برهان قاطع).
- هل پوچ ؛ هیچ چیز. کم ارزش : دریغ از یک هل پوچ ؛ دریغ از چیز کم ارزشی که در فلان مورد مصرف کنی .
- امثال :
دوست دوست را یاد کند یک هل پوچ ؛ مثلی است به این معنی که محبت واقعی را با چیز کمی میتوان اظهار کرد.


فرهنگ عمید

فشار و نیرویی که برای حرکت دادن چیزی به جلو بر آن وارد می شود.
* هل دادن: (مصدر متعدی ) فشار دادن چیزی برای حرکت به جلو.
۱. = هلیدن
۲. هلنده، گذارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): سست هل.
۱. درختی کوتاه با گل های ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ثمر می رسد و از سه سالگی به بار می نشیند.
۲. میوۀ این درخت که کوچک، صنوبری، و به اندازۀ بند انگشت است با پوست تیره رنگ و دانه های خوش بو که برای خوش بو ساختن برخی از خوراکی ها به کار می رود، لاچی، خیربوا، شوشمیر.

۱. درختی کوتاه با گل‌های ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ‌ثمر می‌رسد و از سه‌سالگی به بار می‌نشیند.
۲. میوۀ این درخت که کوچک، صنوبری، و به ‌اندازۀ بند انگشت است با پوست تیره‌رنگ و دانه‌های خوش‌بو که برای خوش‌بو ساختن برخی از خوراکی‌ها به ‌کار می‌رود؛ لاچی؛ خیربوا؛ شوشمیر.


۱. = هلیدن
۲. هلنده؛ گذارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سست‌هل.


فشار و نیرویی که برای حرکت دادن چیزی به جلو بر آن وارد می‌شود.
⟨ هل دادن: (مصدر متعدی) فشار دادن چیزی برای حرکت به جلو.


دانشنامه عمومی

هِل میوه ای کوچک به اندازه بند انگشت با پوست تیره و دانه های خوشبو است. هل، میوه گیاهی از تیره زنجبیل هاست و انواع مختلفی شامل هل سیاه، هل سفید و هل سبز دارد که نوع سبز آن عطر تندتری دارد.
Amomum
هل (گیاه)
هل یکی از چاشنی های معطر مورد استفاده در بعضی از غذاها، نان ها، شیرینی ها و به خصوص مرباها، هل است. هندی ها و پاکستانی ها و جنوب بلوچستان ایران بیشترین مصرف کننده های هل در جهان هستند.
هل از نظر طب قدیم ایران گرم و خشک است. مطابق این نظر جویدن دانه های هل پس از صرف غذا ضمن کمک به هضم و گوارش بهتر غذا، می تواند بوی نامطبوع دهان را نیز خنثی کند. مصرف دم کرده آن مفرح، مقوی معده لطیف و بادشکن است.دانه های هل خواص گرما بخشی داشته و معده و روده ها را تقویت می کنند. هل اشتها را تحریک می کند و عمل هضم غذا را بهبود می بخشد.نوشیدن دم کردهٔ داغ آن موجب تسکین کولیت، سوءهاضمه، نفخ، حالت تهوع و بی حالی شده و مانع ترشح زیاد اسید معده می شود.یکی از خواص ویژه و بسیار ارزشمند هل، جلوگیری از تشکیل خلط در گلو است. از این رو می توان آن را به محصولات لبنی و پودینگ ها افزود تا اثر شیر را که موجب تشکیل خلط در گلو می شود خنثی کرده و به هضم آن نیز کمک کند.دانه های هل خاصیت داروی اکسپکتورانت را دارد و سینوس ها و برونش ها، بینی و سینه را از خلط و ترشحات اضافی پاک می کنند.هل چنان که ذکر شد خواص گرمابخش و انرژی زا دارد از این رو به بهبود روحیه و بازیابی انرژی و توان از دست رفته کمک می کند، اضطراب و نگرانی را کاهش می دهد و در رفع افسردگی مؤثر است.هل همچنین کلیه ها را تقویت می کند و گفته می شود برای درمان شب ادراری کودکان مفید است. البته مصرف زیاد آن تپش قلب را افزایش می دهد.
۳- کاهش فشارخون: تحقیقات نشان داده است که مصرف روزانه ۳ گرم هل در روز طی مدت ۱۲ هفته می تواند در کاهش فشارخون تأثیرگذار باشد.

دانشنامه آزاد فارسی

هِل (Elettaria cardamomum)
هِل
گیاهی با نام علمی Elettaria cardamomum از تیرۀ زنجبیل. علفی و دارای ریزوم پایا و مفصلی است که همه ساله شاخه های هوایی انبوه به ارتفاع چهار تا پنج متر از آن خارج می شود. گل های آن به صورت سنبله یا گرزن یک سویه اند. میوۀ آن به صورت پوشینۀ ناشکوفا و محتوی دانه های متعدد است. بوی دانه های درون میوه قوی و معطر و طعم آن ها مطبوع و بسیار معطر است. بیشتر در نواحی گرمسیری هند و سیلان می روید که از ادویه غذایی است و برای معطر ساختن شربت و شیرینی به کار می رود. هل به عنوان مقوی معده، نیرودهنده و بادشکن مورد استفاده قرار می گیرد. در ایران نمی روید اما مصرف میوۀ آن در ایران رایج است.

هل (اسطوره شناسی). هِل (اسطوره شناسی)(Hel)
(یا: هلا) در اساطیر اسکاندیناوی، الهۀسرزمین مردگان، همچنین موسوم به نیفلهایم، سرزمین شمالی سراسر یخ، برف و تاریکی دایم، که در پایین ترین سطح جهان های نه گانه قرار داشت. قلمرو او جایگاه کسانی بود که از بیماری یا کهولت می مردند. دختر کریه المنظر (نیم زن، نیم جسد) لوکی، غول ـ خدای بدنام و ماده غولی به نام آنگربودابود. گفته می شد که هِل مردگان خود را در راگناروک، جنگ نهایی بر ضد خدایان، برای پشتیبانی از نیروهای اهریمنی به میدان خواهد آورد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی هَلْ: آیا
معنی حِلٌّ: حلول کننده(حلول به معنای اقامت و استقرار در مکان است )
معنی یُهْرَعُونَ: هجوم می آورند بطوری که یکدیگر را هل می دهند (از اهراع به معنای سوق دادن و به جلو هل دادن به شدت است)
معنی دَّهْرِ: در اصل به معنای طول مدت عالم از اول پیدایش تا آخر انقراض آن بوده ، و در آیه شریفه "هل اتی علی الانسان حین من الدهر" به همین معنا است ، ولی بعد از آن هر مدت طولانی را هم دهر گفتهاند .
معنی مُّطَّلِعُونَ: با اطلاعان - با خبران (از اطلاع به معنای مشرف بودن انسان بر چیزی است . و معنای عبارت "قَالَ هَلْ أَنتُم مُّطَّلِعُونَ "این است که : آیا شما به جهنم اشراف دارید و اهل جهنم را میبینید (و میتوانید آن رفیق مرا در جهنم پیدا کنید و ببینید چه حالی دارد ؟))...
معنی مَثَلُ: مَثل - مِثال - وصف - صفت (در عبارتهایی نظیر :مثل الفریقین کالاعمی و الاصم و البصیر و السمیع هل یستویان .کلمه مثل به معنای وصف است ، ولی بیشتر در مثلهای رایج در بین مردم استعمال میشود و آن این است که معنایی از معانی پوشیده و مخفی از ذهن شنونده را با ا...
ریشه کلمه:
هل (۹۳ بار)

حرف استفهام است مثل . بیشتر وقوع آن در قرآن مجید برای تقریر است. خواه برای تنبیه باشد یا نفی یا تکبیت چنانکه راغب گفته است. مثلا در آیات زیر تنبیه بر نفی است. . آیا کسی از آنها را می‏یابی؟ یعنی نمی‏یابی . . در این آیات تقریر برای نفی است. *** در بسیاری از آیات بعد از حرف هل لفظ «اِلّا» آمده است مثل . اعراف:53]. . در این آیات ظاهرا مراد از «هل» نفی است گویی در مقام «ماء» نافیه است چنانکه در بعضی از آیات به جای هل «ما» آمده است مثل . . علی هذا هل در اینگونه موارد برای تقریر نفی است. ابن هشام در مغنی گوید: معنای نهم هل آن است که از آن نفی اراده می‏شود لذا در آیه «هَلْ جَزاءُ الْاِحْسانِ الّا الْاِحْسانُ» حرف «الا» به خبر وارد شده است در اقرب الموارد این معنی را نقل و تصدیق کرده است در مجمع آن را در آیه فوق «لیس» و در جلالین «ما» معنی نموده و در آیه «هَلْ یَنْظُرُونَ اِلّا أَنْ تَأَتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ» مجمع و بیضاوی و جلالین آن را «مایَنْظِرُون َ» گفته‏اند. *** . ابن هشام در مغنی گوید: معنای دهم هل آن است که به معنی «قد» آید عده‏ای از قبیل ابن عباس، کسائی و فراء آنرا در آیه «قد» معنی کرده‏اند... زمخشری مبالغه کرده و گفته هل پیوسته به معنی «قد» است و استفهام از همزه مقدر با «قد» فهمیده می‏شود و تقدیر «هَلْ‏أَتی» «أَهَلْ أَتی» است (تمام شد). طبرسی ،زمخشری، بیضاوی، جلالین و غیرهم آن را در آیه فوق به معنی «قد» گفته‏اند.

گویش مازنی

/hol/ عجله – شتاب - تکان & تپه ی کوچک - پشته ی خاک

۱عجله – شتاب ۲تکان


۱تپه ی کوچک ۲پشته ی خاک


واژه نامه بختیاریکا

( هَل ) از گونه های بیماری
( هُل ) بی شاخ؛ خُل
( هُل ) خُل؛ خاک و خُل؛ خاکستر
( هُل ) جر مُلی؛ هُلُک؛ هُلُک دُلُک
( هِل ) هیل

جدول کلمات

لاچی

پیشنهاد کاربران

به ضم ه. کچل. سر هل: سر بی مو در گویش کازرونی ( ع. ش )

هل ( hol ) : کژ، ناراست
واژه در فرهنگهای فارسی به معنای ( ( آغوش و بغل ) ) ودر ترکیب ( ( هل دادن ) )
یعنی ( ( کسی یاچیزی را به جلو راندن ) ) آمده است . اما معنی دیگری که در این ناحیه کاربرد دارد هیچ یک از فرهنگ های فارسی به آن نپرداخته اند ( ( کژ و ناراست ) ) است این واژه بازمانده ی ( خوهل =Xwahl ) فارسی میانه به همان معناست. ودر اثر تحول گروه صوتی ( خو = Xwa ) حذف ودر عوض مصوت O به آن اضافه شده و به صورت ( هل = hol ) درآمده است. دهخدا« خُل » را گونه ی دیگرخوهل ذکرکرده است.
این واژه درفارسی دری زرتشتی ( خهل xahl و خال xāl ) است. ( نک، گلشاه ص343 )
دربند86 یادگارزریران تنها متن حماسی میانه ( البته اصل داستان پارتی واشکانی است ) خوهل را صفت گیسو گرفته وآن را درمعنی ( پیچان ، مجعد و فر ) به کار برده است، واز زبان بستور به زریرپدرمرثیه وارمی گوید:
« این گیسو وریش خوهلت را باد آشفته است1»
پس ار ژاژ و خوهل آوری پیش من
همت خوهل پاسخ دهد پیرزن. ( بوشکوربلخی )
رویت براه سگبان ماند همی درست
باشد هزار کژی و باشد هزار خوهل. ( منجیک ترمذی )
آن بندها که بست فلاطون به پیش من
خوهل است و سست پیش کهین پیشکار من. ( ناصرخسرو قبادیانی )

در زبان لری بختیاری به معنی
خاکستر
Hol

آیا

هل درختچه ایی است که نام اصلی آن برگ بو هین گویند و تخم کوچکی دارد و شبیه بدانه بزر میباشد وساقه های آن خار های بلندی دارد
بیم ایه هل انی محاله ما را کارینی با غیر خیرونی گلایه حل انی محاله

سوراخ
هل با ضمه ه
هل مسر:سوراخ بزرگ

هِل: ( امر از مصدر هشتن ) ترک کن ، رها کن
( ( باز هل این فرش کهن پوده را
طرح کن این دامن آلوده را ) )
( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 297 . )


آیا. . . . هم معنی اَ. . . . برای پرسیدن سوالاتی که جواب آن نعم ( بله ) و لا ( خیر ) است به کار میرود.

نام ادویه، مخفف هلهله

در گویش شهرستان بهاباد به جای هُل و هل دادن به معنی فشار و فشار دادن چیزی برای حرکت به جلو از کلمات هُتیلِه/hotile/ و هتیله دادن استفاده می شود.

یکی می گفت دو تا بچه دارم، سر سفره باید یکی را هُل بدهم و دیگری را باید زیر بگیرم.
هُل بدهم تا غذا بخورد چون کم اشتهاست و طبیعتا لاغر و دیگری را زیر بگیرم تا از غذا خوردن دست بکشد چون خوش اشتهاست و طبیعتا چاق، گفتم حالا چگونه این کار را انجام می دهی؟
گفت: هُل با هِل ( دانه ی معطر ) و زیر با زیره ( سوغات کرمان ) .
در ادامه گفت از ویژگی های هِل این است که سبب چاق شدن می شود زیرا هِل اشتها را افزایش می دهد اما زیره با کاهش اشتها و افزایش متابولیسم بدن به لاغری و کاهش وزن افراد کمک می کنند.
هل و زیره هردو سبز و سیاه دارند هل سبز که مال قوری و چایی است و هل سیاه که کرمانی ها به آن می گویند هل باد، چون برای بادی یا نزله یا سروکله خوب است که در اثر کار زیاد و خواب کم و کُلا در اثر این گونه خستگی ها بوجود می آید خوب است. اما زیره، نوع سبز آن بیشتر از طریق کاشتن تولید می شود و نوع سیاه آن در مناطق کوهستانی به صورت خودرو رشد می کند و معروف به زیره کوهی است و از منزلت و ارزش بالاتری نسبت به سبز آن برخوردار است البته هل نوع دیگری به نام هل سفید هم دارد که باید فراموش نشود.


کلمات دیگر: