کلمه جو
صفحه اصلی

سرک

فارسی به انگلیسی

furtive look, peep


excess, surplus


excess


مترادف و متضاد

abundance (اسم)
فراوانی، وفور، فزونی، سرک

exuberance (اسم)
غنا، فراوانی، وفور، فزونی، سرک، کثرت، بسیاری، فرط فیض

excess (اسم)
فزونی، سرک، اضافه، زیادتی، مازاد، افراط، زیادی، بی اعتدالی

addition (اسم)
سرک، افزایش، ضمیمه، اضافه، جمع، لقب، متمم اسم، اسم اضافی، ترکیب چند ماده با هم

bidding (اسم)
سرک

raise (اسم)
سرک، ترفیع، اضافه حقوق

فرهنگ فارسی

مصغرسر، سرکوچک، بجایی سرزدن وسرکشی کردن، فزونی وبالابودوزن یاارزش چیزی نسبت به چیزدیگر
( اسم ) سر کوچک . ۲ - افزونی وزن یا بهای چیزی نسبت به چیز دیگر اضافه بار . ۳ - منفذی که در نهر یا جوی احداث کنند تا آب از آنجا به زمینی که باید آبیاری شود جاری گردد .
ده جزئ دهستان لورا و شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران .

فرهنگ معین

(سَ رَ ) (اِمصغ . ) ۱ - سر کوچک . ۲ - اضافه ، اضافه بار.

لغت نامه دهخدا

سرک . [ ] (ع مص ) با کلید بستن . (دزی ج 1 ص 649). قفل کردن .


سرک . [ س َ رَ ] (اِ) به زبان قزوینی پسر را گویند که برادر دختر است . (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ) :
سرک سرک توره با من چو جنگ بی راهی
مو عاشقم و تو دیوانه ٔ سرمایی .

حافظ صابونی قزوینی .


رجوع به پسر شود.

سرک. [ س ِ ] ( اِ ) سرخاب و سفیدآبی که زنان بر روی مالند. ( برهان ). سرخی و سفیدی که زنان بر روی مالند. ( رشیدی ). || سرخ و سفید. ( برهان ). || سرکه. ( رشیدی ).

سرک. [ س َ رَ ] ( اِ ) به زبان قزوینی پسر را گویند که برادر دختر است. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( آنندراج ) :
سرک سرک توره با من چو جنگ بی راهی
مو عاشقم و تو دیوانه سرمایی.
حافظ صابونی قزوینی.
رجوع به پسر شود.

سرک. [ س َ رَ ] ( اِمصغر ) مصغر سر است. ( برهان ). || فاضل وزن. فاضل قیمت. فاضل در اندازه. قناس در جامه. ( یادداشت مؤلف ): این لباس سرک دارد. این پارچه سرک دارد.
- سرک کردن ؛ بریدن شاخهای سر درختی که برپاست. ( یادداشت مؤلف ).
- سرک کشیدن ؛ گردن کشیدن ، چنانکه از دیواری برای دیدن خانه همسایه. ( یادداشت مؤلف ).

سرک. [ س ُ ] ( اِ ) سرخجه و آن جوشی است که از سر و روی و اندام اطفال برآید. ( برهان ). به فارسی سرخچه و به عربی حصبه گویند. ( رشیدی ).

سرک. [ ] ( ع مص ) با کلید بستن. ( دزی ج 1 ص 649 ). قفل کردن.

سرک. [ س َ رَ ] ( ع مص ) سست شدن تن بعد از قوت و توانایی. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

سرک. [ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان لورا و شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران. دارای 370 تن سکنه. آب آن از چشمه سار. محصول آن غلات ، گردو، لبنیات و عسل است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

سرک . [ س َ رَ ] (اِمصغر) مصغر سر است . (برهان ). || فاضل وزن . فاضل قیمت . فاضل در اندازه . قناس در جامه . (یادداشت مؤلف ): این لباس سرک دارد. این پارچه سرک دارد.
- سرک کردن ؛ بریدن شاخهای سر درختی که برپاست . (یادداشت مؤلف ).
- سرک کشیدن ؛ گردن کشیدن ، چنانکه از دیواری برای دیدن خانه ٔ همسایه . (یادداشت مؤلف ).


سرک . [ س َ رَ ] (ع مص ) سست شدن تن بعد از قوت و توانایی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


سرک . [ س ِ ] (اِ) سرخاب و سفیدآبی که زنان بر روی مالند. (برهان ). سرخی و سفیدی که زنان بر روی مالند. (رشیدی ). || سرخ و سفید. (برهان ). || سرکه . (رشیدی ).


سرک . [ س ُ ] (اِ) سرخجه و آن جوشی است که از سر و روی و اندام اطفال برآید. (برهان ). به فارسی سرخچه و به عربی حصبه گویند. (رشیدی ).



فرهنگ عمید

۱. سر کوچک.
۲. فزونی و بالا بودن وزن یا ارزش چیزی نسبت به چیز دیگر.
۳. سربار؛ اضافه‌بار.
⟨ سرک داشتن: (مصدر لازم) سر داشتن و فزونی داشتن چیزی نسبت به چیز دیگر در وزن یا ارزش.
⟨ سرک کشیدن: (مصدر لازم)
۱. به جایی سر زدن و سرکشی کردن.
۲. دزدیده از جایی به جای دیگر نظر انداختن.


۱. سر کوچک.
۲. فزونی و بالا بودن وزن یا ارزش چیزی نسبت به چیز دیگر.
۳. سربار، اضافه بار.
* سرک داشتن: (مصدر لازم ) سر داشتن و فزونی داشتن چیزی نسبت به چیز دیگر در وزن یا ارزش.
* سرک کشیدن: (مصدر لازم )
۱. به جایی سر زدن و سرکشی کردن.
۲. دزدیده از جایی به جای دیگر نظر انداختن.

دانشنامه عمومی

سرک ممکن است یکی از موارد زیر باشد:
سرک در فارسی دری به معنای خیابان است.
سرک نام یک جزیره در نزدیکی فرانسه و انگلستان
سرک نام یک روستا

گویش مازنی

/sarak/ افزودنی زیادی & نیم نگاه – سرک کشیدن – نگاه دزدانه & نوعی علف هرز & انگور درشت دانه و قرمز

افزودنی زیادی


نیم نگاه – سرک کشیدن – نگاه دزدانه


نوعی علف هرز


انگور درشت دانه و قرمز


پیشنهاد کاربران

به زبر "س" و "ر" ، جاده، خیابان

در گویش کابُلی : سَرَک در یک معنی از معنی های این کلمه به خیابان می گویند
در گویش هِراتی :سِرَک هم همینطور در یک معنی به جای خیابان میگن
اما این کلمه فارسی نیست بلکه اردو است و به خاطر رفت و آمد های مردم مرزی سمت پاکستان و استفاده از فرهنگ هندی در در مناطق پیشتون نشین در افغانستان وارد شد



Sorok
خوبی نوک تیز که برای نگهداشتن تخیر بر روی لهر استفاده میشه.


کلمات دیگر: