مترادف نظامی : ارتشی، سپاهی، سرباز، قشونی، لشکری
برابر پارسی : ارتشی، سپاهی
military
martial, military, serviceman, soldier
ادم با انضباط وسخت گير , سخت گيري وانضباط خشک , منجنيق سنگ انداز , منظم , باقاعده
ارتشی، سپاهی، سرباز، قشونی، لشکری
مربوط به نیروهای مسلح و تشکیلات مرتبط با آن
نظامی . [ ن َظْ ظا ] (ص نسبی ) منسوب است به نظام . عنوان طایفه ای از معتزله که اصحاب ابراهیم نظام معتزلی اند. رجوع به نظام شود.
نظامی . [ ن ِ ] (اِخ ) حسن نیشابوری ملقب به تاج الدین . مؤلف کتاب تاج المآثر است . (از لباب الالباب چ نفیسی ص 665) (تاریخ مغول ، اقبال ، ص 546).
#
(از روز روشن ص 834).
شرف شفروه .
نظامی . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرخه بخش مرکزی شهرستان سمنان در 24 هزارگزی جنوب غربی سمنان و 4 هزارگزی جنوب راه سمنان به تهران ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 150 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و پنبه و تنباکو، شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).