کلمه جو
صفحه اصلی

عمو


مترادف عمو : عم

برابر پارسی : برادر پدر، اپدر، کاکا، کاکو

فارسی به انگلیسی

paternal uncle, (paternal) uncle

(paternal) uncle


uncle


مترادف و متضاد

uncle (اسم)
خریدار مال دزدی، عمو، دایی

paternal uncle (اسم)
عم، عمو

فرهنگ فارسی

۱ - برادر پدر عم افدر . ۲ - گاه برای توهین به شخصی گویند : برو عمو . یا عمو جان . ۱ - به عم ( عموی ) خود خطاب کنند . ۲ - به مردم عامی یا به دوستان نزدیک خود خطاب کنند .
گمراهی ضلال

فرهنگ معین

(عَ ) (اِ. ) = عم : برادر پدر.

لغت نامه دهخدا

عمو. [ ع َ ] (از ع ، اِ) عم عربی است که در تداول فارسی عمو گویند. برادر پدر. عم . افدر. اودر. کاکا.رجوع به عم شود. || گاه به مردم عامی یا به دوستان نزدیک خود نیز عمو خطاب کنند :
رو توکل کن تو با کسب ای عمو
جهد میکن کسب میکن موبمو.

مولوی .


- عموجان ؛ خطاب به عموی خود کنند. (از فرهنگ فارسی معین ).
- || به مردم عادی یا به دوستان نزدیک خود خطاب کنند. (فرهنگ فارسی معین ).
- عمونوروز ؛ نامی است که اخیراً بر پیرمردی خیالی اطلاق میشود که در ایام نوروز برای کودکان هدیه می آورد. و ظاهراً تقلیدی ازبابانوئل مسیحیان است .
- عمویادگار خوابی یا بیدار؟ ؛ با این جمله بمزاح از خواب یا بیدار بودن مخاطب سؤال کنند. (از امثال و حکم دهخدا).

عمو. [ ع َم ْوْ ] (ع اِمص ) گمراهی . (منتهی الارب ). ضلال . || خواری و فروتنی . ذلت و خضوع . (از اقرب الموارد). || میل کردن به چیزی . (منتهی الارب ).


عمو. [ ع َم ْوْ ] ( ع اِمص ) گمراهی. ( منتهی الارب ). ضلال. || خواری و فروتنی. ذلت و خضوع. ( از اقرب الموارد ). || میل کردن به چیزی. ( منتهی الارب ).

عمو. [ ع َ ] ( از ع ، اِ ) عم عربی است که در تداول فارسی عمو گویند. برادر پدر. عم. افدر. اودر. کاکا.رجوع به عم شود. || گاه به مردم عامی یا به دوستان نزدیک خود نیز عمو خطاب کنند :
رو توکل کن تو با کسب ای عمو
جهد میکن کسب میکن موبمو.
مولوی.
- عموجان ؛ خطاب به عموی خود کنند. ( از فرهنگ فارسی معین ).
- || به مردم عادی یا به دوستان نزدیک خود خطاب کنند. ( فرهنگ فارسی معین ).
- عمونوروز ؛ نامی است که اخیراً بر پیرمردی خیالی اطلاق میشود که در ایام نوروز برای کودکان هدیه می آورد. و ظاهراً تقلیدی ازبابانوئل مسیحیان است.
- عمویادگار خوابی یا بیدار؟ ؛ با این جمله بمزاح از خواب یا بیدار بودن مخاطب سؤال کنند. ( از امثال و حکم دهخدا ).

فرهنگ عمید

= عم

عم#NAME?


دانشنامه عمومی

عمو یک نسبت خانوادگی است که به برادر پدر گفته می شود. این کلمه در گفتار عامیانه به دوستان نزدیک هم گفته می شود و گاهی در تداول به شوهر خاله یا شوهر عمه هم می گویند.
دایی
علامه دهخدا در لغت نامه دهخدا ذیل کلمه «عمو» چنین می نویسد:

فرهنگ فارسی ساره

کاکا


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عمو، برادر پدر را گویند.
از احکام مرتبط با آن در بابهای طهارت ، تجارت ، وصیّت ، نکاح و ارث سخن گفته اند.
← در طهارت
۱. ↑ جواهر الکلام، ج۱۲، ص۱۴.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۵، ص۴۸۹، برگرفته از مقاله «عمو».
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: âmu
طاری: âmö
طامه ای: âmo
طرقی: âmö
کشه ای: âmi
نطنزی: âmu


واژه نامه بختیاریکا

تاتِه؛ آقا

پیشنهاد کاربران

در زبان پارسی باستان " اودر " یعنی برادر پدر .
عمونوروز : نامی نادرست است ، در ایران باستان به پیر سپید مویی که در جشن های نوروزی ، پیشکش هایی را به مردم می داد " پاپانوروز " می گفتند که پس از تاخت تازیان و دشواری های ایرانیان برای انجام آیین های میهنی ، پدیده ای ناهمگون و سیاه چرده بنام حاجی فیروز جایگزین شد و پاپانوروز به اروپا راه یافت و پاپانوئل گردید.

پیشنهاد بنده برای واژه تازی عم واژه پهلوی نیاکی یا نیای کوچک میباشد و البته در برخی زبانهای ایرانی و دری واژه ماما و کاکا را نیز برای عمو بکار میبرند

amca ( آمجا )

عمو در زبان کوردی اورامی ( مامو ) کرمانجی ( آپو ) سورانی ( مامه ) این واژهای کوردی به نظر من درسته تر این واژه را عربها دزدیدن وبه عمه هم در اورامی ( مه تی ) هیچ فرقی نمی کند خواهر بابا یا مادر ودر سورانی ( میمی یا پوره )

عمو=تاته ( تاتِ )
عموزاده=تاتِزا ( تاتِزاد )
واژه تاتِزا در گفتار لری بسیار پرکاربرد می باشد.
زمانی که میخواهند بگویند کسانی از یک ریشه پدری هستند می گویند آنها با هم تاتزا واتزا هستند.

عم، برادر پدر، اپدر، کاکا، کاکو

عَمو
واژه ای پارسی ست که اَرَبیده شده : اَمو < آمو
اَمو / آمو : اَم / آم - او
اَم/آم : همه ، هام ، هَم
او = پسوند خویشوندی یا نسبت مانند : شکمو ، کِرمو. . .
مینه = کَسی که اَز همه است و فرزند همه را مانند فرزند خودش نگهداری و نگهبانی می کند.
بهتر است اَمو نوشته شود .

Uncle ( عمو )

در زبان بختاری به عمو تاته می گویند

برابر پارسی این واژه ( پیترو ) است.


کلمات دیگر: