معنی: نام همسر مولانا جلال الدین بلخی
کرا
فرهنگ اسم ها
معنی: نام همسر مولانا جلال الدین بلخی
فرهنگ فارسی
سر تراش و حجام را گویند.
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
کرا پشتی کند گردون چه باید پشتی لشکر
چه باید یاری مردم کرا دولت بود یاور.
کرا منبر نسازد دار سازد.
کرا. [ ک ِ ] ( ع اِ ) کرایه و اجرت نشستن در خانه و دکان و جز آن. ( ناظم الاطباء ). در عربی کرایه را گویند که اجرت نشستن در خانه و د کان کسی باشد. ( برهان ). || اجرت بار کردن شتر و استر و خر و اسب و مانند آنها. ( ناظم الاطباء ). اجرت بار کردن شتر و الاغ و امثال آن باشد. ( از برهان ) : و آنچه آن اعرابی کرای شتر بر ما داشت به سی دینار هم این وزیر [ ابوالفتح علی بن احمد وزیر ملک اهواز] بفرمود تا بدو دادند. ( سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی صص 115- 116 ). عربی گفت من ترا به بصره برم و با من هیچ نبود که به کرا دهم. ( سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 107 ). پس اشتری به یک دینار و نیم کرا گرفتم و از این شهر روانه شدم. ( سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 81 ). رجوع به کراء، کرای و کرایه شود.
کرا. [ ک َرْ را ] ( اِ ) سرتراش و حجام را گویند. ( برهان ). و صحیح آن «گرا» است. ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به گرا شود.
کرا. [ ک َرْ را ] (اِ) سرتراش و حجام را گویند. (برهان ). و صحیح آن «گرا» است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به گرا شود.
کرا. [ ک ِ ] (ع اِ) کرایه و اجرت نشستن در خانه و دکان و جز آن . (ناظم الاطباء). در عربی کرایه را گویند که اجرت نشستن در خانه و د کان کسی باشد. (برهان ). || اجرت بار کردن شتر و استر و خر و اسب و مانند آنها. (ناظم الاطباء). اجرت بار کردن شتر و الاغ و امثال آن باشد. (از برهان ) : و آنچه آن اعرابی کرای شتر بر ما داشت به سی دینار هم این وزیر [ ابوالفتح علی بن احمد وزیر ملک اهواز] بفرمود تا بدو دادند. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی صص 115- 116). عربی گفت من ترا به بصره برم و با من هیچ نبود که به کرا دهم . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 107). پس اشتری به یک دینار و نیم کرا گرفتم و از این شهر روانه شدم . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 81). رجوع به کراء، کرای و کرایه شود.
کرا پشتی کند گردون چه باید پشتی لشکر
چه باید یاری مردم کرا دولت بود یاور.
قطران (از آنندراج ).
کرا خرما نسازد خار سازد
کرا منبر نسازد دار سازد.
(المعجم ) (از فرهنگ فارسی معین ).
|| بطریق استفهام بمعنی کدام کس را باشد چنانکه هرگاه گویند:کرا میگوئی ؟ مراد آن باشد که کدام کس را می گویی ؟ (برهان ). ادات استفهام در حالت مفعولی (مفعول صریح ). (فرهنگ فارسی معین ). چه کس را. کدام کس را. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ عمید
۲. هر که را، هر کس را.
= کرایه
* کرای چیزی (کاری ) را کردن: به زحمتش ارزیدن، ارزش آن را داشتن: اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابن یمین: ۵۱۳ ).
۱. کدام کس را؛ چه کس را.
۲. هرکه را؛ هرکس را.
= کرایه
〈 کرای چیزی (کاری) را کردن: به زحمتش ارزیدن؛ ارزش آن را داشتن: ◻︎ اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابنیمین: ۵۱۳).
دانشنامه عمومی
این روستا در دهستان میانکوه غربی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۷ نفر (۷خانوار) بوده است.
گویش مازنی
پرنده ای شبیه لک لک که در مسیر آب پرواز کند و شب ها صدایی ...
واژه نامه بختیاریکا
( کِرا ) کرایه؛ ارزش