مترادف تلف : اتلاف، پامال، پایمال، تباه، حیف ومیل، فنا، مردن، منهدم، ضایع، نابود، نیست، هدر، هلاک، نابود شدن، نیست شدن، تباه شدن، هلاک گردانیدن
برابر پارسی : تباه، نفله، نیست
loss, casualty, wasting, perishing
lost
اتلاف، پامال، پایمال، تباه، حیفومیل، فنا، مردن، منهدم، ضایع، نابود، نیست، هدر، هلاک
نابود شدن، نیست شدن، تباه شدن
هلاک گردانیدن
۱. اتلاف، پامال، پایمال، تباه، حیفومیل، فنا، مردن، منهدم، ضایع، نابود، نیست، هدر، هلاک
۲. نابود شدن، نیست شدن، تباه شدن
۳. هلاک گردانیدن
تلف . [ ت َ ] (اِ) ترف و قروت . (ناظم الاطباء).
تلف . [ ت َ ل َ ] (ع مص ) هلاک گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیست شدن . (آنندراج ).
تلف . [ ت ُ ] (اِ) کثافتی که از شپلیدن انگور و امثال آن بماند. (شرفنامه ٔ منیری ). آنچه از انگور و جز آن پس از خوردن باقی ماند که شایسته ٔ خوردن نباشد. (ناظم الاطباء).
ملا طغرا (از آنندراج ).