کلمه جو
صفحه اصلی

سلف


مترادف سلف : پیشین، قبلی، سابق، گذشته، جد، نیا، پیش خر، پیش خرید | سلف سرویس، استارت، باجناق، شوهر، شوی، همسر

متضاد سلف : خلف |

برابر پارسی : نیا، نیاک، پیشینیان

فارسی به انگلیسی

predecessor, ancestor, core, (self -) starter, precursor

(self -) starter


core


precursor, predecessor


فارسی به عربی

سلف

عربی به فارسی

نيا(جمع نياکان) , جد , اجداد , نيا(نياکان) , جد (اجداد) , سلف , اسبق , سابق , قبلي , پيشنيان


مترادف و متضاد

سابق، گذشته


جد، نیا


پیش‌خر، پیش‌خرید


سلف‌سرویس


استارت


باجناق


شوهر، شوی، همسر


forefather (اسم)
جد، نیا، سلف

predecessor (اسم)
جد، سلف، اسبق

peeling (اسم)
قشر، پوست، پوست انداختن، سلف، پیلینگ

starter (اسم)
سلف، شروع کننده

پیشین، قبلی ≠ خلف


۱. پیشین، قبلی
۲. سابق، گذشته
۳. جد، نیا
۴. پیشخر، پیشخرید ≠ خلف


۱. سلفسرویس
۲. استارت
۳. باجناق
۴. شوهر، شوی، همسر


فرهنگ فارسی

( اسم ) پوست .
زن چهلو پنجساله . یاسرف سرفه .

فرهنگ معین

(سَ لِ) [ ع . ] (اِ.)= سَلِف . سِلúف : پوست .


(سَ لَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - گذشته . ۲ - کسی که در گذشته می زیسته . ۳ - وامی که برای وام دهنده نفعی ندارد و وام گیرنده همان مبلغ را که گرفته پس دهد. ۴ - نوعی معامله که بهای جنس را بیش از تحویل جنس بپردازند.
سرویس (س . س ) [ انگ . ] (اِمر. ) رستورانی که در آن مشتریان خود غذاها را بردارند و وجه آن را به صندوق پردازند و سر میز صرف کنند، رستوران خویش یار، غذاخوری خویش یار (فره ).
(سَ لِ ) [ ع . ] (اِ. )= سَلِف . سِلúف : پوست .
(سَ لْ ) (اِ. ) باجناق ، دو مرد که با دو خواهر ازدواج کرده باشند.

(سَ لَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گذشته . 2 - کسی که در گذشته می زیسته . 3 - وامی که برای وام دهنده نفعی ندارد و وام گیرنده همان مبلغ را که گرفته پس دهد. 4 - نوعی معامله که بهای جنس را بیش از تحویل جنس بپردازند.


سرویس (س . س ) [ انگ . ] (اِمر.) رستورانی که در آن مشتریان خود غذاها را بردارند و وجه آن را به صندوق پردازند و سر میز صرف کنند، رستوران خویش یار، غذاخوری خویش یار (فره ).


(سَ لْ) (اِ.) باجناق ، دو مرد که با دو خواهر ازدواج کرده باشند.


لغت نامه دهخدا

سلف. [ س َ ل َ ] ( ع اِ ) پیشینیان. ( برهان ). پیشینیان. ج ، اسلاف و سلوف. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). کسی که در پیش میزیسته. گذشته ( از پدران و اقوام ). ج ، اسلاف. ( فرهنگ فارسی معین ). پدران درگذشته. ( منتهی الارب ) : بجای آورد بروش سلف صالح خود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308 ).
چگونه کنم شکر احسان تو
که ناکرده خدمت بدادی سلف.
مسعودسعد.
خلف صالح امین صالح
که سلف را بذات اوست فخار.
خاقانی.
اباعن جد میراث رسیده و از سلفی بخلفی منتقل گشته. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || وامی که برای وام دهنده نفعی ندارد و وام گیرنده همان مبلغ را که گرفته پس دهد. ( منتهی الارب ) ( فرهنگ فارسی معین ). وام که در آن وام دهنده را نفعی نباشد و بر ذمه مدیون ادای آن بعینه باشد. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
- بیع سلف و سلم ؛ در فقه بیعی که بموجب آن خریدار وجوه مورد تعهد را از پیش بفروشنده می پردازد و فروشنده متعهد میشود که جنس مورد معامله را پس از انقضای مدت معین بخریدار تحویل دهد. ( فرهنگ فارسی معین ). نوعی از بیع که بها پیش دهند در وی چون سلم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
خدمت مادحان دهی بسلف
صله سایلان دهی بسلم.
مسعودسعد.
- عهد سلف ؛ عهد پیش :
سوزنی گشت امیر سخن از مدحت او
تا بمداحی او تازه کند عهد سلف.
سوزنی.
|| هر عملی نیک که پیش فرستاده شود. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). هر عملی نیکو که پیش فرستادی. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || فرزندی که مرده و درگذشته باشد و پدران درگذشته. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || گذشته. درگذشته. ( فرهنگ فارسی معین ).

سلف. [ س َ ل ِ ] ( ع اِ ) پوست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

سلف. [ س ِ ] ( ع اِ ) شوی خواهرزن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). باجناق. هم زلف. ( لغتنامه مقامات حریری ). شوهر خواهرزن. یعنی شوهران خواهران هریک و دیگر را به فارسی همزلف گویند. ( غیاث ). هم داماد یعنی دو خواهر باشد و هریک را شخصی زن کند و آن دو شخص هریک دیگر را سلف باشند و در عربی نیز بهمین معنی است. ( برهان ).

سلف. [ س َ ] ( ع مص ) شیار کردن زمین را برای زراعت. || هموار کردن آن را ( زمین را ) بماله. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). زمین را بماله راست کردن. ( المصادر زوزنی ). || چرب کردن راویه. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) انبان دفزک یا عام است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). انبان بزرگ. ( مهذب الاسماء ). || پوست کم پیراسته. ج ، اَسلُف و سلوف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

سلف . [ س َ ] (ع مص ) شیار کردن زمین را برای زراعت . || هموار کردن آن را (زمین را) بماله . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زمین را بماله راست کردن . (المصادر زوزنی ). || چرب کردن راویه . (ناظم الاطباء). || (اِ) انبان دفزک یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). انبان بزرگ . (مهذب الاسماء). || پوست کم پیراسته . ج ، اَسلُف و سلوف . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


سلف . [ س َ ل ِ ] (ع اِ) پوست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


سلف . [ س ِ ] (ع اِ) شوی خواهرزن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باجناق . هم زلف . (لغتنامه ٔ مقامات حریری ). شوهر خواهرزن . یعنی شوهران خواهران هریک و دیگر را به فارسی همزلف گویند. (غیاث ). هم داماد یعنی دو خواهر باشد و هریک را شخصی زن کند و آن دو شخص هریک دیگر را سلف باشند و در عربی نیز بهمین معنی است . (برهان ).


سلف . [ س ُ ] (اِ) سرف . سرفه . (حاشیه ٔبرهان قاطع چ معین ). سرفه و آن بسبب خارش گلو بهم رسد. (برهان ) (آنندراج ) (رشیدی ). سرفه . (جهانگیری ).


سلف . [ س ُ ] (ع اِ) زن چهل و پنجساله . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


سلف . [ س َ ل َ ] (ع اِ) پیشینیان . (برهان ). پیشینیان . ج ، اسلاف و سلوف . (دهار) (مهذب الاسماء). کسی که در پیش میزیسته . گذشته (از پدران و اقوام ). ج ، اسلاف . (فرهنگ فارسی معین ). پدران درگذشته . (منتهی الارب ) : بجای آورد بروش سلف صالح خود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308).
چگونه کنم شکر احسان تو
که ناکرده خدمت بدادی سلف .

مسعودسعد.


خلف صالح امین صالح
که سلف را بذات اوست فخار.

خاقانی .


اباعن جد میراث رسیده و از سلفی بخلفی منتقل گشته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || وامی که برای وام دهنده نفعی ندارد و وام گیرنده همان مبلغ را که گرفته پس دهد. (منتهی الارب ) (فرهنگ فارسی معین ). وام که در آن وام دهنده را نفعی نباشد و بر ذمه ٔ مدیون ادای آن بعینه باشد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
- بیع سلف و سلم ؛ در فقه بیعی که بموجب آن خریدار وجوه مورد تعهد را از پیش بفروشنده می پردازد و فروشنده متعهد میشود که جنس مورد معامله را پس از انقضای مدت معین بخریدار تحویل دهد. (فرهنگ فارسی معین ). نوعی از بیع که بها پیش دهند در وی چون سلم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
خدمت مادحان دهی بسلف
صله ٔ سایلان دهی بسلم .

مسعودسعد.


- عهد سلف ؛ عهد پیش :
سوزنی گشت امیر سخن از مدحت او
تا بمداحی او تازه کند عهد سلف .

سوزنی .


|| هر عملی نیک که پیش فرستاده شود. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). هر عملی نیکو که پیش فرستادی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || فرزندی که مرده و درگذشته باشد و پدران درگذشته . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گذشته . درگذشته . (فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

باجناغ#NAME?


۱. گذشته؛ درگذشته.
۲. هر کس که پیش‌تر از پدران و خویشان کسی می‌زیسته.


۱. معامله‌ای که بهای جنس را پیشکی بدهند و بعد از مدتی جنس را تحویل بگیرند.
۲. [قدیمی] وامی که برای وام‌دهنده سودی نداشته باشد و وام‌گیرنده همان مبلغ را که گرفته پس از مدتی پس بدهد.


۱. گذشته، درگذشته.
۲. هر کس که پیش تر از پدران و خویشان کسی می زیسته.
دستگاه الکتریکی کوچکی در اتومبیل عوض هندل که موتور به وسیلۀ آن روشن می شود.
= باجناغ
۱. معامله ای که بهای جنس را پیشکی بدهند و بعد از مدتی جنس را تحویل بگیرند.
۲. [قدیمی] وامی که برای وام دهنده سودی نداشته باشد و وام گیرنده همان مبلغ را که گرفته پس از مدتی پس بدهد.

دستگاه الکتریکی کوچکی در اتومبیل عوض هندل که موتور به‌وسیلۀ آن روشن می‌شود.


دانشنامه عمومی

پیچِه. (زبانزدِ دانشی). «سِلف» کوتاهِ self-induction coil است. آن را «کویل» یا «بوبین» نیز می گویند. پارسی اش می شود «پیچه» چرا که این تکۀ (قطعۀ) کوچک بیشتر از چند دور سیمِ پیچیده درست می شود.


سلف ممکن است به موارد زیر اطلاق شود:
خود
رستوران
قرارداد سلف
سلف صالح
سلف (زبان برنامه نویسی)
القاگر، قطعه ای در مدارهای الکتریکی
دانالد سلف، شخصیتی در فیلم فرار از زندان

دانشنامه آزاد فارسی

سَلَف
(یا: پیش خرید) اصطلاحی در فقه، نوعی از بیع که در آن خریدار، پول را نقد می دهد و جنس را بعد از مدتی تحویل می گیرد. بیع سلف در اجناسی که وزن یا پیمانه شدنی اند مانند گندم و جو با همجنس آن به نظر برخی فقیهان باطل است؛ مثلاً خریدار دو پیمانه گندم را نقد بپردازد تا دو یا چند پیمانه گندم را دو ماه دیگر تحویل بگیرد. همین طور به عقیدۀ برخی، بیع سلف در پول، باطل است. بیع سلف چند شرط دارد: ۱. خصوصیاتی که در قیمت جنس اثر دارد بیان شود؛ ۲. قیمت از سوی خریدار فی المجلس پرداخت شود؛ ۳. مهلت تحویل کالا از سوی فروشنده دقیقاً معلوم شود؛ ۴. در زمان تحویل، آن کالا، نایاب نباشد؛ ۵. وزن یا کیل (پیمانه) کالایی که بعد می خواهد تحویل شود معلوم شود. اگر در موعد مقرر، جنس پست تر تحویل خریدار شود، می تواند نپذیرد. خریدار نمی تواند جنسی را که سلف خریده است، پیش از تحویل گرفتن بفروشد؛ جز در غلات که به عقیدۀ برخی فقیهان فروش آن جایز است ولی کراهت دارد. برخی معتقدند خریدار، پیش از تحویل می تواند به خود فروشنده به هر قیمتی که توافق کنند بفروشد؛ اما اگر خواست به غیرفروشنده بفروشد باید در اجناس وزن یا پیمانه شدنی، به همان قیمت بفروشد و نمی تواند قیمت را کم یا زیاد کند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سَلَفَ: قبلاً انجام داده
ریشه کلمه:
سلف (۸ بار)

«سَلَف» در لغت به معنای «هر چیز متقدم» است، و لذا به نسل های پیشین «سلف» و به نسل های بعد از آنها «خلف» اطلاق می شود; و به معاملاتی که به صورت پیش خرید انجام می گیرد نیز «سلف» می گویند چرا که قیمت آن قبلاً پرداخته می شود.
(به فتح س - ل) گذشته. و گذشتن مصدر و اسم هر دو آمده است . . آنها را گذشتگان و مایه عبرت برای دیگران کردیم. * . استثنا از لازم کلام سابق است یعنی اگر در گذشته زنان پدرانتان را نکاح کرده بودید برای شما گناهی نیست دیگر این کار را نکنید نه اینکه اگر پیش از نزول این آیه نکاح کرده‏اید حق دارید که نگاه دارید در مجمع گوید بعضی گفته‏اند: آنکه قبل از نزول آیه گرفته‏اید جایز است آن را نگاه دارید. آنگاه از بلخی نقل می‏کند که این خلاف اجماع است و از دین محمد صلی اللّه علیه و اله و سلم چنین چیزی دانسته نشده است. بیضاوی نیز استثنا را لازم معنی دانسته ولی طبرسی آن را منقطع گفته است یعنی: لکن آنکه گذشته گناهی ندارد ولی معنی آن به نظر ما و بیضاوی این است: نکاح زنان پدران گناه است مگر آنکه پیش از نزول این آیه باشد. همچنین است آیه . که از گرفتن دو خواهر نهی می‏کند. اسلاف: گذراندن و پیش فرستادن است .

گویش مازنی

/selef/ نوعی گیاه خوردنی صحرایی که در بهار روید – سلف - برگ چغندر وحشی

۱نوعی گیاه خوردنی صحرایی که در بهار روید – سلف ۲برگ چغندر ...


پیشنهاد کاربران

سلف: [ اصطلاح نظامی ] ظرفی استیل یا آلومینیومی به شکل سینی که دارای قسمت های زیر است: 1 - محل برنج، مستطیلی در سمت راست 2 - محل خورشت، مستطیلی در سمت چپ 3 - محل ماست، دایره ای شکل بــا گــودی کم در سمت چپ بالا 4 - محل قاشق و چنگال، مستطیلی با عرضه های خمیده در بالای محل برنج.

خریدن هر چیزی قبل از این که موعد آن فرا برسد. ( خریدن چیزی از قبل با مشخص کردن مدت و زمان تحویل )
مثلا خریدن محصولات کشاورزی قبل از این که محصول رسیده و موقع برداشت آن باشد.

سلف ، اصطلاحی هست که برای پیش فروش کردن محصولات کشاورزی ، باغی و حیوانات اهلی حلال گوشت به کار میرود . بدین شکل که صاحب مال نیازمند پول است اما فراورده یا محصولش مدتی طول میکشد تا قابل فروش باشد ، دلال یا وا م دهنده ، محصول آن فرد را نسبت به مدت زمان تحویل دادنش قیمت گذاری میکند و با قیمت پایین از نرخ معمول خرید میکند ، عامیانه ، فلانی گندم سلف کرده ینی پول نیاز داشته و گندمش رو پیش فروش کرده
نکته ، کلمه سلف با صلف اشتباه نشود چوپ تلفظ هردو یکی هست و صلف معنای کاملا متفاوتی دارد . ( متکبر ، خودشیفته ، خود تعریف )


کلمات دیگر: