کلمه جو
صفحه اصلی

تضییع


مترادف تضییع : اتلاف، تباه سازی، حیف ومیل، ضایع سازی، هدر، هدر دادن، تلف کردن، ضایع کردن، ازبین بردن، پایمال کردن

برابر پارسی : نابودی

فارسی به انگلیسی

spoiling, wasting

مترادف و متضاد

اتلاف، تباه‌سازی، حیف‌ومیل، ضایع‌سازی، هدر


هدر دادن، تلف کردن، ضایع کردن


ازبین بردن، پایمال کردن


wastage (اسم)
کاهش، ضایعات، اتلاف، تضییع، تفریط کاری

۱. اتلاف، تباهسازی، حیفومیل، ضایعسازی، هدر،
۲. هدر دادن، تلف کردن، ضایع کردن
۳. ازبین بردن، پایمال کردن


فرهنگ فارسی

ضایع کردن، تلف کردن ، مهمل وبیکارساختن چیزی
۱ -( مصدر ) ضایع کردن تباه ساختن تلف کردن . ۲ - مهمل و بیکار کردن یاوه کردن . ۳ -( اسم ) تباهی تلف . جمع : تضییعات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - ضایع کردن ، تباه ساختن . ۲ - مهمل و بیکار کردن .

لغت نامه دهخدا

تضییع. [ ت َض ْ ] ( ع مص ) ضایع کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مهمل و هیچکاره گردانیدن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ضایعکردگی و اتلاف. ( ناظم الاطباء ) : و هیچ خردمند تضییع عمر در طلب آن جایز نشمرد. ( کلیله و دمنه ). و تضییع منفعتی از آن جهت. ( کلیله و دمنه ). تضییع نفایس اموال و احتمال تحکمات فاسد لشکر بر تحفظ خانه و موافقت برادر و رعایت مصلحت کلی راجح دید. ( ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 190 ). || بی تیمار گذاشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || در مثل : الصیف ضیعت اللبن ، بکسر تاء اگرچه بدان به مذکر و جمع خطاب کنند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و در مجمعالامثال ، فی الصیف ضیعت اللبن نیز روایت شده ، برای کسی مثل زنند که خود فرصتی مناسب را از دست داده است ، سپس در پی بدست آوردن آن برمی آید.

فرهنگ عمید

۱. ضایع کردن، تلف کردن.
۲. مهمل و بیکار ساختن چیزی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تضییع به معنی پایمال کردن و تباه ساختن که در بیشتر موارد با اضافه به حق و مال و در پاره‏ای موارد با اضافه به نماز و حدود به کار رفته است
از آن به مناسبت در بابهایی نظیر صلات، حج، حجر، ودیعه، اجاره، شهادات و حدود سخن گفته شده است.

← تضییع مال
۱. ↑ الحدائق الناضرة ج۲۰، ص۳۵۱.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام ج۲، ص۵۱۰.
...


کلمات دیگر: