کلمه جو
صفحه اصلی

کمانچه

فارسی به انگلیسی

fiddle, violin-like instrument resting on the ground during performance

violin-like instrument resting on the ground during performance


فارسی به عربی

حیلة

مترادف و متضاد

fiddle (اسم)
کمانچه، ویولن

فرهنگ فارسی

یکی ا آلات موسیقی دارای سه یاچهارسیم کاسه آن کوچکترازتاروروی آن پوست کشیده شده وباکمانه یا آرشه نواخته میشود
( اسم ) ۱ - کمان کوچک . ۲ - کمانی که بدان پنبه زنند . ۳ - یکی از آلات زهی ( ذوات الاوتار ) است بعضی کاس. آنرا از پوست جوز هندی سازند و از موی اسب بر آن وتر بندند و بر روی آن پوستی کشند ( و آن پوست دل گاو باشد ) . کمانچ. امروزی دارای سه یا چهار سیم است و کاسه ای کوچک دارد و با کمانه آنرا نوازند : ( ز نزهت و طرب و عزو شاد کامی و لهو ز چنگ و بربط و نای و کمانچه و بگماز ... ) . ( مسعود سعد ) ۴ - کمان کوچکی که بدان رباب را نوازند . ۵ - شکلی مانند کمان که بر بالای فرمانهای شاهان کشند مانند طغرا کمان : ( هلال عید بر آمد ز طارم اخضر چو بر مثال سلاطین کمانچ. طغرا ) . ( عمید لوبکی )
قسمی هندوانه

فرهنگ معین

(کَ چِ ) (اِمصغ . ) از سازهای زهی ایرانی .

لغت نامه دهخدا

کمانچه. [ ک َ چ َ / چ ِ ] ( اِ مصغر ) کمان کوچک را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). مصغر کمان یعنی کمان کوچک. ( ناظم الاطباء ). کمان خرد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || کمانی که زنان بدان پنبه زنند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کمانی که بدان پنبه زنند. ( فرهنگ فارسی معین ). || نام سازی است مشهور. ( برهان ). نام سازی از جنس رباب. ( ناظم الاطباء ). یکی از آلات زهی ( ذوات الاوتار ) است ، بعضی کاسه آن را از پوست جوزهندی سازند و از موی اسب بر آن وتر بندند، و بر روی آن پوستی کشند ( و آن پوست دل گاو باشد ). کمانچه امروزی دارای سه یا چهار سیم است و کاسه ای کوچک دارد و با کمانه آن رانوازند. ( فرهنگ فارسی معین ). یکی از آلات مهتزه از ذوات الاوتار و آن را طنبور نیز گویند. ( نفایس الفنون ،یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). طنبور. ( درةالتاج ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). یکی از ذوات الاوتار است که در قدیم یک وتر داشت و امروز چهار وتر دارد. معرب آن کمنجه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). چغانه. صغانه. ( زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
ز نزهت و طرب و عز و شادکامی و لهو
ز چنگ و بربط و نای و کمانچه و بگماز.
مسعودسعد.
به رسم رفته چو رامشگران و خوش دستان
یکی بساخت کمانچه یکی نواخت رباب.
مسعودسعد ( دیوان ص 32 ).
کمانچه آه موسی وار می زد
مغنی راه موسیقار می زد.
نظامی.
در مسجد و میخانه خیالت اگر آید
محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم.
حافظ ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- مثل کمانچه ؛ با قدی خمیده و گوژ. ( امثال و حکم ج 3 ص 1474 ).
|| در اصطلاح بنایی قدیم ، قسمی طاق مقوس. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || مضراب و زخمه. ( آنندراج ). کمان کوچکی که بدان رباب را نوازند. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) :
پیش چنین مجلسی ، مرغان جمع آمدند
شب شده بر شکل موی ، مه چو کمانچه رباب.
خاقانی.
|| کمان شکلی را نیز گویند که بر بالای فرامین سلاطین بکشند و آن به منزله طغرا باشد. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). کمان شکلی که بر بالای فرامین سلاطین کشند و آن را کمانچه طغرا نیز گویند. ( آنندراج ) ( از فرهنگ رشیدی ). شکلی مانند کمان که بر بالای فرمانهای شاهان کشند مانند طغرا. کمان ( معنی آخر ) ( فرهنگ فارسی معین ). صورتی به شکل کمان کوچک که کشند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

کمانچه . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) کمان کوچک را گویند. (برهان ) (آنندراج ). مصغر کمان یعنی کمان کوچک . (ناظم الاطباء). کمان خرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کمانی که زنان بدان پنبه زنند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کمانی که بدان پنبه زنند. (فرهنگ فارسی معین ). || نام سازی است مشهور. (برهان ). نام سازی از جنس رباب . (ناظم الاطباء). یکی از آلات زهی (ذوات الاوتار) است ، بعضی کاسه ٔ آن را از پوست جوزهندی سازند و از موی اسب بر آن وتر بندند، و بر روی آن پوستی کشند (و آن پوست دل گاو باشد). کمانچه ٔ امروزی دارای سه یا چهار سیم است و کاسه ای کوچک دارد و با کمانه آن رانوازند. (فرهنگ فارسی معین ). یکی از آلات مهتزه از ذوات الاوتار و آن را طنبور نیز گویند. (نفایس الفنون ،یادداشت به خط مرحوم دهخدا). طنبور. (درةالتاج ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از ذوات الاوتار است که در قدیم یک وتر داشت و امروز چهار وتر دارد. معرب آن کمنجه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چغانه . صغانه . (زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ز نزهت و طرب و عز و شادکامی و لهو
ز چنگ و بربط و نای و کمانچه و بگماز.

مسعودسعد.


به رسم رفته چو رامشگران و خوش دستان
یکی بساخت کمانچه یکی نواخت رباب .

مسعودسعد (دیوان ص 32).


کمانچه آه موسی وار می زد
مغنی راه موسیقار می زد.

نظامی .


در مسجد و میخانه خیالت اگر آید
محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم .

حافظ (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).



- مثل کمانچه ؛ با قدی خمیده و گوژ. (امثال و حکم ج 3 ص 1474).
|| در اصطلاح بنایی قدیم ، قسمی طاق مقوس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || مضراب و زخمه . (آنندراج ). کمان کوچکی که بدان رباب را نوازند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) :
پیش چنین مجلسی ، مرغان جمع آمدند
شب شده بر شکل موی ، مه چو کمانچه ٔ رباب .

خاقانی .


|| کمان شکلی را نیز گویند که بر بالای فرامین سلاطین بکشند و آن به منزله ٔ طغرا باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). کمان شکلی که بر بالای فرامین سلاطین کشند و آن را کمانچه ٔ طغرا نیز گویند. (آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ). شکلی مانند کمان که بر بالای فرمانهای شاهان کشند مانند طغرا. کمان (معنی آخر) (فرهنگ فارسی معین ). صورتی به شکل کمان کوچک که کشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کمانچه ٔ طغرا ؛ کمانچه . کمان شکلی که بر بالای فرمانها کشند :
هلال عید بر آمد ز طارم اخضر
چو بر مثال سلاطین کمانچه ٔ طغرا.

عمید لوبکی (از فرهنگ رشیدی ).


چراغ چشم نبوت که طاق ابروی اوست
مثال دین و خرد را کمانچه ٔ طغرا.

اثیر اومانی .


|| پیاله و ساغر. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

۱. کمان کوچک: ز چین زلف کمندت کسی نیافت خلاص / از آن کمانچهٴ ابرو و تیر چشم نجاح (حافظ: ۱۰۰۸ ).
۲. (موسیقی ) ساز زهی آرشه ای با کاسه ای به صورت کُرۀ ناقص و متصل به یک دستۀ باریک که در هنگام نواختن معمولاً به صورت عمودی بر روی زمین یا پای نوازندۀ قرار می گیرد.

دانشنامه عمومی

کَمانچه یکی از سازهای موسیقی ایرانی است. این ساز علاوه بر شکم، دسته و سر، در انتهای پایینی ساز، پایه ای دارد که روی زمین یا زانوی نوازنده قرار می گیرد. نوعی از کمانچه معروف به کمانچه لری وجود دارد که پشت باز است و مردمان لر به آن «تال» می گویند.
سازهای زهی
نخستین نشانه های تاریخی دربارهٔ کمانچه در کتاب موسیقی الکبیر اثر ابونصر فارابی در سده چهارم هجری دیده شده است. او در این کتاب از کمانچه با نام عربی آن، رباب یاد می کند. کمانچه در دوران صفویه و قاجاریه جزو سازهای اصلی موسیقی ایران بوده است. نخستین صدای ضبط شده کمانچه به اوایل قرن بیستم میلادی بر می گردد.ساز کمانچه به همت سازمان میراث فرهنگی در آذر ماه ۱۳۹۶ به ثبت جهانی در سازمان یونسکو رسید.
کاسه ساز کروی و توخالی و معمولاً از جنس چوب توت است که به صورت ترکه ای (تکه های باریک چوب که در کنار هم چسبانده می شود) ساخته می شود و مقطع نسبتاً کوچکی از آن در جلو به دهانه ای اختصاص یافته و روی دهانه پوست کشیده شده و بر روی پوست، خرکی تقریباً شبیه به خرک تار و نه کاملاً عمود بر سیم ها قرار گرفته است. دستهٔ ساز، لوله ای تو پر است و به طور نامحسوس به شکل مخروط وارونه خراطی شده است. انتهای بالایی این لوله؛ توخالی و در طرف جلو شکاف دارد که نقش جعبهٔ گوشی ها را می یابد. دسته فاقد پرده می باشد. سر ساز متشکل است از جعبهٔ گوشی ها که در دو طرف آن هر یک دو گوشی کار گذاشته شده و یک قبه که در بالای جعبه قرار گرفته است. طول ساز تا سر قبه حدود ۸۰ سانتی متر است.
در گذشته این ساز بدون سیم گیر که به شکل کنونی وجود دارد بوده است. در گذشته سیم ها مستقیماً به ساز وصل می شدند همانند سه تار یا به وسیله قطعه فلزی سیم ها به آن ربط داده می شد. پس از ورود ویولن به ایران، تاندور ویولن (پیچ های کوچک تنظیم کوک) به سیم گیر اضافه شد تا نوازنده بتواند ساز را دقیق تر کوک کند.

دانشنامه آزاد فارسی

کمانْچه
کمانْچه
سازی از خانوادۀ سازهای زهی آرشه ای (کمانی). علاوه بر این که در موسیقی برخی از نواحی ایران کاربرد دارد، در اجرای رپرتوآر موسیقی کلاسیک ایران (موسیقی دستگاهی) نیز ازجمله ساز های متداول است. کاسۀ طنینی این ساز تقریباً به شکل کُرۀ ناقص است. درعین حال، در برخی از نواحی ایران، چون لرستان، کرمانشاهان، و دامغان، کاسۀ طنینیِ کمانچه پشت باز و شبیه مخروط ناقص است. روی دهانۀ کاسۀ طنینی پوست کشیده می شود. کمانچه های قدیم سه وتر داشت و کمانچه های امروزی دارای چهار وتر است. کمانچه های متداول در نواحی گوناگون ایران غالباً دارای سه وتر بوده اند. در عین حال، تصاویری از کمانچه هایی با پنج یا شش وتر از قرن گذشته به دست آمده است. وترهای اضافه به منظور مضاعف کردن وترهای اصلی و برای افزایش حجم صدای کمانچه بوده است. کاسۀ طنینی در انتها دارای یک میلۀ فلزی است که انتهای آن بر روی زمین یا پای نوازنده قرار می گیرد. کمانچه حول این پایه در چرخش است و به چپ و راست حرکت می کند که این امر در ساختار و چگونگی نواختن کمانچه بسیار اهمیت دارد. این ساز را با آرشه می نوازند که متشکل از یک ترکۀ چوبی و رشته هایی از موی دُم اسب است.

گویش مازنی

/kamaanche/ نوعی ساز که بومی آن دارای سه سیم است

نوعی ساز که بومی آن دارای سه سیم است



کلمات دیگر: