تضییع. [ ت َض ْ ] ( ع مص )
ضایع کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مهمل و هیچکاره گردانیدن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ضایعکردگی و اتلاف. ( ناظم الاطباء ) : و هیچ خردمند تضییع عمر در طلب آن جایز نشمرد. ( کلیله و دمنه ). و تضییع منفعتی از آن جهت. ( کلیله و دمنه ). تضییع نفایس اموال و احت
مال تحکمات فاسد لشکر بر تحفظ خانه و موافقت برادر و رعایت مصلحت کلی راجح دید. ( ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 190 ). || بی تیمار گذاشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || در مثل : الصیف ضیعت اللبن ، بکسر تاء اگرچه بدان به مذکر و جمع خطاب کنند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و در مجمعالامثال ، فی الصیف ضیعت اللبن نیز روایت شده ، برای کسی مثل زنند که خود فرصتی مناسب را از دست داده است ، سپس در پی بدست آوردن آن برمی آید.