کلمه جو
صفحه اصلی

تلف


مترادف تلف : اتلاف، پامال، پایمال، تباه، حیف ومیل، فنا، مردن، منهدم، ضایع، نابود، نیست، هدر، هلاک، نابود شدن، نیست شدن، تباه شدن، هلاک گردانیدن

برابر پارسی : تباه، نفله، نیست

فارسی به انگلیسی

loss, casualty, wasting, perishing


lost


loss, casualty, wasting, perishing, lost

مترادف و متضاد

اتلاف، پامال، پایمال، تباه، حیف‌ومیل، فنا، مردن، منهدم، ضایع، نابود، نیست، هدر، هلاک


نابود شدن، نیست شدن، تباه شدن


هلاک گردانیدن


۱. اتلاف، پامال، پایمال، تباه، حیفومیل، فنا، مردن، منهدم، ضایع، نابود، نیست، هدر، هلاک
۲. نابود شدن، نیست شدن، تباه شدن
۳. هلاک گردانیدن


فرهنگ فارسی

هلاک شدن، نیست شدن، تباه شدن
هلاک گردیدن . نیست شدن

فرهنگ معین

(تَ لَ ) [ ع . ] (مص ل . ) هلاک شدن ، نابود شدن .

لغت نامه دهخدا

تلف . [ ت َ ] (اِ) ترف و قروت . (ناظم الاطباء).


تلف . [ ت َ ل َ ] (ع مص ) هلاک گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیست شدن . (آنندراج ).


تلف . [ ت ُ ] (اِ) کثافتی که از شپلیدن انگور و امثال آن بماند. (شرفنامه ٔ منیری ). آنچه از انگور و جز آن پس از خوردن باقی ماند که شایسته ٔ خوردن نباشد. (ناظم الاطباء).


تلف. [ ت َ ] ( اِ ) ترف و قروت. ( ناظم الاطباء ).

تلف. [ ت ُ ] ( اِ ) کثافتی که از شپلیدن انگور و امثال آن بماند. ( شرفنامه منیری ). آنچه از انگور و جز آن پس از خوردن باقی ماند که شایسته خوردن نباشد. ( ناظم الاطباء ).

تلف. [ ت َ ل َ ] ( ع اِ ) رایگان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || هلاک. ( اقرب الموارد ). هلاک و زوال و ویرانی وانهدام. ( ناظم الاطباء ). || اتلاف و زیان وتبذیر و اسراف و خرج بیجا. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) بمعنی ضایع و خراب مجاز است... و با لفظ شدن و کردن استعمال نمایند. ( از آنندراج ) :
در دورخط از زلف تو ما را چه توقع
نتوان به کف آورد دگر عمر تلف را.
ملا طغرا ( از آنندراج ).

تلف. [ ت َ ل َ ] ( ع مص ) هلاک گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نیست شدن. ( آنندراج ).

تلف . [ ت َ ل َ ] (ع اِ) رایگان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || هلاک . (اقرب الموارد). هلاک و زوال و ویرانی وانهدام . (ناظم الاطباء). || اتلاف و زیان وتبذیر و اسراف و خرج بیجا. (ناظم الاطباء). || (ص ) بمعنی ضایع و خراب مجاز است ... و با لفظ شدن و کردن استعمال نمایند. (از آنندراج ) :
در دورخط از زلف تو ما را چه توقع
نتوان به کف آورد دگر عمر تلف را.

ملا طغرا (از آنندراج ).



فرهنگ عمید

۱. هلاک شدن، کشته شدن.
۲. هدر رفتن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تلف (ابهام زدایی). تلف ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • تلف (فقه)، اصطلاحی فقهی و حقوقی به معنای از بین رفتن عین مال یا منافع عقلایی و قانونی مال، خود به خود یا به موجب حوادث• تلف حکمی، زوال سلطنت مالک نسبت به مال خود• تلف شرعی، زوال سلطنت مالک از مال خود به حکم شارع
...

واژه نامه بختیاریکا

( تُلف ) تفاله
کشته قضا

پیشنهاد کاربران

از بین رفتن، کشته شدن، هلاک شدن، هدر رفتن

هدر دادن

تلفیدن.
تلفاندن چیزی/کسی.

تلف:[اصطلاح حقوق] از بین رفتن مال بدون دخالت مستقیم یا غیرمستقیم مالک یا شخص دیگر.


کلمات دیگر: