کلمه جو
صفحه اصلی

کرج

فرهنگ فارسی

( کرج ابودلف ) شهری در جنوب سلطان آباد ( اراک حالیه ) و متصل بدان بوده که جزو ناحیه کزار محسوب میشده واقع در ده فرسخی مشرق بروجرد و سی فرسخی جنوب شرقی همدان .
( اسم ) ۱ - گوی گریبان . ۲ - پارچه ای که از گریبان بیرون آورند قواره . ۳ - قطعهای بریده از خربزه و هندوانه برین قاش تراشه . ۴ - تکه قطعه .
گروهی از مردم یا بازیی است و کلمه فارسی است .

فرهنگ معین

(کَ ) (اِ. ) گودی گریبان ، چاک پیراهن .

لغت نامه دهخدا

کرج . [ ک ُ ] (اِخ ) گروهی از مردم . (از اقرب الموارد). || (معرب ، اِ)بازیی است و کلمه ٔ فارسی است . (از اقرب الموارد).


کرج . [ ک ُ ](اِ) کَرج . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرج شود.


کرج . [ ک َ ] (اِ) گوی گریبان . (برهان ) (آنندراج ). کَرچ . (برهان ). گوی گریبان باشد در نسخه ٔ میرزا، اما در سامی فی الاسامی به کسر کاف و راء آن باشد که از گریبان پیرهن بیرون کنند و به عربی قواره گویند و بر این قول اعتماد بیشتر است . (مجمعالفرس ) :
چو چوگان کج بود کرجش از آن رو
ز شکر گوی لذت می رباید.

رضی الدین نیشابوری (از مجمع الفرس ).


رجوع به کِرِج شود. || چاک و شکاف جامه . (ناظم الاطباء) . رجوع به کرچ شود.

کرج . [ ک َ رَ ] (ع مص ) تباه گردیدن نان و کره برآوردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). فاسد شدن و کپک گرفتن نان . (از اقرب الموارد). کره برآوردن و تباه شدن نان و سبزی و مانند آن از دیرماندگی . معرب کره ٔ فارسی است . (یادداشت مؤلف ).


کرج . [ ک ُرْ رَ ] (معرب ، اِ) کره ٔ اسب و ستور باشد. معرب است . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). مأخوذ از کره ٔ فارسی و بمعنی آن . (ناظم الاطباء). || چیزی چون مهر که با آن بازی کنند. (از اقرب الموارد). اسبابی است که با آن بازی کنند. معرب از فارسی است . (از المعرب جوالیقی ص 290). رجوع به کره شود.


کرج . [ ک َرَ ] (اِخ ) دهی است به دینور. (منتهی الارب ). بزرگترین شهر ناحیه ٔ رود راور است نزدیک همدان از نواحی جبال میان همدان و نهاوند. (از معجم البلدان ). دهی است از دهستان دینور بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان ، چهارهزارگزی خاور شوسه کرمانشاه به سنقر. سردسیر و سکنه ٔ آن 435 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


کرج . [ ک ِ / ک ِ رِ ] (اِ) پارچه را گویندکه از گریبان بیرون آورند و آن را به عربی قواره خوانند. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ). قواره و پارچه که از گریبان جامه ٔ بریده بیرون آرند. (ناظم الاطباء). رجوع به کَرج [ ک َ ] شود.


کرج . [ ک ِ / ک ِ رِ ] (اِ) تراشه ٔ خربزه و هندوانه و غیر آن . (برهان )(ناظم الاطباء). پارچه ای از خربزه که برین و قاش نیزگویند، لیکن قاش ترکی است . (فرهنگ رشیدی ). قاش خربزه و هندوانه و امثال آن . (آنندراج ). کُرچ . (برهان ) (از آنندراج ) :
ماند کرجی گفت این را من خورم
تا چه شیرین خربزه ست این بنگرم .

مولوی (از مجمع الفرس ).


فلک خربزه سان دیدم و کرج مه نو
گفتم ای عقل به شیرینیش از راه مرو.

بسحاق اطعمه (از فرهنگ جهانگیری ).


رجوع به کُرچ شود.

کرج . [ ک ُ ] (اِخ ) طایفه ای از نصاری که در کوههای قَبق و شهر سریرسکونت گزیدند و شوکتی بهم رسانیدند تا شهر تفلیس راگرفتند و ایشان را ولایتی است منسوب به آنان و ملک ولغت و شوکت و قوت و کثرت عدد. (از معجم البلدان ).


کرج. [ ک َ ] ( اِ ) گوی گریبان. ( برهان ) ( آنندراج ). کَرچ. ( برهان ). گوی گریبان باشد در نسخه میرزا، اما در سامی فی الاسامی به کسر کاف و راء آن باشد که از گریبان پیرهن بیرون کنند و به عربی قواره گویند و بر این قول اعتماد بیشتر است. ( مجمعالفرس ) :
چو چوگان کج بود کرجش از آن رو
ز شکر گوی لذت می رباید.
رضی الدین نیشابوری ( از مجمع الفرس ).
رجوع به کِرِج شود. || چاک و شکاف جامه. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به کرچ شود.

کرج. [ ک َ رَ ] ( اِخ ) از قناتهای شهر تهران است در سمت مغرب. مقدار آب آن دو سنگ است مسافت مادرچاه تا شهر چهار فرسنگ. بند مجرای کرج بالای قریه سرچوب تقریباً مقابل بیلقان و مظهر آن در تهران نزدیک به جمشیدآباد است. طول مجرای آن 52 کیلومتر است. ( از یادداشت مؤلف ).

کرج. [ ک َ رَ ] ( اِخ ) از شهرستانهای تابع استان تهران است. شهری است کوچک در راه شوسه تهران به قزوین کنار رودخانه کرج ، سردسیر و معتدل. کرج در گذشته دهی بیش نبوده است و پس ازاحداث راه شوسه و مؤسسات کشاورزی در آنجا، آباد شده است و روزبه روز بر آبادی آن افزوده می شود. دانشکده کشاورزی و کارخانه قند و کارخانه های سیم سازی و مقواسازی و الکل سازی و کارخانه های بسیار دیگر در آنجا احداث شده است. راه آهن تهران به آذربایجان از جنوب کرج می گذرد. از آثار قدیم این شهرستان کاروانسرای شاه عباسی در ده قدیم کرج و بنای امامزاده حسن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ). در این شهرستان نزدیک به 45 مسجد، 15 امامزاده و 4 مدرسه وجود دارد. سد کرج به گنجایش 205میلیون متر مکعب و با تولید 149میلیون کیلووات برق در سال بر روی رود کرج ساخته شده است. ( از ایرانشهر ). در نزدیکی این شهر مقدمات ایجاد یک مرکز یا شهر صنعتی تهیه شده است. این شهر در قدیم دهی بیش نبوده است. صاحب معجم البلدان آرد: قریه ای است از قرای ری. و صاحب آنندراج نوشته : شهرکی است به دو منزلی تهران جنب رودی موسوم به کرج. و در ناظم الاطباءآمده : نام دهی در کنار رود کرج که پادشاهان قاجار در آنجا بناها و قصور عالیه بنا کرده اند :
رو ز ری در راه قزوین تا کرج
تا بیابی از غم دنیا فرج.
؟ ( آنندراج ).

کرج. [ ک َ رَ ] ( اِخ ) نام رودی است که از کوهستان شمال غربی ری و ارتفاعات کندوان سرچشمه می گیرد و پس از بهم پیوستن آبها بسوی شهر کرج جاری میشود و بلوک شهریار و ساوجبلاغ و جز آن را مشروب می سازد. ( از ناظم الاطباء ). از کوه کلون بسته [از سلسله البرز] سرچشمه می گیرد و از ساوجبلاغ و شهریار و پشاپویه می گذرد و به دریاچه قم می ریزد. قسمتی از آب این رود در تهران مصرف می شود و برای استفاده بیشتر از آن در سالهای اخیر سد بزرگی در مسیر کوهستانی آن رود ساخته اند بنام سد امیرکبیر ( یا سد کرج ) گنجایش این سد 205میلیون متر مکعب و تولید برق آن 149میلیون کیلووات در سال است. ارتفاعش 180 متر و هدفش تنها آبیاری زمینهای کشاورزی نیست ، بلکه بمنظور تعدیل جریان آب مشروب تهران و ایجاد برق اضافی شهر تهران است. مخارج این سد جمعاً در حدود 415میلیارد ریال بوده است. رجوع به فرهنگ امیرکبیر و ایرانشهر ج 2 ص 1580، 1990، 2016 و کرج شود.

کرج . [ ک َ رَ ] (اِخ ) از شهرستانهای تابع استان تهران است . شهری است کوچک در راه شوسه ٔ تهران به قزوین کنار رودخانه ٔ کرج ، سردسیر و معتدل . کرج در گذشته دهی بیش نبوده است و پس ازاحداث راه شوسه و مؤسسات کشاورزی در آنجا، آباد شده است و روزبه روز بر آبادی آن افزوده می شود. دانشکده ٔ کشاورزی و کارخانه ٔ قند و کارخانه های سیم سازی و مقواسازی و الکل سازی و کارخانه های بسیار دیگر در آنجا احداث شده است . راه آهن تهران به آذربایجان از جنوب کرج می گذرد. از آثار قدیم این شهرستان کاروانسرای شاه عباسی در ده قدیم کرج و بنای امامزاده حسن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). در این شهرستان نزدیک به 45 مسجد، 15 امامزاده و 4 مدرسه وجود دارد. سد کرج به گنجایش 205میلیون متر مکعب و با تولید 149میلیون کیلووات برق در سال بر روی رود کرج ساخته شده است . (از ایرانشهر). در نزدیکی این شهر مقدمات ایجاد یک مرکز یا شهر صنعتی تهیه شده است . این شهر در قدیم دهی بیش نبوده است . صاحب معجم البلدان آرد: قریه ای است از قرای ری . و صاحب آنندراج نوشته : شهرکی است به دو منزلی تهران جنب رودی موسوم به کرج . و در ناظم الاطباءآمده : نام دهی در کنار رود کرج که پادشاهان قاجار در آنجا بناها و قصور عالیه بنا کرده اند :
رو ز ری در راه قزوین تا کرج
تا بیابی از غم دنیا فرج .

؟ (آنندراج ).



کرج . [ ک َ رَ ] (اِخ ) از قناتهای شهر تهران است در سمت مغرب . مقدار آب آن دو سنگ است مسافت مادرچاه تا شهر چهار فرسنگ . بند مجرای کرج بالای قریه ٔ سرچوب تقریباً مقابل بیلقان و مظهر آن در تهران نزدیک به جمشیدآباد است . طول مجرای آن 52 کیلومتر است . (از یادداشت مؤلف ).


کرج . [ ک َ رَ ] (اِخ ) نام رودی است که از کوهستان شمال غربی ری و ارتفاعات کندوان سرچشمه می گیرد و پس از بهم پیوستن آبها بسوی شهر کرج جاری میشود و بلوک شهریار و ساوجبلاغ و جز آن را مشروب می سازد. (از ناظم الاطباء). از کوه کلون بسته [از سلسله ٔ البرز] سرچشمه می گیرد و از ساوجبلاغ و شهریار و پشاپویه می گذرد و به دریاچه ٔ قم می ریزد. قسمتی از آب این رود در تهران مصرف می شود و برای استفاده بیشتر از آن در سالهای اخیر سد بزرگی در مسیر کوهستانی آن رود ساخته اند بنام سد امیرکبیر (یا سد کرج ) گنجایش این سد 205میلیون متر مکعب و تولید برق آن 149میلیون کیلووات در سال است . ارتفاعش 180 متر و هدفش تنها آبیاری زمینهای کشاورزی نیست ، بلکه بمنظور تعدیل جریان آب مشروب تهران و ایجاد برق اضافی شهر تهران است . مخارج این سد جمعاً در حدود 415میلیارد ریال بوده است . رجوع به فرهنگ امیرکبیر و ایرانشهر ج 2 ص 1580، 1990، 2016 و کرج شود.


کرج . [ ک َ رِ ] (اِخ ) کرج ابودلف . کره رود. شهر ابودلف عجلی . (منتهی الارب ). اهل این شهر آن را کَرَه نامند و آن از روستایی است که فاتق نامند و معرب از هفته است . مدینه ای است میان راه همدان به اصفهان و به همدان نزدیکتر است و ابودلف قاسم عیسی العجلی آن را ساخت . کرج شهری متفرق و بناهایش بناهای پادشاهان است ، قصرهای بزرگ و پراکنده دارد اما بستان و گردشگاه ندارد و میوه اش را از بروجرد و دیگر شهرها آرند. شهری طویل است نزدیک یک فرسنگ و دوبازار دارد. (از معجم البلدان ). در اسم کرج اختصار کردند زیرا که در اصل بوهین کره بوده است و همچنین درایام فرس آن را بوهین کره خوانده اند، یعنی خرمنگاه کرج . (تاریخ قم ص 33). رجوع به نزهة القلوب چ دبیرسیاقی ص 76 و جغرافیای تاریخی لسترنج صص 213-214 شود.


فرهنگ عمید

۱. دکمه، گوی گریبان.
۲. چاک پیراهن.

دانشنامه عمومی

کرج مرکز استان البرز، مرکز شهرستان کرج و یکی از کلان شهرهای ایران است. کرج یک شهر کوهپایه ای است که در دامنهٔ رشته کوه های البرز و در بلندای ۱۳۰۰ متر بالاتر از سطح دریا قرار دارد.
پارک جهان نما
جمعیت شهر کرج برپایه سرشماری سال ۱۳۹۵ برابر با ۱٬۵۹۲٬۴۹۲ تن بوده که این رقم با احتساب جمعیت ساکن در حومهٔ شهر ( کلان شهر کرج) به ۱٬۹۷۳٬۴۷۰ تن می رسد. کرج چهارمین شهر پرجمعیت ایران و بیست و یکمین کلان شهر پرجمعیت خاورمیانه است.
کرج پس از تهران بزرگ ترین شهر مهاجرپذیر ایران است و به همین دلیل به آن لقب «ایران کوچک» داده شده است. هَمچنین جمعیت این شهر نسبت به سایر شهرهای بزرگ ایران جوان تر است، و بالاترین میزان رشد موالید یا زاد و ولد را به خود اختصاص داده است. این شهر در میان کلان شهرهای ایران با رشد جمعیت سالانهٔ ۳/۱۴ درصد بالاترین رشد جمعیت را دارد.
بر پایه زبان کهن کرج، نام کرج از واژه کاوک به معنی "میان تهی" گرفته شده و به خاطر این است که کرج میان دره واقع شده است. همچنین وجه تسمیه دیگر آن از واژه "کراج" است و با پیشینه تاریخی آن در تپه آتشگاه، کوه های کلاک، قلعه دختر شهرستانک و قلعه اشتهارد که در روزهای تابستان برای خبررسانی و دیده بانی آتش افروزی می شده، مرتبط است. همچنین گفته دیگری موجود است که نام کرج از واژه کوه رج به معنی محلی که کوه های ردیف شده دارد، می داند و مورد دیگری که به آن اشاره شده نام کرج را بدست آمده از واژه اکراج به معنی بانگ و فریاد می داند.

نقل قول ها

کرجاز شهرهای ایران، در غربِ تهران، مرکز استان البرز.
• «شهر کرج بسیار مهاجرپذیراست و زندانیانی که آزاد می شوند خطرات زیادی را برای احساس امنیت مردم به وجود می آورند. خانواده هایی که اطراف این زندانها زندگی می کنند، در حال حاضر واقعا احساس امنیت ندارند و حتی می گویند روزی که این زندانیان آزاد می شوند به علت این که پول کافی برای برگشت به شهر خود ندارند درهمان منطقه دست به سرقت می زنند.». -> فاطمه آجرلو

پیشنهاد کاربران

در گذشته های دور بوهین کژ ( مانند بویین زرا یا زهرا ) بوده و در گذر زمان بوهین کره و بوهین حذف و کره می ماند و دست آخر در زمان مغولان کره ابدال به کرج می شود. این نام بیشتر از دوران مغول تا حال در مکتوبات تاریخی دیده شده است که در همان دوران سه کرج ری ( تهران ) /کرج ابودولف ( اراک ) و کرج روداور ( مابین همدان و نهاوند ) شکل می گیرد.

کرج = ک رج
ک= کا یا گا منظور گاو است
رج= راه جاده مسیر عبور حیوانات راهی بر جای گذاشته که رج نامیده می شود
کرج= راه گاو رو

کرج واژه یست روسی ب معنای پایان راه.


کرج "یعنی لوستاری به زبان محلی ما

بر پایه زبان کهن کرج، نام کرج از واژه کاوک به معنی "میان تهی" گرفته شده و به خاطر این است که کرج میان دره واقع شده است. همچنین وجه تسمیه دیگر آن از واژه "کراج" است و با پیشینه تاریخی آن در تپه آتشگاه، کوه های کلاک، قلعه دختر شهرستانک و قلعه اشتهارد که در روزهای تابستان برای خبررسانی و دیده بانی آتش افروزی می شده، مرتبط است. همچنین گفته دیگری موجود است که نام کرج از واژه کوه رج به معنی محلی که کوه های ردیف شده دارد، می داند و مورد دیگری که به آن اشاره شده نام کرج را بدست آمده از واژه اکراج به معنی بانگ و فریاد می داند.
در فرهنگ نفیسی، کرج به معنی گوی، گریبان، چاک و شکاف آمده و آن رودخانه ایست که در کوه های شمال غربی ری جاری می شد و بلوک شهریار را مشروب می سازد. همچنین در کتب مختلف آمده، لفظ کرج از واژهٔ "کرژ" به معنی کوهپایه است.
البرز در زبان باستانی به شکل �هَربُرز� بوده است. در این کلمه �هر� به معنای کوه و �برز� به معنای بلندی آمده است.

مرکز استان البرز، مرکز شهرستان کرج و یکی از کلان شهرهای ایران است

یکی از معانی کرج، شکاف است که اشاره به شکاف میان دو کوه است که کرج در آن واقع شده. البته این مربوط به خیلی قدیم است. الآن کرج از هر طرف کوه ها را درنوردیده و از لحاظ وسعت بسیار بزرگ شده است.


کلمات دیگر: