شرم انسان . کون
فرقعه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( فرقعة ) فرقعة. [ ف َ ق َ ع َ ] ( ع مص ) سخت دویدن. || پیچیدن گردن کسی را. || در هم خمانیدن انگشتان را تا بانگ برآورد از وی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || تیز دادن. ( منتهی الارب ). در اقرب الموارد این معنی برای مصدر فرقاع آمده است. رجوع به فرقاع شود.
فرقعة. [ ف ُ ق َ ع َ ] ( ع اِ ) شرم انسان. ( منتهی الارب ). کون. ( از اقرب الموارد ).
فرقعة. [ ف ُ ق َ ع َ ] ( ع اِ ) شرم انسان. ( منتهی الارب ). کون. ( از اقرب الموارد ).
فرقعة. [ ف َ ق َ ع َ ] (ع مص ) سخت دویدن . || پیچیدن گردن کسی را. || در هم خمانیدن انگشتان را تا بانگ برآورد از وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تیز دادن . (منتهی الارب ). در اقرب الموارد این معنی برای مصدر فرقاع آمده است . رجوع به فرقاع شود.
فرقعة. [ ف ُ ق َ ع َ ] (ع اِ) شرم انسان . (منتهی الارب ). کون . (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: