کلمه جو
صفحه اصلی

نارون

فارسی به انگلیسی

elm-tree

فرهنگ اسم ها

اسم: نارون (دختر) (فارسی) (تاریخی و کهن، طبیعت) (تلفظ: nārvan) (فارسی: ناروَن) (انگلیسی: narvon)
معنی: درخت انار، ناربن، انار، ن، ک، ( در گیاهی ) گروهی از گیاهان درختی برگ ریز زینتی یا جنگلی خودرو که میوه ی فندقه ی بالدار آنها اوایل فروردین می رسد، آغال پشه، درختی برگ ریز که در همه جا پراکنده و از جمله درختان جنگلی نقاط معتدل است، درختی خوش اندام و پُربَرگ و سایه دار

(تلفظ: nārvan) (در گیاهی) گروهی از گیاهان درختی برگ ریز زینتی یا جنگلی خودرو که میوه‌ی فندقه‌ی بالدار آنها اوایل فروردین می‌رسد، آغال پشه ؛ درختی برگ ریز که در همه جا پراکنده و از جمله درختان جنگلی نقاط معتدل است .


(تلفظ: nārvon) (در قدیم) (در گیاهی) درخت انار ، ناربُن ، انار . + ن.ک. ناربُن .


فرهنگ فارسی

نام بیشه ای است در مازندران نزدیک به بیشه تهمیشه . منوچهر با قارن پیلتن برون آمد از بیشه نارون
درختی بزرگ وپرشاخ وبرگ وچتری، برگهای بیضی و، دندانه دار، درباغهاوکنارخیابان هاکاشته میشود، ناروان وناروندهم گویند
( اسم ) درخت آتش ( ? ) : پیچان درختی نام او نارون چون سرو زرین پر عقیق یمن . ( فرخی .۳۱۵ دروصف آتش سده )
ده کوچکیست از دهستان بهر آسمان بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت در ۲۲ هزار گزی جنوب غربی ساردوئیه .

سرده‌ای از نارونیان با حدود هجده گونۀ درختی جنگلی و سایه‌انداز زینتی که در مناطق معتدل شمالی می‌رویند و بسیاری از آنها به‌ خاطر ارتفاع زیاد و شاخ و برگ زیبا کاشته می‌شوند؛ برگ‌های آنها دارای قاعدۀ نامتقارن با حاشیۀ دوباردندانه‌ای است و گل‌های بدون گلبرگ آنها قبل از پیدایش برگ‌ها در خوشه‌هایی در محل گره‌های ساقه ظاهر می‌شوند


فرهنگ معین

(وَ ) (اِ. ) درختی است بزرگ و پرشاخ و برگ بدون میوه و با برگ هایی بیضی شکل و دندانه دار.

لغت نامه دهخدا

نارون. [ نارْ وَ ] ( اِ ) ناروان. ( برهان قاطع ). درختی است بغایت خوش اندام و پربرگ و سایه دار. ( غیاث اللغات ) ( از جهانگیری ). درخت بسیارسایه است ، همیشه جوان ، به زمستان و تابستان یکی باشد، برگش به برگ بید مانند است. ( نزهة القلوب ). درختی است سخت راست بالا و پیشه وران از چوب آن دست افزار و آلات سازند. ( صحاح الفرس ) ( از اوبهی ). و باشد که قامت خوبان را به سبب تناسب و راستی بدان تشبیه کنند. ( صحاح الفرس ). بشکال. شجرةالبق.دردار. ( بحر الجواهر ) دارون. ناروان. ناروند. پشه غال. پشه دار. پشه خانه. سده. سدق. آغال پشه. سارخکدار. سارشکدار. ناژبن. بوقیصا. خوش سایه. سایه خوش. نشم الاسود. سیاهدرخت :
همیشه تا ز درخت سمن نروید گل
برون نیاید از شاخ نارون نارنگ.
فرخی.
همی تا چو قمری بنالد ز سرو
نوا برکشد بلبل از نارون.
فرخی.
سندس رومی در نارونان پوشانند
خرمن مینا بر بیدبنان افشانند.
منوچهری.
بر دم طاوس خواهی کرد نقشی خوبتر
در بهشت عدن خواهی کشت شاخ نارون.
منوچهری.
در باغ بنوروز درم ریزان است
بر نارونان لحن دل انگیزان است.
منوچهری.
کله چون نارون پیشش نهادم
به استغفارچون سرو ایستادم.
نظامی.
من میوه دار حکمتم از نفس ناطقه
وایشان ز روح نامیه جز نارون نیند.
خاقانی.
اهل شروان چون نگریند از دریغ او که مرغ
گر شنیدی بر فراز نارون بگریستی.
خاقانی.
آن چنان راستی که قد تو را
به دعا شاخ نارون خواهد.
کمال اسماعیل.
- نارون بالا ؛ راست بالا.کشیده قامت :
نارون بالا بتی بر نارون خورشید و ماه
ناردان لب لعبتی در ناردان شهد و لبن.
سوزنی.
|| گلنار پارسی. ( برهان ). قسمی از انار که آن را گلنار فارسی گویند گلش کلان و صدبرگ باشد بغایت انبوهی و نهایت سرخی ، در مقدار برابر گل سرخ. ( غیاث اللغات ) :
بتی که چون برخ و قامتش نگاه کنند
گمان برند که گلنار بار نارون است.
امیر معزی ( از شعوری ).
|| درخت انار. ( از برهان ) . رجوع به ناروُن شود :
از سر شمشیر و از نوک قلم زاید هنر
ای برادر همچو نور از نار و نار از نارون.
ناصرخسرو.

نارون . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت در 22هزارگزی جنوب غربی ساردوئیه و 14هزارگزی راه مالرو بافت به ساردوئیه واقع است و 40 نفر سکنه دارد که از طایفه کوهستانی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ص 406).


نارون . (اِخ ) معرب نرون : ثم ملک بعده نارون بن قلوذیس قیصر ثلاث عشرة سنة. (عیون الاخبار ج 1 ص 73). رجوع به نرون شود.


نارون . [ رَ وَ ] (ص ) نرم و صاف و مهره دار. || تر و تازه . || (اِ) شاخه ٔ بلند و افراشته از درخت که باد آن را می جنباند. || درخت ناغ . || درخت طبرخون . (ناظم الاطباء).


نارون . [ نارْ وَ ] (اِ) ناروان . (برهان قاطع). درختی است بغایت خوش اندام و پربرگ و سایه دار. (غیاث اللغات ) (از جهانگیری ). درخت بسیارسایه است ، همیشه جوان ، به زمستان و تابستان یکی باشد، برگش به برگ بید مانند است . (نزهة القلوب ). درختی است سخت راست بالا و پیشه وران از چوب آن دست افزار و آلات سازند. (صحاح الفرس ) (از اوبهی ). و باشد که قامت خوبان را به سبب تناسب و راستی بدان تشبیه کنند. (صحاح الفرس ). بشکال . شجرةالبق .دردار. (بحر الجواهر) دارون . ناروان . ناروند. پشه غال . پشه دار. پشه خانه . سده . سدق . آغال پشه . سارخکدار. سارشکدار. ناژبن . بوقیصا. خوش سایه . سایه خوش . نشم الاسود. سیاهدرخت :
همیشه تا ز درخت سمن نروید گل
برون نیاید از شاخ نارون نارنگ .

فرخی .


همی تا چو قمری بنالد ز سرو
نوا برکشد بلبل از نارون .

فرخی .


سندس رومی در نارونان پوشانند
خرمن مینا بر بیدبنان افشانند.

منوچهری .


بر دم طاوس خواهی کرد نقشی خوبتر
در بهشت عدن خواهی کشت شاخ نارون .

منوچهری .


در باغ بنوروز درم ریزان است
بر نارونان لحن دل انگیزان است .

منوچهری .


کله چون نارون پیشش نهادم
به استغفارچون سرو ایستادم .

نظامی .


من میوه دار حکمتم از نفس ناطقه
وایشان ز روح نامیه جز نارون نیند.

خاقانی .


اهل شروان چون نگریند از دریغ او که مرغ
گر شنیدی بر فراز نارون بگریستی .

خاقانی .


آن چنان راستی که قد تو را
به دعا شاخ نارون خواهد.

کمال اسماعیل .


- نارون بالا ؛ راست بالا.کشیده قامت :
نارون بالا بتی بر نارون خورشید و ماه
ناردان لب لعبتی در ناردان شهد و لبن .

سوزنی .


|| گلنار پارسی . (برهان ). قسمی از انار که آن را گلنار فارسی گویند گلش کلان و صدبرگ باشد بغایت انبوهی و نهایت سرخی ، در مقدار برابر گل سرخ . (غیاث اللغات ) :
بتی که چون برخ و قامتش نگاه کنند
گمان برند که گلنار بار نارون است .

امیر معزی (از شعوری ).


|| درخت انار. (از برهان ) . رجوع به ناروُن شود :
از سر شمشیر و از نوک قلم زاید هنر
ای برادر همچو نور از نار و نار از نارون .

ناصرخسرو.


سهی سرو آن زمان شد در چمن مست
که سیمین نار تو بر نارون رست .

نظامی .


حمایل دستها بر گردن یار
درخت نارون پیچیده بر نار.

نظامی .


|| ظاهراً در قدیم از چوب نارون تخته ٔ تابوت و عماری می کرده اند و گویا در این شعر فردوسی بدان معنی باشد :
بشستند و کردش ز دیبا کفن
بجستند جائی بن نارون
برفتند بیداردل درگران
بریدند از او تخته های گران .

(یادداشت مؤلف ).


|| در بیت زیر مقصود آتش جشن سده است :
پیچان درختی نام او نارون
چون سرو زرین پرعقیق یمن .

فرخی .



نارون . [ وَ ] (اِخ ) نام بیشه ای در مازندران نزدیک بیشه ٔ تهمیشه . (ناظم الاطباء). نام بیشه ای در دارالمرز نزدیک به بیشه ٔ تهمیشه مشهور به بیشه ٔ نارون . (برهان قاطع) :
منوچهر با قارن رزم زن
برون آمد از بیشه ٔ نارون .

فردوسی .



نارون . [ وُ ] (اِ مرکب ) ناربن . درخت انار. (ناظم الاطباء). درخت انار. (برهان قاطع). نارون بضم واو مبدل ناربن است که درخت انار باشد. (غیاث اللغات ) (از بهار عجم ).


نارون . (اِخ ) دهی است از دهستان گوشه بخش خاش شهرستان زاهدان . در 48هزارگزی شمال خاش و 2هزارگزی مشرق جاده شوسه ٔزاهدان به خاش در منطقه ای کوهستانی واقع. هوایش معتدل متمایل به گرمی است و 200 تن سکنه دارد و فارسی را به لهجه ٔ بلوچی تکلم می کنند. آبش از قنات و محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ص 406).


فرهنگ عمید

درختی بزرگ و پرشاخ وبرگ و چتری با برگ های بیضی و دندانه دار که در باغ ها و کنار خیابان ها کاشته می شود.

دانشنامه عمومی

نام یک درخت است.


نارون (در متون طب سنتی دردار) (نام علمی: Ulmus) نام یک سرده از تیره نارونیان است که برگریز یا نیمه برگریز هستند. این گونه ابتدا در دوره میوسن در حدود ۲۰ میلیون سال پیش، در جایی که امروزه آسیای مرکزی قرار دارد پدید آمد و به مرور در سراسر نیمکره شمالی گسترده شد.
اوجا، Ulmus minor: این گونه در شمال ایران می روید.
مَلَچ، Ulmus glabra: گونه ای که در استان های گلستان، مازندران، گیلان و آذربایجان می روید.
نارون چتری، Ulmus Umbraculifera: گونه ای از نارون که در ایران و افغانستان می روید.
نارون برگ ریز یا نارون گل پشه ای، Ulmus boissieri: گونه ای از نارون که تنها در کشور ایران می روید.
نارون سفید، Ulmus laevis
نارون قرمز، Ulmus rubra
برخی از گونه های نارون چنین اند:

دانشنامه آزاد فارسی

نارْوَن (elm)
نارْوَن
گروهی از درختان جنس اولموس، از خانوادۀ نارون. در نواحی معتدل نیمکرۀ شمالی و بخش های کوهستانی مناطق گرمسیری یافت می شوند. همه برگ هایی با لبه های دندانه دار مضاعف و خوشه هایی از گل های کوچک دارند. یکی از گونه های نارون عبارت است از ملج، اولموس گلابرا، بومی جنگل های اروپا و آسیای شمالی تا ژاپن. این درخت در ارتفاعات و جنگل های شمال ایران یافت می شود. چوب این درخت صنعتی است و در مصارف روستایی برای تهیه لاک و کلاهک پایه کندوج و نیز به منزلۀ مصالح ساختمانی به کار می رود. نارون مجنون نیز واریته ای از همین گونه است که در ۱۳۱۵ش به ایران وارد شده است. نارون سفید امریکای شمالی، اولموس امریکانا و نارون قرمز، اولموس فولوا، از دیگر گونه هایند. تکثیر نارون ها، غیر از ملج، غیر جنسی است و با پاجوش تکثیر می شوند. بیماری قارچی سراتوسیستیس اولمی، معروف به بیماری نارون هلندی، باعث کاهش تعداد درختان نارون در اروپا و امریکای شمالی شد. علت نام گذاری این بیماری شیوع آن در هلند در ۱۹۲۴ است. این بیماری با سوسک از درختی به درخت دیگر سرایت می کند. نارون تا ۴۰۰۰پ م در اروپا گسترده بود. در آن زمان، این درخت ناگهان ازبین رفت و مجدداً در قرن ۱۲م ظاهر شد. این موضوع ممکن است براثر همه گیری این بیماری در آن سال ها باشد. در ۱۹۹۷، باغ گیاهان ملی امریکا نوعی نارون با نام ولی فورج تولید کرد که نسبت به این بیماری مقاوم است. نارون انگلیسی معمولی، Ulmus procera، در سراسر اروپا پراکنده است. بلندی آن به ۳۵ متر می رسد و گل هایی ارغوانی ـ قهوه ای، کوچک، و دسته دسته پیش از ظهور برگ می آورد. نارون چتری، اولموس کارپینیفولیا، تاج کروی زیبایی دارد و در باغ های ایران به منزلۀ درخت سایه افکن کاشته می شود. بعضی از دانشمندان اصل این درخت را از ترکستان و بعضی از ایران و ارمنستان می دانند.

فرهنگستان زبان و ادب

{Ulmus} [زیست شناسی- علوم گیاهی] سرده ای از نارونیان با حدود هجده گونۀ درختی جنگلی و سایه انداز زینتی که در مناطق معتدل شمالی می رویند و بسیاری از آنها به خاطر ارتفاع زیاد و شاخ و برگ زیبا کاشته می شوند؛ برگ های آنها دارای قاعدۀ نامتقارن با حاشیۀ دوباردندان...

پیشنهاد کاربران

نارون از دو بخش نار ( آتش ) و ون ( درخت ) ساخته شده است و به معنای درختی است که از چوبش برای افروختن آتش بهره می بردند.

بابا اسم نارون ریشش امریکایی چرا میگین فارسی /:
اسم من نارون
4 سالیا 5 سال پیش زدم ریشه اسمم امریکایی رود ولی الان شده فارسی/:

من سوالی داشتم . . . . ایا کلمه ی هم اهنگ با نارون هست. . .

اسم من نارون است معنی اسمم تنو مند و خوش اندام اون یکی نارون هم درست میگفت ریشه اسم امریکایی است ممنون از لایکتون خوشگلا


نارون های عزیز وقتی از نظامی و فرخی و خاقانی شعرهایی هست که کلمه نارون درش به کار رفته چطور ریشه این لغت میتونه آمریکایی باشه. اون زمان آمریکا کجا بود؟من زبان شناس نیستم ولی ترکیب این اسم کاملا فارسی بنظر میاد


احتمال داره از دو بخش نار یا انار و گون =مانند باشد که سرجمع شده نارون یعنی مانند درخت انار

ناروَن یعنی درخت انار 😊

میشا درست میگه من امروز توی یه کتاب که معنی اسم ها بود نارون رو دیدم و نوشته بود این اسم فارسیه


کلمات دیگر: