کلمه جو
صفحه اصلی

کرا

فرهنگ اسم ها

اسم: کرا (دختر) (فارسی) (تلفظ: kera) (فارسی: کرا) (انگلیسی: kera)
معنی: نام همسر مولانا جلال الدین بلخی

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) کرایه دادن ستور و جز آنرا بمزد دادن . ۲ - ( اسم ) مزد مستاجر کرایه .
سر تراش و حجام را گویند.

فرهنگ معین

(کِ ) [ ع . کراء ] (اِ. ) مزد، کرایه .

لغت نامه دهخدا

کرا. [ ک ِ ] ( موصول + حرف اضافه ) کلمه ای است مرکب از که و را. ( ناظم الاطباء ). مخفف و مختصر هرکراست. ( آنندراج ). به معنی هرکه را و هر کس را. ( فرهنگ فارسی معین ) :
کرا پشتی کند گردون چه باید پشتی لشکر
چه باید یاری مردم کرا دولت بود یاور.
قطران ( از آنندراج ).
کرا خرما نسازد خار سازد
کرا منبر نسازد دار سازد.
( المعجم ) ( از فرهنگ فارسی معین ).
|| بطریق استفهام بمعنی کدام کس را باشد چنانکه هرگاه گویند:کرا میگوئی ؟ مراد آن باشد که کدام کس را می گویی ؟ ( برهان ). ادات استفهام در حالت مفعولی ( مفعول صریح ). ( فرهنگ فارسی معین ). چه کس را. کدام کس را. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ).

کرا. [ ک ِ ] ( ع اِ ) کرایه و اجرت نشستن در خانه و دکان و جز آن. ( ناظم الاطباء ). در عربی کرایه را گویند که اجرت نشستن در خانه و د کان کسی باشد. ( برهان ). || اجرت بار کردن شتر و استر و خر و اسب و مانند آنها. ( ناظم الاطباء ). اجرت بار کردن شتر و الاغ و امثال آن باشد. ( از برهان ) : و آنچه آن اعرابی کرای شتر بر ما داشت به سی دینار هم این وزیر [ ابوالفتح علی بن احمد وزیر ملک اهواز] بفرمود تا بدو دادند. ( سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی صص 115- 116 ). عربی گفت من ترا به بصره برم و با من هیچ نبود که به کرا دهم. ( سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 107 ). پس اشتری به یک دینار و نیم کرا گرفتم و از این شهر روانه شدم. ( سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 81 ). رجوع به کراء، کرای و کرایه شود.

کرا. [ ک َرْ را ] ( اِ ) سرتراش و حجام را گویند. ( برهان ). و صحیح آن «گرا» است. ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به گرا شود.

کرا. [ ک َرْ را ] (اِ) سرتراش و حجام را گویند. (برهان ). و صحیح آن «گرا» است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به گرا شود.


کرا. [ ک ِ ] (ع اِ) کرایه و اجرت نشستن در خانه و دکان و جز آن . (ناظم الاطباء). در عربی کرایه را گویند که اجرت نشستن در خانه و د کان کسی باشد. (برهان ). || اجرت بار کردن شتر و استر و خر و اسب و مانند آنها. (ناظم الاطباء). اجرت بار کردن شتر و الاغ و امثال آن باشد. (از برهان ) : و آنچه آن اعرابی کرای شتر بر ما داشت به سی دینار هم این وزیر [ ابوالفتح علی بن احمد وزیر ملک اهواز] بفرمود تا بدو دادند. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی صص 115- 116). عربی گفت من ترا به بصره برم و با من هیچ نبود که به کرا دهم . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 107). پس اشتری به یک دینار و نیم کرا گرفتم و از این شهر روانه شدم . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 81). رجوع به کراء، کرای و کرایه شود.


کرا. [ ک ِ ] (موصول + حرف اضافه ) کلمه ای است مرکب از که و را. (ناظم الاطباء). مخفف و مختصر هرکراست . (آنندراج ). به معنی هرکه را و هر کس را. (فرهنگ فارسی معین ) :
کرا پشتی کند گردون چه باید پشتی لشکر
چه باید یاری مردم کرا دولت بود یاور.

قطران (از آنندراج ).


کرا خرما نسازد خار سازد
کرا منبر نسازد دار سازد.

(المعجم ) (از فرهنگ فارسی معین ).


|| بطریق استفهام بمعنی کدام کس را باشد چنانکه هرگاه گویند:کرا میگوئی ؟ مراد آن باشد که کدام کس را می گویی ؟ (برهان ). ادات استفهام در حالت مفعولی (مفعول صریح ). (فرهنگ فارسی معین ). چه کس را. کدام کس را. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

۱. کدام کس را، چه کس را.
۲. هر که را، هر کس را.
= کرایه
* کرای چیزی (کاری ) را کردن: به زحمتش ارزیدن، ارزش آن را داشتن: اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابن یمین: ۵۱۳ ).

۱. کدام کس را؛ چه کس را.
۲. هر‌که را؛ هر‌کس را.


= کرایه
⟨ کرای چیزی (کاری) را کردن: به زحمتش ارزیدن؛ ارزش آن را داشتن: ◻︎ اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابن‌یمین: ۵۱۳).


دانشنامه عمومی


گویش مازنی

/karaa/ پرنده ای شبیه لک لک که در مسیر آب پرواز کند و شب ها صدایی مخصوص از خود بیرون دهد

پرنده ای شبیه لک لک که در مسیر آب پرواز کند و شب ها صدایی ...


واژه نامه بختیاریکا

( کُرا * ) مرز؛ حد و فاصل دو زمین؛ کنار؛ با هم؛ همراه؛ هم اندازه
( کِرا ) کرایه؛ ارزش

پیشنهاد کاربران

کرا به معنی ارزش در بختیاری


کلمات دیگر: