کلمه جو
صفحه اصلی

رهن


مترادف رهن : گرو، مراهنه، وثیقه

برابر پارسی : گرو، گرودادن، گروی

فارسی به انگلیسی

encumbrance, mortgage, pledge


bonds, encumbrance, mortgage, pledge

فارسی به عربی

قرض عقاری

مترادف و متضاد

گرو، مراهنه، وثیقه


mortgage (اسم)
گرو، رهن، گرونامه

فرهنگ فارسی

گروگذاشتن، گروی، بقدرارزش آن پول قرض دادن
( اسم ) ۱ - گرو . ۲ - عقدیست که به موجب آن مدیون مالی را جهت وثیقه بد این میدهد جمع رهان رهون .
ده از بخش قمصر شهرستان کاشان

فرهنگ معین

(رَ هْ ) [ ع . ] (اِ. ) گرو، گرو گذاشتن . ج . رهان ، رهون .

لغت نامه دهخدا

رهن. [ رَ ] ( ع مص ) گرو کردن چیزی را نزد کسی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). گرو کردن و گرو دادن. ( غیاث اللغات ). || بلند کردن زبان را و بازداشتن از ذکر خیر آن را.( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ثابت و برقرار ماندن چیزی. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). ثابت و دایم گردیدن. ( آنندراج ). دایم شدن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادربیهقی ) ( دهار ) ( از اقرب الموارد ). || لاغرشدن. || ثابت و دایم داشتن. ( آنندراج ).

رهن. [ رَ ] ( ع اِ ) گروی. ج ، رِهان ، رُهون ، رُهن ، رَهین ، رُهُن. ( ازمنتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آنچه در مقابل اخذ چیزی نزد کسی گذاشته شود. ج ، رهان ، رهین ، رهن. ( از تاج العروس ). گرو . ( ترجمان القرآن ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( از کشاف زمخشری ) ( از مهذب الاسماء ). || در لغت به معنی مطلق حبس است. ( از تعریفات جرجانی ) ( از اقرب الموارد ) ( از فرهنگ علوم سجادی ). || به مرهون نیز اطلاق شود به اعتبار نامگذاری مفعول به اسم مصدر آن. ( از تعریفات جرجانی ). || ( اصطلاح فقه ) عقدی است که به موجب آن مدیون ، مالی را جهت وثیقه به داین می دهد. ( فرهنگ فارسی معین ). در اصطلاح شرع نگهداری شخص است ، چیزی را در قبال آنچه از او گرفته شده است ، مانند قرض. ( از تعریفات جرجانی ). رهن عقدی است که بموجب آن مدیون مالی را برای وثیقه به داین می دهد. رهن دهنده را راهن و طرف دیگر را مرتهن می گویند. ( ماده 771 قانون مدنی از کتاب حقوق مدنی عدل ص 485 ). رهن عبارت است از دادن وثیقه از طرف مدیون به داین که در خاتمه موعد اگر دین را رد نکند. داین از قیمت آن دین خود را بردارد و باید زاید بر مقدار دین را به مدیون رد کند. مال مرهونه باید عین خارجی باشد. عقد رهن از عقود لازم است. ( فرهنگ حقوقی چ لنگرودی ). رجوع به مآخذ بالا شود. || ( اصطلاح حقوق بین الملل ) رهن عبارت است از واگذاری موقت قسمتی از اراضی کشور به دولت طرف برای تضمین اجرای مقررات عهدنامه منعقد که در صورت تخلف از اجرای آن ، مال مرهونه به تملک مرتهن درآید. حق حکمرانی بر اراضی مرهونه در ایام رهن با مرتهن می باشد. ( از فرهنگ حقوقی چ لنگرودی ).

رهن. [ رِ ] ( ع اِ ) برابر: هو رهن مال ؛ آن برابر مال است. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

رهن . [ رَ ] (ع مص ) گرو کردن چیزی را نزد کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). گرو کردن و گرو دادن . (غیاث اللغات ). || بلند کردن زبان را و بازداشتن از ذکر خیر آن را.(از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ثابت و برقرار ماندن چیزی . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ثابت و دایم گردیدن . (آنندراج ). دایم شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادربیهقی ) (دهار) (از اقرب الموارد). || لاغرشدن . || ثابت و دایم داشتن . (آنندراج ).


رهن . [ رَ هََ ] (اِخ ) دهی از بخش قمصر شهرستان کاشان . دارای 260 تن سکنه . آب آن از دو رشته قنات است و محصول عمده ٔ آنجا غلات و حبوب و میوه ، خربزه و هندوانه و صنایع دستی زنان قالیبافی و راه آن فرعی است . عده ای برای تأمین معاش کارگری به تهران می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


رهن . [ رِ ] (ع اِ) برابر: هو رهن مال ؛ آن برابر مال است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


رهن . [ رُ ] (ع اِ) ج ِ رَهن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به رهن شود.


رهن . [ رُ هَُ ] (ع اِ) ج ِ رَهن . (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء). رجوع به رَهن شود.


رهن . [ رَ ] (اِخ ) دهی از بخش جویمند شهرستان گناباد. دارای 630 تن سکنه . آب آن از قنات است و محصول عمده ٔ آنجا غلات و زعفران و راهش ماشین رو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


رهن . [ رَ ] (ع اِ) گروی . ج ، رِهان ، رُهون ، رُهن ، رَهین ، رُهُن . (ازمنتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه در مقابل اخذ چیزی نزد کسی گذاشته شود. ج ، رهان ، رهین ، رهن . (از تاج العروس ). گرو . (ترجمان القرآن ) (ناظم الاطباء) (دهار) (از کشاف زمخشری ) (از مهذب الاسماء). || در لغت به معنی مطلق حبس است . (از تعریفات جرجانی ) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ علوم سجادی ). || به مرهون نیز اطلاق شود به اعتبار نامگذاری مفعول به اسم مصدر آن . (از تعریفات جرجانی ). || (اصطلاح فقه ) عقدی است که به موجب آن مدیون ، مالی را جهت وثیقه به داین می دهد. (فرهنگ فارسی معین ). در اصطلاح شرع نگهداری شخص است ، چیزی را در قبال آنچه از او گرفته شده است ، مانند قرض . (از تعریفات جرجانی ). رهن عقدی است که بموجب آن مدیون مالی را برای وثیقه به داین می دهد. رهن دهنده را راهن و طرف دیگر را مرتهن می گویند. (ماده ٔ 771 قانون مدنی از کتاب حقوق مدنی عدل ص 485). رهن عبارت است از دادن وثیقه از طرف مدیون به داین که در خاتمه ٔ موعد اگر دین را رد نکند. داین از قیمت آن دین خود را بردارد و باید زاید بر مقدار دین را به مدیون رد کند. مال مرهونه باید عین خارجی باشد. عقد رهن از عقود لازم است . (فرهنگ حقوقی چ لنگرودی ). رجوع به مآخذ بالا شود. || (اصطلاح حقوق بین الملل ) رهن عبارت است از واگذاری موقت قسمتی از اراضی کشور به دولت طرف برای تضمین اجرای مقررات عهدنامه ٔ منعقد که در صورت تخلف از اجرای آن ، مال مرهونه به تملک مرتهن درآید. حق حکمرانی بر اراضی مرهونه در ایام رهن با مرتهن می باشد. (از فرهنگ حقوقی چ لنگرودی ).


فرهنگ عمید

۱. گرو گذاشتن، چیزی را نزد کسی گرو گذاشتن.
۲. (اسم ) آنچه نزد کسی بگذارند و به قدر ارزش آن پول قرض کنند، گرو، گروی.

دانشنامه عمومی

رهن عقدی است که به موجب آن شخصی (مدیون) مالی را برای وثیقه یا ضمانت به شخص دیگر (داین) می دهد. به گروگذار اصطلاحاً راهن و به گرو گیرنده مرتهن و به مالی که گرو گذاشته می شود مال مرهونه یا رهنیه گفته می شود. عقد رهن از طرف راهن لازم است. از این رو، وی نمی تواند آن را برهم زند، اما از طرف مرتهن، جایز می باشد و او علی الاصول می تواند آن را فسخ کند. مال مرهونه می تواند در مقابل چند دین مورد رهن قرار گیرد. و همچنین چند راهن می توانند یک مال را نزد یک مرتهن گرو بگذارند.
رهن در عرف اجاره نشینی : اجاره#قوانین اجاره نشینی

دانشنامه آزاد فارسی

رَهن
عقدی که در آن برای تأمین دین یا عین که در ذمۀ کسی است وثیقه قرار می دهند. به کسی که رهن می سپرد، راهن و کسی که رهن می گیرد مرتهن و به وثیقه ای که گذاشته می شود رهن یا مرهون گویند. این عقد از سوی راهن لازم است، ولی مرتهن می تواند آن را به هم بزند. رهن باید عین قابل تملک باشد. در صحت عقد رهن شرط است که مرتهن، رهن را قبض کند (بگیرد). منافع رهن به راهن تعلق دارد؛ اما راهن نمی تواند بدون اجازۀ مرتهن، آن را بفروشد. رهن چه از ناحیۀ راهن و چه از ناحیۀ مرتهن، بعد از مرگ آنان، از ناحیۀ ورّاث می تواند اعمال شود. رهن در اصطلاح دیگر به مالی گویند که در مسابقه قرار می دهند تا به برنده بدهند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] رهن وثیقه بدهی است. عنوان رهن بابی مستقل در فقه است که از احکام آن به تفصیل در این باب سخن رفته است.
رهن در لغت به معنای ثبات و دوام و نیز حبس آمده است؛ لیکن کلمات فقها در تعریف آن مختلف است. برخی، از رهن معنای مصدری اراده کرده و در تعریف آن گفته اند: گروگذاشتن مال به جهت وثیقه (و تضمین) نزد طلبکار تا چنانچه وی نتواند در زمان مقرر، حق خود را از بدهکار استیفا کند، آن را از مال گرو گذاشته شده یا قیمت آن استیفا نماید؛ یا دادن وثیقه بر دین و یا عقدی که جهت وثیقه نهادن بر دین تشریع شده است. برخی، از رهن اسم مفعول (مرهون) اراده نموده و آن را به مالی که به عنوان وثیقه بر دین گرو گذاشته می شود تا در صورت عدم امکان استیفای بدهی از مدیون، از قیمت آن استیفای دین شود، و یا وثیقه برای طلب مرتهن تعریف کرده اند. البته بنابر تصریح برخی، واژه رهن در شرع، مفهوم ویژه ای پیدا نکرده؛ بلکه در همان معنای لغوی خود به کار رفته است؛ از این رو، رهن نزد شارع مقدس و نیز متشرعه دارای اصطلاح و مفهومی خاص نیست. برخی در تعریف رهن، تعبیر عین ضمانت شده را در کنار دین آورده و گفته اند: رهن عبارت است از قرار دادن وثیقه بر دین یا عین مضمون. بنابر این تعریف، رهن به مورد وثیقه بر دین اختصاص نمی یابد؛ بلکه شامل وثیقه بر عین ضمانت شده همچون عاریه مضمون نیز می شود. البته در صحّت رهن بر عین مضمون اختلاف است که خواهد آمد.به گروگذار «راهن» به گرو گیرنده «مرتهن» و به مالی که گرو گذاشته می شود «مرهون» یا «رهن» گویند.
حکم تکلیفی رهن
رهن، امری جایز است - نه واجب- و در قرآن کریم آمده است: «وَإنْ کنْتُم عَلی سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا کاتِبَاً فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ؛ و اگر در سفر بودید و نویسنده ای نیافتید، پس گرویی بستانید». البتّه در سفر بودن و نیافتن نویسنده شرط جواز رهن نیست؛ اما از آنجا که در سفر، بیشتر از حضر به رهن نیاز پیدا می شود و از سوی دیگر در سفر مظنّه نیافتن کاتبی که دین را بنویسد و بر آن شاهد باشد، وجود دارد، قید سفر و عدم وجود کاتب در آیه ذکر شده است.عقد رهن از طرف گروگذار لازم است. از این رو، وی نمی تواند آن را برهم زند، لیکن از طرف گروگیرنده، جایز می باشد و او هر زمان که بخواهد می تواند آن را فسخ کند.
ارکان رهن
صیغه (ایجاب و قبول)، مال رهنی (مرهون)، حق ثابت بر راهن (دین)، راهن و مرتهن ارکان رهن اند.
← صیغه
...
[ویکی الکتاب] معنی رِهَانٌ: مالی که به گرو گیرند - مالی که به عنوان ضمانت انجام کاری گرفته می شود تا پس از انجام آن برگردانده شود (جمع رهن)
معنی رِهِینَ: گِرو - در گِرو (رهن و رهین و مرهون آن چیزی است که به عنوان وثیقه و گرو به کسی میدهی و از او چیزی قرض میکنی و چون هر جا این کلمه به چشم بخورد تصوری از معنای حبس و نگهداری به ذهن میرسد ، لذا این کلمه را در حبس هر چیزی نیز استعمال کردند ، هر چند که ربطی...
معنی رَهِینَةٌ: گِرو - در گِرو (رهن و رهین و مرهون آن چیزی است که به عنوان وثیقه و گرو به کسی میدهی و از او چیزی قرض میکنی و چون هر جا این کلمه به چشم بخورد تصوری از معنای حبس و نگهداری به ذهن میرسد ، لذا این کلمه را در حبس هر چیزی نیز استعمال کردند ، هر چند که ربطی...
تکرار در قرآن: ۳(بار)
گرو. وثیقه همچنین است رهان . بعضی احتمال داده‏اند که رهن به معنی مرهون است که بوثیقه اطلاق می‏شود و گرنه آن مصدر است. جوهری رهان را جمع رهن گفته مثل جبل و جبال ولی در آیه آن را مفرد گفته‏اند . . رهین به معنی مرهون است . راغب گوید: چون از رهن حبس آن در نزد مرتهن به نظر آمده لذا به طور استعاره به حبس هر چیز رهن گفته شده است در المیزان فرموده: هر شخصی در نزد خدا رهن و مقبوض و محفوظ است در مقابل آنچه از خیر و شر به جای آورده تا به جزای عملش از حیث ثواب و عقاب برسد. * . در المیزان گفته مراد از این آیه رهیق عذاب بودن هر نفس است چنانکه سیاق ما بعد آیه روشن می‏کند.

[ویکی فقه] رهن (فقه). رهن وثیقه بدهی است. عنوان رهن بابی مستقل در فقه است که از احکام آن به تفصیل در این باب سخن رفته است.
رهن در لغت به معنای ثبات و دوام و نیز حبس آمده است؛ لیکن کلمات فقها در تعریف آن مختلف است. برخی، از رهن معنای مصدری اراده کرده و در تعریف آن گفته اند: گروگذاشتن مال به جهت وثیقه (و تضمین) نزد طلبکار تا چنانچه وی نتواند در زمان مقرر، حق خود را از بدهکار استیفا کند، آن را از مال گرو گذاشته شده یا قیمت آن استیفا نماید؛
طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۲، ص۱۹۶.
رهن، امری جایز است
طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۲، ص۱۹۶.
صیغه (ایجاب و قبول)، مال رهنی (مرهون)، حق ثابت بر راهن (دین)، راهن و مرتهن ارکان رهن اند.
← صیغه
...

واژه نامه بختیاریکا

راه. مثلاً جو به رهن نُهادن یعنی جان فشانی؛ جان دادن در راهی
راه

جدول کلمات

گرو

پیشنهاد کاربران

رهن عقدی است که به موجب آن شخصی ( مدیون ) مالی را برای وثیقه یا ضمانت به شخص دیگر ( داین ) می دهد. به گروگذار اصطلاحاً راهن و به گرو گیرنده مرتهن و به مالی که گرو گذاشته می شود مال مرهونه یا رهنیه گفته می شود.

به زبان ساده یعنی وقتی شما بدهکار هستید، برای اینکه ثابت کنید که سر قولتان برای بازپرداخت دَینتان هستید، مالی را به عنوان ضمانت نزد طرف مقابل تا زمان بازپرداختِ دَینتان به گرو می گذارید.


کلمات دیگر: