کلمه جو
صفحه اصلی

نظامی


مترادف نظامی : ارتشی، سپاهی، سرباز، قشونی، لشکری

برابر پارسی : ارتشی، سپاهی

فارسی به انگلیسی

martial, military, serviceman, soldier, gl

military


martial, military, serviceman, soldier


فارسی به عربی

جندی , جیش , عسکری

عربی به فارسی

ادم با انضباط وسخت گير , سخت گيري وانضباط خشک , منجنيق سنگ انداز , منظم , باقاعده


مترادف و متضاد

trooper (اسم)
سپاهی، اسب سواری، نظامی

soldier (اسم)
سپاهی، جنگ کننده، سرباز، نفر، نظامی

military (صفت)
جنگی، نظامی، ارتشی

martial (صفت)
جنگجو، جنگی، نظامی، لشکری، مریخی

ارتشی، سپاهی، سرباز، قشونی، لشکری


فرهنگ فارسی

(صفت ) منسوب به نظام: ۱ - قشونی سپاهی: [ تجهیزات نظامی ] [ فنون نظامی ] . ۲ - یک فرد سرباز سپاهی . ۳ - نوعی آجر بزرگ است که سطح آن معادل چهار آجر معمولی است . آجر نظامی در قدیم برای فرش کردن حیاطها و راهروها و غیره بکار میرفته .
حسن نیشابوری ملقب به تاج الدین مولف کتاب تاج الماثر است .

مربوط به نیروهای مسلح و تشکیلات مرتبط با آن


لغت نامه دهخدا

نظامی. [ ن ِ ] ( ص نسبی ) سپاهی. قشونی. لشکری. جنگی. مقابل چریک. ( یادداشت مؤلف ).
- حکومت نظامی . رجوع به حکومت شود.
|| قسمی آجر است و آن بزرگترین قطع آجر است و پس از او به ترتیب آجر خطائی است و از آن کوچکتر آجر عادی و معمولی سپس نیمه آجر و بالاخره چارکه. ( یادداشت مؤلف ) :
فلک چیست برگی بنفشه ز باغت
قمر چیست خشتی نظامی ز بامت.
شرف شفروه.

نظامی. [ ن َظْ ظا ] ( ص نسبی ) منسوب است به نظام. عنوان طایفه ای از معتزله که اصحاب ابراهیم نظام معتزلی اند. رجوع به نظام شود.

نظامی. [ ن ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سرخه بخش مرکزی شهرستان سمنان در 24 هزارگزی جنوب غربی سمنان و 4 هزارگزی جنوب راه سمنان به تهران ، در جلگه معتدل هوائی واقع است و 150 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و پنبه و تنباکو، شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).

نظامی. [ ن ِ ] ( اِخ ) حسن نیشابوری ملقب به تاج الدین. مؤلف کتاب تاج المآثر است. ( از لباب الالباب چ نفیسی ص 665 ) ( تاریخ مغول ، اقبال ، ص 546 ).

نظامی. [ ن ِ ] ( اِخ ) ( شیخ... ) محمدبن شیخ محمد کریم اﷲدبائی بلند شهری ، ملقب به نظام الدین و متخلص به نظامی ، از پارسی گویان هند و از منجمان قرن سیزدهم است ، در هفتادسالگی به سال 1288 هَ. ق. درگذشت ، در زبان فارسی و اردو دیوان شعر دارد و از اوست : مثنوی سرود مستانه ، عناقید نورس ، تحفةالمدارس. از اشعار اوست :
در خیالش به چمن سینه فگار آمده ام
می کشم ناله که همدرد هزار آمده ام
باد نوروزیم و جانب مرغان قفس
از پی مژده ایام بهار آمده ام
هرکجا می نگرم محو تماشای توام
حیرتم هست که در آینه زار آمده ام.
ذوق تا قبله روی تو نموده ست مرا
طاق ابروی تو محراب سجود است مرا.
( از روز روشن ص 834 ).

نظامی . [ ن َظْ ظا ] (ص نسبی ) منسوب است به نظام . عنوان طایفه ای از معتزله که اصحاب ابراهیم نظام معتزلی اند. رجوع به نظام شود.


نظامی . [ ن ِ ] (اِخ ) حسن نیشابوری ملقب به تاج الدین . مؤلف کتاب تاج المآثر است . (از لباب الالباب چ نفیسی ص 665) (تاریخ مغول ، اقبال ، ص 546).


نظامی . [ ن ِ ] (اِخ ) (شیخ ...) محمدبن شیخ محمد کریم اﷲدبائی بلند شهری ، ملقب به نظام الدین و متخلص به نظامی ، از پارسی گویان هند و از منجمان قرن سیزدهم است ، در هفتادسالگی به سال 1288 هَ . ق . درگذشت ، در زبان فارسی و اردو دیوان شعر دارد و از اوست : مثنوی سرود مستانه ، عناقید نورس ، تحفةالمدارس . از اشعار اوست :
در خیالش به چمن سینه فگار آمده ام
می کشم ناله که همدرد هزار آمده ام
باد نوروزیم و جانب مرغان قفس
از پی مژده ٔ ایام بهار آمده ام
هرکجا می نگرم محو تماشای توام
حیرتم هست که در آینه زار آمده ام .

#


ذوق تا قبله ٔ روی تو نموده ست مرا
طاق ابروی تو محراب سجود است مرا.

(از روز روشن ص 834).


نظامی . [ ن ِ ] (ص نسبی ) سپاهی . قشونی . لشکری . جنگی . مقابل چریک . (یادداشت مؤلف ).
- حکومت نظامی . رجوع به حکومت شود.
|| قسمی آجر است و آن بزرگترین قطع آجر است و پس از او به ترتیب آجر خطائی است و از آن کوچکتر آجر عادی و معمولی سپس نیمه آجر و بالاخره چارکه . (یادداشت مؤلف ) :
فلک چیست برگی بنفشه ز باغت
قمر چیست خشتی نظامی ز بامت .

شرف شفروه .


نظامی . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرخه بخش مرکزی شهرستان سمنان در 24 هزارگزی جنوب غربی سمنان و 4 هزارگزی جنوب راه سمنان به تهران ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 150 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و پنبه و تنباکو، شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).


فرهنگ عمید

۱. مربوط به نظام: لباس نظامی.
۲. (صفت نسبی، اسم ) ارتشی، سرباز.

دانشنامه عمومی

نظامی منسوب به واژهٔ «نظام» است. همچنین، ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
نیروی نظامی

فرهنگستان زبان و ادب

{military} [علوم نظامی] مربوط به نیروهای مسلح و تشکیلات مرتبط با آن

پیشنهاد کاربران

در گویش بهابادی نظامی به معنای زیر شلواری و پیجامه هم به کار می رود.

سپاهی

واژه ی بی ریشه و ساخته و پرداخته شده ی �ارتشی� که در بالا از آن یاد شده، برابرِ چندان درستی نیست.

بانوی نظامی


سپاهیگری

نمونه:
پاکاری ( ماموریت ) سپاهیگری ( نظامی ) آمریکا [بخوان: �یانکی� ها!] در افغانستان، نهم شهریور ماه امسال به پایان می رسد.


کلمات دیگر: