تضمین . [ ت َ ] (ع مص ) چیزی را به پایندانی فرا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). چیزی را به ضمان دادن .(ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || پذیرانیدن و تاوان دادن او را آن چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پذیرانیدن و ضامن گردانیدن کسی را. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). غرامت دادن کسی چیزی را. (از اقرب الموارد). || در پناه و جای آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در پناه خود درآوردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || در میان چیزی نهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). در ظرف قرار دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در ظرف قرار دادن چیزی را. (از اقرب الموارد). چیزی در میان چیزی نهادن .(ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). چیزی را در میان نهادن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || (اصطلاح قافیه ) در فن عروض وابسته بودن قافیه ٔ بیت است به مابعد خود بدان سان که بیت بالاستقلال فایدت (معنی ) نکند و آن عیب است . (از اقرب الموارد). نوع اول آن است که تمام معنی بیت اول به بیت دوم متعلق باشد و بر آن موقوف . و آن بیت را مضمن خوانند و ضمان مال در شریعت آن است که کسی ذمت خویش را در تعلق دین با ذمت مدیون پیوندد و گویند در ضمان خدا باش یعنی به حفظ و کلائت خدا پیوسته باش و بحکم آنکه استادان صنعت گفته اند که شعر چنان میباید که هر بیت بنفس خویش مستقل باشد و جز در ترتیب معانی و تنسیق سخن بیکدیگر محتاج نباشد، بدین جهت تضمین را عیب شمرده اند. پس هرچند این احتیاج و تعلق بیشتر بود، بیت معیب تر باشد و فی الجمله این معنی در اشعار عرب بیشتر تواند بود برای آن که در شعر تازی می افتد که از یک کلمه بعضی قافیت
مصراع اول میشود و بعضی اول مصراع دوم چنانکه گفته اند:
لم ابک للاظعان ولت ام لرسَ
م مقفر اوحش منهم و درس .
کلمه ٔ لرسم را دو نیمه کرده است و رس را قافیه ٔ درس ساخته و میم را از آخر
اسم به اول مصراع دوم برده . و شک نیست که این جنس مضمن قبیح باشد اما چون در اشعار پارسی این جنس تفریقات الا در نظمی که بر سبیل هزل و ظرافت گویند نیفتد چنانکه سوزنی گفته است :
شادمان باد مجلس مستو
فی مشرق حمید دین الجو
هری آن صدر کز جواهرالَ
فاظ او اهل دین و دانش و دو
لت تفاخر کنند و جای تفا
خر بود زانک از آن جواهر طو
ق مرصع شود بگردن اب
نای ارباب فر و زینت و رو
نق آن طوق هرکه یافت براصَ
حاب دیوان و دین بود مستو
لی به اقبال و جاه و مجلس میَ
مون او زانک کلک اوست صنو
بر بستان نظم و نثر و معا
ملت ملک و دین و از هر نو
عی که جویی دروست جمله وبا
ز به آنست مثل او مستو
فی زهی خط و خامه ٔ تو مسلَ
سل و مشکین چو زلف لعبت نو
شاد و نوشاد شد بو دیَ
وان شاه نو اینت شادی نو.
....
توقیف معانی ابیات بر یکدیگر چندان قبیح نباشد که آن رادر معایب شعر باید آورد بلکه از این جنس افتد که سخت بدیع و نادر باشد چنانکه مسعودسعد گفته است :
جوادکفی عادل دلی که در قسمت
ز ظلم و بخل نیامد نصیب او الا
که جام باده به ساقی دهد ز دست تهی
به تیغ سر بزند کلک را نکرده خطا.
و دیگری گفته است :
راست گویی که در دل شعرا
راست گویی که در دو چشم بشر
از پی مدحت تو رست زبان
وز پی دیدن تو خاست بصر.
و از جنس مضمنات آنچه متکلفان شعرای متقدم فراهم نهاده اند و آن را استدراک نام کرده سخت قبیح است هم از روی تضمین و هم از وجه استدراک چنانکه متکلفی گفته است :
نخواهم که باشد ترا خان و مان
نه نیزت که باشد دیه و دودمان
جز آگنده از نعمت و سیم و زر
جز آراسته از کهان و مهان .
|| (اصطلاح بدیع) درآوردن بیت دیگران در شعر خویش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تضمین کردن شاعر در شعر خود. (از اقرب الموارد). درآوردن شعر مشهور دیگری را در شعر خود. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و نوع دوم از تضمین آن است که
بیتی یا مصراعی از شعر دیگران در شعر خویش درج کند و این نوع اگردر م
وضع خویش متمکن باشد و در عذوبت و رونق ماقبل بیفزاید آن را پسندیده دارند چنانکه رشید گفته است و مصراع عنصری را تضمین کرده :
نمود تیغ تو آثار فتح و گفت فلک
چنین نماید شمشیر خسروان آثار.
و باشد که شاعر تنبیه کند در بیت خویش که در این شعر چیزی از گفته ٔ دیگران تضمین میکنم چنانکه انوری گفته است :
در این مقابله یک بیت ازرقی بشنو
نه از طریق تنحل بوجه استدلال
زمرد و گیه سبز هر دو همرنگند
و لیک زین به نگین دان کشند و زان بجوال .
و همو گفته است و هم شعر خویش تضمین کرده :
از گفته های خویش سه بیت از قصیده ای
کانجا نه معتبر بود اینجا نه مستعار
آورده ام بصورت تضمین درین مدیح
نز بهر آنک بر سخنم نیست اقتدار
لکن چو سنتی است قدیمی ، روا بود
احیاء سنت شعرای بزرگوار
ای فکرت تو مشکل امروز دیده ، دی
وی همت تو حاصل امسال داده پار
قادر به حکم بر همه کس آسمان صفت
فایض به جود بر همه کس آفتاب وار
در ابر اگر ز دست تو یک خاصیت نهند
دست تهی برون ندمد هرگز از چنار.
و اگر مثلی سایر در شعر خویش تضمین کند آن را ارسال المثل خوانند چنانکه بلمعالی رازی گفته است :
نادیده روزگارم ، از آن رسم دان نیم
آری بروزگار شود مرد رسم دان .
و چنانکه عنصری گفته است :
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار.
و همو گفته است و بیشتر مصاریع امثال است :
فعل آلوده گوهر آلاید
از خم سرکه سرکه پالاید
هر کجا گوهری بدست بدی ست
بدگهر نیک چون تواند زیست
بد ز بدگوهران پدید آید
هر کسی آن کند کزو زاید.
(از المعجم فی معاییر اشعارالعجم چ مدرس رضوی صص
218 -
222)
: و شرایط سخن آرایی در تضمین امثال و تلفیق آیات ... تقدیم نموده آید. (کلیله و دمنه ).
آورده ام سه بیت به تضمین ز شعر خویش
در مرثیه بنام نریمان برآمده .
خاقانی .
این قطعه کنم بمدح تضمین
کاستاد منم سخنوران را.
خاقانی .
ز گفته ٔ قدما بیتی از رهی بشنو
که هست تضمین بر آستین شعر طراز.
کمال اسماعیل .
و رجوع به ترجمان البلاغه چ آتش ص
103 و حدایق السحر چ مرحوم اقبال ص
72 و مرآت الخیال و آنندراج شود.