کلمه جو
صفحه اصلی

اجازه


مترادف اجازه : اجازت، اذن، تجویز، دستور، رخصت، پروانه، تصدیق، جواز، مجوز، منشور، فتوا

برابر پارسی : پروانه، روادید

فارسی به انگلیسی

allowance, consent, permission, permit, sanction, sufferance, access, leave, ok

allowance, consent, permission, permit, sufferance


allowance, consent, leave, OK, permission, permit, sanction, sufferance


فارسی به عربی

اجازة , اجراء , ترخیص , تفویض , حریة , حسنا , رخصة , سلطة , موافقة

عربی به فارسی

اجازه , اذن , مرخصي , رخصت , باقي گذاردن , رها کردن , ول کردن , گذاشتن , دست کشيدن از , رهسپار شدن , عازم شدن , ترک کردن , برگ دادن , پروانه , جواز , جواز شغل , اجازه رفتن دادن , پروانه دادن , مرخص کردن


مترادف و متضاد

leave (اسم)
رخصت، اجازه، مرخصی، اذن

authority (اسم)
توانایی، اختیار، اعتبار، قدرت، اجازه، نفوذ، تسلط، متخصص، تصدی، اولیاء امور، نویسندهء معتبر، خوشنامی

authorization (اسم)
اختیار، اجازه

liberty (اسم)
اختیار، اجازه، ازادی، فاعل مختاری

okay (اسم)
تصویب، اجازه

permit (اسم)
اجازه، پروانه، جواز

permission (اسم)
رخصت، اجازه، دستور، پروانه، ترخیص، مرخصی، اذن

fiat (اسم)
امر، رخصت، حکم، اجازه، حکمی

clearance (اسم)
اختیار، روزنه، رخصت، اجازه، ترخیص، ترخیص کالا از گمرک، زدودگی، برداشتن مانع، صافی

license (اسم)
اجازه، پروانه، جواز، جواز شغل

licensure (اسم)
اجازه، پروانه

okey (اسم)
تصویب، اجازه

اجازت، اذن، تجویز، دستور، رخصت


پروانه، تصدیق، جواز، مجوز، منشور


فتوا


۱. اجازت، اذن، تجویز، دستور، رخصت
۲. پروانه، تصدیق، جواز، مجوز، منشور
۳. فتوا


فرهنگ فارسی

اجازت: رخصت دادن، دستوری دادن، رواداشتن، دستوری، اذن، رخصت
۱ - ( مصدر ) دستوری دادن روا داشتن رخصت دادن . ۲ - صله و جایزه دادن بکسی . ۳ - ( اسم ) دستوری اذن رخصت . ۴ - ( اسم ) کتیبه تقریر دیپلم ۵ - گواهیی که در میان اهل سنت عالمی بکسی دهد در روایت از او . گواهیی که در میان امامیه عالمی دهد بکسی که او صلاحیت فتوی دارد. ۶ - تنفیذ کردن عقدی که بطور فضولی انجام یافته بوسیل. شخصی که عقد فضولی مربوط بشخص یا مال او بوده است مقابل اذن .

مجاز شمردن کاربر در دستیابی به داده‌ها یا استفاده از سامانه


لغت نامه دهخدا

اجازه . [ اِ زَ ] (ع مص ) اِجازت . دستوری . اذن . رخصت . فرمان . بار. دستوری دادن . (منتهی الارب ). || روا داشتن . (زوزنی ) (تاج المصادر): اجاز له . اجاز رأیه ؛ رواداشت رای او را. (منتهی الارب ). || صله دادن . (وطواط) (زوزنی ). صله و عطا دادن : اجازه بکذا. (منتهی الارب ). || اجاز علی اسمه ؛ اجازت داد بر نام او. || اجاز له البیع؛ نافذ گردانیدبیع را برای او. || اَجَزْت ُ علی الجریح ؛کشتم خسته را. || اختلاف حرکت حرفی که متصل حرف روی است یا یک روی دال و دیگر رَوی طاء آوردن . || مصراع دیگری را بنظم تمام کردن . || بریدن مسافت . || پس افکندن جای راو برفتن از وی . || گذرانیدن کسی را از جای : اجاز الموضع و اجاز فلاناً الموضع. || آب دادن ستور کشت را. (منتهی الارب ). آب دادن کسی را. (تاج المصادر). || (اِ) کتیبه . تقریر. دیپلم . || گواهی ای که در میان اهل سنت ، عالمی بکسی دهد در روایت از او. || گواهی ای که در میان امامیه ، عالمی دهدبکسی که او صلاحیت فتوی دارد. || مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اجازة، مصدر اجاز و در لغت بریدن مسافت و پس افکندن جای بگذشتن از وی و گذرانیدن و اجازة دادن بر نام کسی و در شعر مصراع دیگری را تمام کردن و یکی را روی طاء و دیگری را روی دال آوردن باشد. کما فی الصراح . و حقیقت اجازه نزد محدثین اذن در روایت حدیث است خواه لفظی و خواه بطریق کتابت باشد. ارکان اجازه عبارت است از اجازه دهنده و اجازه داده شده ٔ به او، و تلفظ بصیغه ٔ اجازه . و قبول در اجازه شرط نباشد. بعضی گویند اجازه مأخوذ است از جوازالماء چنانچه گوئی استجزته فأجاز لی ؛ وقتی که دیگری تراسیراب کرده باشد. و اجازه نزد محدثان بر پنج قسم است : یکی اجازه ٔ شخص معین برای شخص معین ، خواه یکی باشد، مانند اجزتک کتاب البخاری و یا بیشتر از یکی ، مثل اجزت فلاناً جمیع ما اشتمل علیه فهرستی . دوم اجازه ٔ شخص معین برای شخص غیرمعین ، مانند اجزتک مسموعاتی . واجازه ٔ صحیح اجازه ٔ روایت حدیث است بدین دو قسم و عمل به هر دو را واجب دانستن . سوم اجازه ٔ همگانی است ،مانند اجزت للمسلمین . و خطیب اجازه ٔ عمومی را مطلقاجائز دانسته ، اما قاضی ابوالطیب تخصیص داده است آن را به اشخاص موجود در حین اجازه . چهارم اجازه ٔ معدوم است ، مانند اجزت لمن یولد و صحیح بطلان این قسم اجازه است هرچند هم بر موجود عطف کند، مثل اجزت لفلان و لمن یولد له . و بنابر اصح این نوع اجازه هم جائز است .پنجم اجازه ٔ مجاز است ، مانند اجزت لک جمیع مجازاتی و این اجازه صحیح باشد. و از محسنات اجازه آن است که اجازه دهنده عالم باشد بدانچه اجازه دهد و اجازه داده شده از اهل علم باشد. و بر اجازه دهنده است که آنچه به زبان می آورد بقید کتابت نیز درآورد. پس اگر اکتفا کرد بر کتاب با صحت و درستی شروط اجازه آن نیز مقرون بصحت باشد، چنانچه در خلاصةالخلاصه ایراد کرده است .
- امثال :
آمدن به ارادت ، رفتن به اجازت ؛ درآمدن بخانه یا مجلس کسی بمیل شخص است و بیرون آمدن محتاج اجازه ٔ صاحبخانه است .
- اجازه خواستن ؛ دستوری طلبیدن . استجازه . (زوزنی ). دستوری خواستن برای رفتن : رسولان مبهوت و مدهوش در آرایش آن بزم و پیرایش آن مجلس بماندند و بوقت خویش اجازت خواستند... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
تا باکنون نخواستم چیزی
از تو اکنون اجازه میخواهم .

سلمان ساوجی .


- اجازه دادن ؛ دستوری دادن . ماندن : اجازه ده ؛ بمان تا...: اجازت دهم تا هر کجا که خواهد رود. (کلیله و دمنه ). اگر اجازت دهی در مدافعت قوم سر دربازم و جان بذل کنم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
نمی دهند اجازت مرا بسیر و سفر
نسیم باد مصلّی و آب رکن آباد.

حافظ.


- اجازه داشتن ؛ اجازه یافتن . دستوری داشتن و دستوری یافتن :
گر داشتی اجازت غیبت ز پادشاه
ور یافتی اجازت رحلت ز شهریار.

عبدالواسعجبلی .


- اجازه کردن ؛ تصویب کردن . اباحه کردن .
- اجازه گرفتن ؛ دستوری گرفتن :
اگرچه خوش نبود سیر بوستان تنها
گرفته ایم اجازت ز باغبان تنها.

صائب .



اجازه. [ اِ زَ ] ( ع مص ) اِجازت. دستوری. اذن. رخصت. فرمان. بار. دستوری دادن. ( منتهی الارب ). || روا داشتن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ): اجاز له. اجاز رأیه ؛ رواداشت رای او را. ( منتهی الارب ). || صله دادن. ( وطواط ) ( زوزنی ). صله و عطا دادن : اجازه بکذا. ( منتهی الارب ). || اجاز علی اسمه ؛ اجازت داد بر نام او. || اجاز له البیع؛ نافذ گردانیدبیع را برای او. || اَجَزْت ُ علی الجریح ؛کشتم خسته را. || اختلاف حرکت حرفی که متصل حرف روی است یا یک روی دال و دیگر رَوی طاء آوردن. || مصراع دیگری را بنظم تمام کردن. || بریدن مسافت. || پس افکندن جای راو برفتن از وی. || گذرانیدن کسی را از جای : اجاز الموضع و اجاز فلاناً الموضع. || آب دادن ستور کشت را. ( منتهی الارب ). آب دادن کسی را. ( تاج المصادر ). || ( اِ ) کتیبه. تقریر. دیپلم . || گواهی ای که در میان اهل سنت ، عالمی بکسی دهد در روایت از او. || گواهی ای که در میان امامیه ، عالمی دهدبکسی که او صلاحیت فتوی دارد. || مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اجازة، مصدر اجاز و در لغت بریدن مسافت و پس افکندن جای بگذشتن از وی و گذرانیدن و اجازة دادن بر نام کسی و در شعر مصراع دیگری را تمام کردن و یکی را روی طاء و دیگری را روی دال آوردن باشد. کما فی الصراح. و حقیقت اجازه نزد محدثین اذن در روایت حدیث است خواه لفظی و خواه بطریق کتابت باشد. ارکان اجازه عبارت است از اجازه دهنده و اجازه داده شده به او، و تلفظ بصیغه اجازه. و قبول در اجازه شرط نباشد. بعضی گویند اجازه مأخوذ است از جوازالماء چنانچه گوئی استجزته فأجاز لی ؛ وقتی که دیگری تراسیراب کرده باشد. و اجازه نزد محدثان بر پنج قسم است : یکی اجازه شخص معین برای شخص معین ، خواه یکی باشد، مانند اجزتک کتاب البخاری و یا بیشتر از یکی ، مثل اجزت فلاناً جمیع ما اشتمل علیه فهرستی. دوم اجازه شخص معین برای شخص غیرمعین ، مانند اجزتک مسموعاتی. واجازه صحیح اجازه روایت حدیث است بدین دو قسم و عمل به هر دو را واجب دانستن. سوم اجازه همگانی است ،مانند اجزت للمسلمین. و خطیب اجازه عمومی را مطلقاجائز دانسته ، اما قاضی ابوالطیب تخصیص داده است آن را به اشخاص موجود در حین اجازه. چهارم اجازه معدوم است ، مانند اجزت لمن یولد و صحیح بطلان این قسم اجازه است هرچند هم بر موجود عطف کند، مثل اجزت لفلان و لمن یولد له. و بنابر اصح این نوع اجازه هم جائز است.پنجم اجازه مجاز است ، مانند اجزت لک جمیع مجازاتی و این اجازه صحیح باشد. و از محسنات اجازه آن است که اجازه دهنده عالم باشد بدانچه اجازه دهد و اجازه داده شده از اهل علم باشد. و بر اجازه دهنده است که آنچه به زبان می آورد بقید کتابت نیز درآورد. پس اگر اکتفا کرد بر کتاب با صحت و درستی شروط اجازه آن نیز مقرون بصحت باشد، چنانچه در خلاصةالخلاصه ایراد کرده است.

فرهنگ عمید

۱. موافقت کردن با انجام کاری که کسی قصد انجام آن را دارد، رخصت دادن، اذن، رخصت.
۲. (شبه جمله ) کلمه ای که با ادای آن موافقت کسی را برای انجام کاری کسب می کنند.

دانشنامه عمومی

اجازه (فیلم). اجازه (انگلیسی: Permission) فیلمی در ژانر رمانتیک، کمدی-درام، و کمدی است که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد.
۲۲ آوریل ۲۰۱۷ (۲۰۱۷-04-۲۲) (جشنواره فیلم ترایبکا)
۹ فوریه ۲۰۱۸ (۲۰۱۸-02-۰۹) (United States)

دانشنامه آزاد فارسی

اصطلاحی در علم حدیث و دیگر علوم نقلی اسلامی که طی آن استاد پس از احراز صلاحیت شاگرد، به وی رسماً و کتباً اجازه می دهد تا آنچه را که نزد او خوانده یا شنیده است برای دیگران نقل کند یا بنوسید. اجازه به این معنی در واقع به اصطلاح امروزی نوعی «مدرک تحصیلی» محسوب می شد که صلاحیت علمی فرد را تأیید می کرد و باعث اطمینان دیگران به او می شد. اجازه انواع مختلف دارد که از آن جمله اند: اجازۀ استاد به شاگرد در مورد یک کتاب خاص؛ اجازۀ استاد به شاگرد در مورد تمام کتاب هایی که نزد استاد خوانده یا شنیده است؛ اجازۀ نقل هر کتابی که استاد آن ها را معتبر می داند و حتی اجازه به فردی که هرچند نزد استاد درس نخوانده، ولی استاد طی «اجازه نامه ای» صلاحیت علمی او را کلاً تأیید می کند. اجازه نه تنها در علم حدیث، بلکه در علوم دیگر از جمله علم قرائت و تفسیر قرآن و حتی علوم عقلی و فلسفی هم رایج بوده است. در متن اجازه نامه معمولاً این جمله می آمده است: «اَجَزْتُهُ أن یَروی عَنّی جمیع ماصَحَّتْ لی روایتُهُ» می آید. در دوران معاصر آیت الله مرعشی نجفی با بیش از صد اجازه از علمای شیعه و اهل سنت به «شیخ الاجازه» مشهور بوده است.

فرهنگ فارسی ساره

پروانه


فرهنگستان زبان و ادب

{authorization} [رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] مجاز شمردن کاربر در دستیابی به داده ها یا استفاده از سامانه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اجازه به معنی اظهار رضایت و صدور جواز انجام عمل یا روی دادن حالتی می باشد. جایگاه اصلی عنوان یاد شده در باب تجارت بحث بیع فضولی است، لیکن به تناسب در دیگر باب های عقود و ایقاعات نیز از آن سخن رفته است.
به ابراز رضایت از جانب کسی که رضایت او از نظر شرع، در تأثیر عقد یا ایقاع بعد از وقوع آن دو، شرط است، اجازه و به اجازه دهنده، مجیز گفته می شود.

[ویکی حج] اجازه منصبی در روزگار جاهلیت که صاحب آن منصب به حاجیان اذن می داد تا از مشاعر مختلف کوچ کنند. موقف عرفات و مزدلفه ازجمله این مشاعر است که بدون اذن صاحب منصب، حاجیانِ پیش از اسلام از این مواقف خارج نمی شدند. برطبق منابع، صوفه شخصی بود که این منصب را در اختیار داشت و پس از وی این منصب به فرزندانش یا خاندان زید بن عدوان انتقال یافت. این منصب تا نزدیکی زمان ظهور اسلام باقی بود و سپس برچیده شد.
اجازه به معنای اذن دادن یا به راه انداختن است. در گزارش های تاریخی، اجازه مقامی تشریفاتی در روزگار جاهلیت به شمار می رفته که کسانی خاص عهده دار آن بودند و بر پایه آداب جاهلی، حاجیان برخی از مناسک حج را پیش از صاحب اجازه، آغاز نمی کردند.
برخی منابع تاریخی، کوچ از موقف عرفات را وابسته به اجازه دانسته و تأسیس آن را به زمان حکومت جُرْهم بر مکه نسبت داده اند. بر پایه این سنت، حاجیان پس از ورود به عرفات، نخستین موقف در حج، در روز نهم ذی حجه برای کوچ به مزدلفه، منتظر اجازه صوفه (غوث بن مُر بن اد بن طابخة بن الیاس بن مُضَر و پس از او تبارش) می ماندند. در علت نام گذاری صوفه گفته شده: روزی خواهر غوث، تکمه، وی را که به خدمت گزاری کعبه می پرداخت، به سبب شدت گرما در وضعی آشفته دید و او را به صوفه (پشم) همانند دانست و سپس وی بدین نام خوانده شد.

[ویکی فقه] اجازه (ابهام زدایی). واژه اجازه ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • اجازه (فقه)، به معنی اظهار رضایت و صدور جواز انجام عمل یا روی دادن حالتی و دارای کاربرد در ابواب مختلف فقه• اجازه (حدیث)، یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم حدیث، به معنای اجازه شیخ به راوی برای نقل حدیث از وی یا از کتاب وی
...

[ویکی شیعه] اجازه (ابهام زدایی). اجازه ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:

[ویکی فقه] اجازه (حدیث). اجازه، از اصطلاحات علم حدیث بوده و به این معناست که شیخ به راوی اجازه و اذن دهد تا شنیده، یا کتاب روایی او را نقل کند.
«اجازه» مصدر افعال از ریشه «جواز الماء» (=عبور آب) به معنای عبور دادن آب است و از آنجا که بر علم از باب استعاره آب اطلاق می شود، اجازه به معنای عبور دادن دانش بکار رفته است. گویا شیخ با اجازه دادن، زمینه عبور و جریان یافتن دانش را فراهم ساخته است.
تعریف اجازه
اجازه در اصطلاح به این معناست که شیخ به راوی اجازه و اذن دهد تا شنیده، یا کتاب روایی او را نقل کند و از آنجا که چنین اجازه ای به منزله آن است که شیخ تمام روایات خود، یا روایات کتابش را برای راوی نقل کرده باشد. آن را از شیوه های تحمل حدیث دانسته و بر جواز آن تاکید کرده اند.
اقسام اجازه
اجازه می تواند گفتاری صریح، هم چون «اجزت لک روایة الحدیث الفلانی»، یا گفتار غیر صریح، نظیر پاسخ آری دادن در پرسش این که آیا به فلانی اجازه دادی؟ یا با اشاره یا با کتابت انجام گیرد. هم چنین اجازه را از نظر مشخص بودن، یا نبودن مخاطب، یا موضوع اجازه به اقسامی تقسیم کرده اند. با توجه به آن که اجازه به صورت کلی انجام می گیرد به مراتب از اعتبار کمتری نسبت به سماع و قرائت بر شیخ برخوردار است و به نظر می رسد که این شیوه بیشتر در میان متاخران و به ویژه در زمانی که فرصت کافی برای دریافت آحاد احادیث نبوده، انجام می گرقته است.از سوی دیگر دانستنی است که سنت اجازه پس از تدوین در جوامع روایی به عنوان تیمن و تبرک استمرار یافته است. به عنوان مثال علامه مجلسی از مشایخ حدیثی ای؛ هم چون آقا حسین خوانساری، شیخ حر عاملی اجازه روایت دریافت کرد، چنان که چهره هایی؛ هم چون شیخ عباس قمی، یا شیخ آقابزرگ تهرانی از اساتید حدیث خود اجازه روایی گرفته اند. چنین اجازاتی به معنای عدم اعتبار روایات نقل شده بدون اجازه نامه ها و اعتبار آنها با وجود این اجازات نیست، بلکه از باب تیمن و تبرک هم چنان استمرار یافته است.
ترجیح اجازه بر سماع
...

[ویکی فقه] اجازه (شعر). یکی از آرایه های ادبی که در ادبیات فارسی بالاخص شعر فارسی، کاربرد فراوان دارد اجازه در شعر می باشد. بدین معنا که شعر ناتمام شاعری را شاعر دیگری تمام کند.
اجازه در شعر آن است که شاعر مصراعی را که دیگری گفته است تمام کند؛ یعنی برای آن مصراع دومی بیاورد، تا بیتی ساخته شود.نمونۀ اجازه آن است که شاعری نزد صائب تبریزی این مصراعِ مهمل را عرضه کرد:از شیشۀ بی می، می بی شیشه طلب کن •••• (و صائب بی درنگ گفت:)حقّ را زدلِ خالی از اندیشه طلب کنو آن مصراع مهمل را به بیتی پر معنی بدل کرد.
اجازه در علم قافیه
در علم قافیه نیز، عنوان یکی از عیب های موسیقایی قافیه است.۱) خواجه نصیرالدّین طوسی «اجازه» را اختلافِ حرفِ رَویّ دانسته به شرط آن که دو حرفِ روی مختلف دارای مخرجی یگانه یا متقارب باشند.مانند:رو به جای آر اندر این کار احتیاط •••• زآن که جز بر تو ندارم اعـــــتمادکه در قافیۀ مصراع اوّل (احتیاط) حرف «طاء» و در قافیۀ مصراع بعد (اعتماد) حرف «دال» در محلّ رَوی واقع شده است. ۲) برخی دیگر اختلافِ حرکتِ حرف پیش از روی مقید را اجازه نامیده اند.مانند:از غــصّۀ هـــــجران تو دل پُر دارم •••• پیوسته از آن دیده به خون تر دارمو اختلاف دو روی قریب المخرج را «اِجازه» نامیده اند.
دانش نامه زبان و ادب فارسی، سعادت، اسماعیل، تهران، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴، ج۱، ص۲۱۰.
۱. ↑ دانش نامه زبان و ادب فارسی، سعادت، اسماعیل، تهران، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴، ج۱، ص۲۱۰.
منبع
...

[ویکی اهل البیت] اجازه (علم الحدیث). اجازه به معنای اذن استاد به شاگرد در نقل مسموعات یا مؤلفات خویش است، گرچه شاگرد از استاد سماع نکرده باشد. اجازه در اصطلاح محدثان یکی از طرق تحمل حدیث است.
اجازه در اصطلاح محدثان عبارت است از: اذن شفاهی یا کتبی به کسی در نقل حدیث که شخص اجازه دهنده، استاد (شیخ) اجازه گیرنده محسوب می شود. بدین معنا که افراد از ناحیه اساتید خود رسماً اجازه گزارش حدیث می گرفتند. این اجازه نامه ها معمولاً به صورت کتبی بوده است و استاد به شاگردش اجازه می داد که آنچه را که از او شنیده یا بر او خوانده یا در کتاب های حدیثی آمده است، نقل کند.
اجازه بر چند قسم می باشد:
کسانی که این گونه اجازه را کافی نمی دانند، می بایست فقط روایاتی را که شیخ هنگام اجازه به تلمیذ، سماع نموده است از او نقل کنند.
تنبیه 1. ابن عبدالبر فرموده است: شایسته است در مورد اجازه کتبی به کسی، لفظی را که نوشته نیز به زبان آورد یا لااقل هنگام نوشتن اجازه برای تلمیذ، آنچه را می نویسد در دل بگذارند.
تنبیه 2. ابن حزم اصولاً اجازه را در تمام اقسامی که یاد شده بدعت شمرده و جایز نمی داند، زیرا (به عقیده وی) دلیلی از شرع بر نقل آنچه را نشنیده نداریم.
در ابتدای کار، گزارش از معصومین علیهم السلام، نیازی به داشتن اجازه از استاد و معصوم علیه السلام نبوده است چه این گزارش از معصومین علیهم السلام نقل شود یا از دیگر گزارشگران حدیث و یا از کتاب حدیث. اما آن گونه که شواهد تاریخی نشان می دهد اجازه در نیمه دوم قرن سوم و قرن چهارم متداول بوده است. محدث نوری در خاتمه مستدرک الوسایل از تلعکبری نقل می کند که پدرش در سال 313 هجری از محمد بن اشعث کوفی که ساکن مصر بود اجازه روایت کتاب او را که اشعثیان نام داشت گرفته بود. کار اجازه تا مدت ها ادامه داشت تا این که پس از ثبت احادیث توسط بزرگان حدیث شیعه در کتاب ها و جوامع حدیثی و نسخه برداری های متعدد از آن ها و امکان گزارش حدیث از آن جوامع و شناخته شدن احادیث آن جوامع ضرورت اجازه نقل روایت کم کم از بین رفته و بیشتر به یک عمل تبرّکی و تیمّنی درآمد.

[ویکی فقه] اجازه (فقه). اجازه به معنی اظهار رضایت و صدور جواز انجام عمل یا روی دادن حالتی می باشد. جایگاه اصلی عنوان یاد شده در باب تجارت بحث بیع فضولی است، لیکن به تناسب در دیگر باب های عقود و ایقاعات نیز از آن سخن رفته است.
به ابراز رضایت از جانب کسی که رضایت او از نظر شرع، در تأثیر عقد یا ایقاع بعد از وقوع آن دو، شرط است، اجازه و به اجازه دهنده، مجیز گفته می شود.
تفاوت اجازه و اذن
تفاوت میان اجازه و اذن این است که اجازه اظهار رضایت بعد از وقوع عقد یا ایقاع است، اما اذن، ابراز رضایت قبل از وقوع آن می باشد.
ناقله یا کاشفه بودن اجازه
اثرگذاری عقدی که به شکل فضولی انجام گرفته، متوقف بر اجازه کسی است که حق اجازه دادن دارد مانند مالک یا ولی که در حکم مالک است، لیکن پس از اجازه، در این که آثار عقد از زمان اجازه بر آن مترتب می شود- که از آن به «اجازه ناقله» تعبیر می شود- یا اجازه، کشف از صحت عقد از زمان وقوع آن می کند- که به آن «اجازه کاشفه» گویند- اختلاف است. نظر مشهور، قول دوم است.
← ثمره اختلاف در ناقله یا کاشفه بودن اجازه
...

واژه نامه بختیاریکا

بُر

جدول کلمات

بار

پیشنهاد کاربران

رواداشت
از بن واژه ی "رواداشتن" به چم اجازه دادن/گرفتن
نمونه:
اجازه می داد = روا می داشت
اجازه داد = روا داشت
�رواداشت� با �روا داشت� ناهمسان است! یکمی به چم "اجازه" در نخش اسم و دومی در نخش کارواژه به چم اجازه داد است.

در ادب و فرهنگ زبان پهلوی واژه دستوریح یا همان دستوری یا پروانه میباشد

گذاشتن
روا دانستن
پروانه

رهگشا
ره گشودن
ره گشایی
رهگشان


اظهار شخصی که قانون رضای او را منشا تأثیر عقد یا ایقاعی دانسته است که از دیگری صادر شده است

پذیرش

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: هیلان ( کردی ) ، آنوژین ( سنسکریت: اَنوجنیا ) ، آتیسار ( سنسکریت: اَتیسَرگَ )

جواز

اذن

رخصت

روا -
اجازه دادن =روا دادن یا داشتن
اجازه گرفتن= روا گرفتن

بگذارید = اجازه بدهید
مانند : اجازه بدهید بروند = بگذارید بروند
اجازه دادن = روا داشتن
مانند : اجازه کار کردن را به آنها بدهید= روا داشته باشید که آنها هم کار کنند

لغت سنسکریت موچ मुच् muc به معنای روا آزاد اجازه بودن/زیستن free let live let go allow است که در ایران از آن لغت مجاز ( موچ آز مانند نماز - آغاز ) را ساخته اند. بدینسان روشن میشود که عرب لغت اجازه را از روی لغت مچاز=مجاز جعل کرده است.



این واژه ( اجازه ) ریشه ی پارسی آریایی دارد از موچ و مجاز در سنسکریت گرفته شده است!

گذاشتن ( بجای اجازه دادن )

نمونه:
�کانادا و ۴۰ کشور دیگر در نشست ꞌشورای هوده ی آدمی سازمان [نامور به] ملت های یگانهꞌ از پکن خواستند، بگذارد بازرسانِ ( ناظران ) ناوابسته ی ( مستقل ) جهانی هر چه زودتر ( سریع تر ) و ꞌبدون هیچ راهبستی ( محدودیتی ) ꞌ از استان ( ایالت ) ꞌسین کیانگꞌ بازرسی کنند. �

بجای:
کانادا و ۴۰ کشور دیگر در اجلاس شورای حقوق بشر سازمان ملل از پکن خواستند به ناظران مستقل و بین المللی اجازه دهد که . . .

برگرفته از پی نوشت یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2021/06/blog - post_607. html


اذن، رخصت

گلدسته. [ گ ُ دَ ت َ / ت ِ ] ( اِ مرکب ) اجازه. پروانه. رخصت. دستوری. اذن :
مسکین که ز دهر جز دل خسته نیافت
هرگز دَرِ آلاه ترا بسته نیافت
ایام نریخت خون خصم تو چو گل
تا از سر شمشیرتو گلدسته نیافت.
اشرفی سمرقندی.

دادن حق به کسی برای انجام کاری و مواخذه نکردن او

پذیرش. پشتیبانی. آزادی. فرمان.

رهایش . . رها سازی. . . رهایی بخشیدن . .

/گذاشت / از گذاشتن . . . . مانند شناخت، پرداخت، پنداشت. . . . .


کلمات دیگر: