کلمه جو
صفحه اصلی

تضمین


مترادف تضمین : پشتوانه، وثیقه، پایندانی، پذرفتاری، تعهد، ضمانت، کفالت، ضامن شدن

برابر پارسی : پایندانی، پشتیبانی، تاوان دادن، در پناه

فارسی به انگلیسی

assurance, entailment, guarantee, indemnity, pawn, safeguard, safety net, surety, testimonial, undertaking, warranty, security, giving a security, insertion or anothersverses in ones own poem

guarantee, security, giving a security, insertion or another'sverses in one's own poem


assurance, entailment, guarantee, indemnity, pawn, safeguard, safety net, surety, testimonial, undertaking, warranty


فارسی به عربی

امن , تامین , تضمین , ختم

عربی به فارسی

دلا لت ضمني , توارد ذهني , معني , تجسم , در برداري , تضمين , درج


مترادف و متضاد

۱. پشتوانه، وثیقه
۲. پایندانی، پذرفتاری، تعهد، ضمانت، کفالت
۳. ضامن شدن


seal (اسم)
مهر، نشان، تضمین، خاتم، سوگند ملایم، خوک ابی، گوساله ماهی

assurance (اسم)
گرفتاری، اطمینان، گستاخی، خود رایی، خود سری، تعهد، تضمین، بیمه، ضمانت، قید، پشت گرمی، خاطرجمعی، وثیقه، گروی، دلگرمی

security (اسم)
اطمینان، ضامن، تضمین، ضمانت، وثیقه، ضمانت نامه، گرو، سلامت، سلامتی، امان، اسایش خاطر، امنیت، ایمنی، تامین

embodiment (اسم)
تجسم، تضمین، درج، در برداری

warranty (اسم)
تعهد، تضمین، ضمانت، ضمانت نامه، پابندان، گارانتی، امر مورد تعهد یا تضمین

guaranty (اسم)
تضمین، ضمانت، وثیقه

collateral (اسم)
تضمین

پشتوانه، وثیقه


پایندانی، پذرفتاری، تعهد، ضمانت، کفالت


فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) بر عهده گرفتن تاوان ضامن شدن پذرفتاری کردن . ۲ - درپناه خود در آوردن . ۳ - در ظرفی قرار دادن ( چیزی را ) ۴ - ( ادب ) آوردن مصراع بیت یاابیاتی ازشعردیگران درضمن شعرخود اگر شعر مشهور و شاعر آن شناخته باشد احتیاجی بذکر نام آن شاعر نیست والا باید نام او را ذکر کرد تا(( سرقت ) ) محسوب نشود . ۵ -( اسم ) پذرفتاری پایندانی . جمع : تضمینات .

تعهد سازنده یا فروشندۀ کالا در قبال خریدار برای ارائۀ خدمات پس از فروش در طی مدت مشخص متـ . ضمانت


فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - بر عهده گرفتن تاوان ، ضمانت کردن . ۲ - بیتی یا مصراعی که شاعری از شاعر دیگر در شعر خود بیاورد.

لغت نامه دهخدا

تضمین. [ ت َ ] ( ع مص ) چیزی را به پایندانی فرا کسی دادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از زوزنی ). چیزی را به ضمان دادن.( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || پذیرانیدن و تاوان دادن او را آن چیز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پذیرانیدن و ضامن گردانیدن کسی را. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). غرامت دادن کسی چیزی را. ( از اقرب الموارد ). || در پناه و جای آوردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). در پناه خود درآوردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || در میان چیزی نهادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). در ظرف قرار دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). در ظرف قرار دادن چیزی را. ( از اقرب الموارد ). چیزی در میان چیزی نهادن.( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). چیزی را در میان نهادن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || ( اصطلاح قافیه ) در فن عروض وابسته بودن قافیه بیت است به مابعد خود بدان سان که بیت بالاستقلال فایدت ( معنی ) نکند و آن عیب است. ( از اقرب الموارد ). نوع اول آن است که تمام معنی بیت اول به بیت دوم متعلق باشد و بر آن موقوف. و آن بیت را مضمن خوانند و ضمان مال در شریعت آن است که کسی ذمت خویش را در تعلق دین با ذمت مدیون پیوندد و گویند در ضمان خدا باش یعنی به حفظ و کلائت خدا پیوسته باش و بحکم آنکه استادان صنعت گفته اند که شعر چنان میباید که هر بیت بنفس خویش مستقل باشد و جز در ترتیب معانی و تنسیق سخن بیکدیگر محتاج نباشد، بدین جهت تضمین را عیب شمرده اند. پس هرچند این احتیاج و تعلق بیشتر بود، بیت معیب تر باشد و فی الجمله این معنی در اشعار عرب بیشتر تواند بود برای آن که در شعر تازی می افتد که از یک کلمه بعضی قافیت مصراع اول میشود و بعضی اول مصراع دوم چنانکه گفته اند:
لم ابک للاظعان ولت ام لرسَ
م مقفر اوحش منهم و درس.
کلمه لرسم را دو نیمه کرده است و رس را قافیه درس ساخته و میم را از آخر اسم به اول مصراع دوم برده. و شک نیست که این جنس مضمن قبیح باشد اما چون در اشعار پارسی این جنس تفریقات الا در نظمی که بر سبیل هزل و ظرافت گویند نیفتد چنانکه سوزنی گفته است :
شادمان باد مجلس مستو
فی مشرق حمید دین الجو
هری آن صدر کز جواهرالَ
فاظ او اهل دین و دانش و دو
لت تفاخر کنند و جای تفا
خر بود زانک از آن جواهر طو
ق مرصع شود بگردن اب
نای ارباب فر و زینت و رو

تضمین . [ ت َ ] (ع مص ) چیزی را به پایندانی فرا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). چیزی را به ضمان دادن .(ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || پذیرانیدن و تاوان دادن او را آن چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پذیرانیدن و ضامن گردانیدن کسی را. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). غرامت دادن کسی چیزی را. (از اقرب الموارد). || در پناه و جای آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در پناه خود درآوردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || در میان چیزی نهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). در ظرف قرار دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در ظرف قرار دادن چیزی را. (از اقرب الموارد). چیزی در میان چیزی نهادن .(ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). چیزی را در میان نهادن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || (اصطلاح قافیه ) در فن عروض وابسته بودن قافیه ٔ بیت است به مابعد خود بدان سان که بیت بالاستقلال فایدت (معنی ) نکند و آن عیب است . (از اقرب الموارد). نوع اول آن است که تمام معنی بیت اول به بیت دوم متعلق باشد و بر آن موقوف . و آن بیت را مضمن خوانند و ضمان مال در شریعت آن است که کسی ذمت خویش را در تعلق دین با ذمت مدیون پیوندد و گویند در ضمان خدا باش یعنی به حفظ و کلائت خدا پیوسته باش و بحکم آنکه استادان صنعت گفته اند که شعر چنان میباید که هر بیت بنفس خویش مستقل باشد و جز در ترتیب معانی و تنسیق سخن بیکدیگر محتاج نباشد، بدین جهت تضمین را عیب شمرده اند. پس هرچند این احتیاج و تعلق بیشتر بود، بیت معیب تر باشد و فی الجمله این معنی در اشعار عرب بیشتر تواند بود برای آن که در شعر تازی می افتد که از یک کلمه بعضی قافیت مصراع اول میشود و بعضی اول مصراع دوم چنانکه گفته اند:
لم ابک للاظعان ولت ام لرسَ
م مقفر اوحش منهم و درس .
کلمه ٔ لرسم را دو نیمه کرده است و رس را قافیه ٔ درس ساخته و میم را از آخر اسم به اول مصراع دوم برده . و شک نیست که این جنس مضمن قبیح باشد اما چون در اشعار پارسی این جنس تفریقات الا در نظمی که بر سبیل هزل و ظرافت گویند نیفتد چنانکه سوزنی گفته است :
شادمان باد مجلس مستو
فی مشرق حمید دین الجو
هری آن صدر کز جواهرالَ
فاظ او اهل دین و دانش و دو
لت تفاخر کنند و جای تفا
خر بود زانک از آن جواهر طو
ق مرصع شود بگردن اب
نای ارباب فر و زینت و رو
نق آن طوق هرکه یافت براصَ
حاب دیوان و دین بود مستو
لی به اقبال و جاه و مجلس میَ
مون او زانک کلک اوست صنو
بر بستان نظم و نثر و معا
ملت ملک و دین و از هر نو
عی که جویی دروست جمله وبا
ز به آنست مثل او مستو
فی زهی خط و خامه ٔ تو مسلَ
سل و مشکین چو زلف لعبت نو
شاد و نوشاد شد بو دیَ
وان شاه نو اینت شادی نو.
....
توقیف معانی ابیات بر یکدیگر چندان قبیح نباشد که آن رادر معایب شعر باید آورد بلکه از این جنس افتد که سخت بدیع و نادر باشد چنانکه مسعودسعد گفته است :
جوادکفی عادل دلی که در قسمت
ز ظلم و بخل نیامد نصیب او الا
که جام باده به ساقی دهد ز دست تهی
به تیغ سر بزند کلک را نکرده خطا.
و دیگری گفته است :
راست گویی که در دل شعرا
راست گویی که در دو چشم بشر
از پی مدحت تو رست زبان
وز پی دیدن تو خاست بصر.
و از جنس مضمنات آنچه متکلفان شعرای متقدم فراهم نهاده اند و آن را استدراک نام کرده سخت قبیح است هم از روی تضمین و هم از وجه استدراک چنانکه متکلفی گفته است :
نخواهم که باشد ترا خان و مان
نه نیزت که باشد دیه و دودمان
جز آگنده از نعمت و سیم و زر
جز آراسته از کهان و مهان .
|| (اصطلاح بدیع) درآوردن بیت دیگران در شعر خویش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تضمین کردن شاعر در شعر خود. (از اقرب الموارد). درآوردن شعر مشهور دیگری را در شعر خود. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و نوع دوم از تضمین آن است که بیتی یا مصراعی از شعر دیگران در شعر خویش درج کند و این نوع اگردر موضع خویش متمکن باشد و در عذوبت و رونق ماقبل بیفزاید آن را پسندیده دارند چنانکه رشید گفته است و مصراع عنصری را تضمین کرده :
نمود تیغ تو آثار فتح و گفت فلک
چنین نماید شمشیر خسروان آثار.
و باشد که شاعر تنبیه کند در بیت خویش که در این شعر چیزی از گفته ٔ دیگران تضمین میکنم چنانکه انوری گفته است :
در این مقابله یک بیت ازرقی بشنو
نه از طریق تنحل بوجه استدلال
زمرد و گیه سبز هر دو همرنگند
و لیک زین به نگین دان کشند و زان بجوال .
و همو گفته است و هم شعر خویش تضمین کرده :
از گفته های خویش سه بیت از قصیده ای
کانجا نه معتبر بود اینجا نه مستعار
آورده ام بصورت تضمین درین مدیح
نز بهر آنک بر سخنم نیست اقتدار
لکن چو سنتی است قدیمی ، روا بود
احیاء سنت شعرای بزرگوار
ای فکرت تو مشکل امروز دیده ، دی
وی همت تو حاصل امسال داده پار
قادر به حکم بر همه کس آسمان صفت
فایض به جود بر همه کس آفتاب وار
در ابر اگر ز دست تو یک خاصیت نهند
دست تهی برون ندمد هرگز از چنار.
و اگر مثلی سایر در شعر خویش تضمین کند آن را ارسال المثل خوانند چنانکه بلمعالی رازی گفته است :
نادیده روزگارم ، از آن رسم دان نیم
آری بروزگار شود مرد رسم دان .
و چنانکه عنصری گفته است :
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار.
و همو گفته است و بیشتر مصاریع امثال است :
فعل آلوده گوهر آلاید
از خم سرکه سرکه پالاید
هر کجا گوهری بدست بدی ست
بدگهر نیک چون تواند زیست
بد ز بدگوهران پدید آید
هر کسی آن کند کزو زاید.
(از المعجم فی معاییر اشعارالعجم چ مدرس رضوی صص 218 - 222) :
و شرایط سخن آرایی در تضمین امثال و تلفیق آیات ... تقدیم نموده آید. (کلیله و دمنه ).
آورده ام سه بیت به تضمین ز شعر خویش
در مرثیه بنام نریمان برآمده .

خاقانی .


این قطعه کنم بمدح تضمین
کاستاد منم سخنوران را.

خاقانی .


ز گفته ٔ قدما بیتی از رهی بشنو
که هست تضمین بر آستین شعر طراز.

کمال اسماعیل .


و رجوع به ترجمان البلاغه چ آتش ص 103 و حدایق السحر چ مرحوم اقبال ص 72 و مرآت الخیال و آنندراج شود.

فرهنگ عمید

۱. برعهده گرفتن تاوان و غرامت، تاوان دادن.
۲. در پناه خود درآوردن.
۳. چیزی را در ظرفی قرار دادن، گنجانیدن.
۴. (ادبی ) آوردن یک بیت یا مصراع از شاعر دیگر در شعر خود. اگر آن شعر از شاعر معروفی باشد حاجت به بردن نام او نیست والا باید به نام گویندۀ آن اشاره کرد.

دانشنامه عمومی

تضمین از آرایه های ادبی و به معنی آوردن آیه، حدیث، یا سخن مشهور در بین سخن است. هم چنین، اگر شاعر، تمامی مصراع یا بیتی را از شاعری دیگر در سخن خود بیاورد، تضمین خوانده می شود. اگر شاعر یا نویسنده ای مثلی را که پیش از وی رواج داشته، در میان نوشته یا سروده خود بیاورد نیز تضمین خوانده می شود.
همایی، استاد جلال الدّین. فنون بلاغت و صناعات ادبی، جلد اوّل (صنایع لفظی بدیع و اقسام شعر فارسی)، چاپ سوّم، انتشارات توس، تهران، ۱۳۶۴
همایی، استاد جلال الدّین. فنون بلاغت و صناعات ادبی، جلد دوّم (صنایع بدیع و سَرَقات ادبی)، چاپ سوّم، انتشارات توس، تهران، ۱۳۶۴
صنعت تضمین با ایجاد تنوع، به آرایش سخن کمک می کند. همچنین، تضمین پدیدآورنده ایجاز در سخن است و آگاهی شاعر را از قلمروهای گوناگون کلام نشان می دهد. در زمانی که شاعر، سخن یا شعر معروفی را تضمین کند، معمولاً نام سراینده یا گوینده نوشته نمی شود. اما اگر شعر یا سخن مشهور نباشد، عموماً نام سراینده یا نویسنده سخن نیز ذکر می گردد. تضمین هنری یا تضمین طبیعی در نهایت ایجاز انجام می پذیرد.
در بیت بالا، حافظ بخشی از آیهٔ هشتم سورهٔ بینه را در کلام خویش عیناً به کار برده است، که در این جا تضمین هنری به شمار می آید.
تضمین سعدی از سروده فردوسی:

دانشنامه آزاد فارسی

تَضمین
(در لغت به معنی گنجاندن) در اصطلاح بدیع، آوردن کلام گوینده ای دیگر در کلام خود. بدین معنی که شاعر شعر دیگری را درخلال شعر خود، به مناسبت و به ضرورت، بیاورد تا، به کمک آن، سخن خود را محکم و زیبا سازد: چه خوش گفت فردوسی پاک زاد/که رحمت بر آن تربت پاک باد: «میازار موری که دانه کش است/که جان دارد و جان شیرین خوش است» (سعدی) شرط اصلی تضمین آن است که گوینده باید حتماً، آشکارا یا به کنایه، به این نکته اشاره کند که آنچه نقل می کند از دیگری است، مگر این که کلامِ نقل شده چنان مشهور باشد که نیازی به ذکر گویندۀ آن نباشد؛ زیرا اگر گوینده مأخذ خود را ذکر نکند، کار او از سرقات ادبی به شمار خواهد رفت. این اشاره غالباً به دو صورت انجام می شود: ۱. اشارۀ صریح به نام گویندۀ قبلی (در این جا: کمال الدین اسماعیل): من جرعه نوش بزم تو بودم هزار سال/کِی ترک آبخورد کند طبع خوگرم/ور باورت نمی کند از بنده این حدیث/از گفتۀ کمال دلیلی بیاورم: «گر برکَنَم دل از تو و بردارم از تو مهر/آن مهر بر که افکنم، آن دل کجا برم؟» (حافظ) ۲. ذکر نام گویندۀ قبلی به اشاره و کنایه و با ذکر «مدعی» به جای شاعر قبلی (در این جا: سنایی): گفتِ عالِم به گوش جان بشنو/ور نمانَد به گفتنش کردار/باطل است آن که مدّعی گوید:/ «خفته را خفته کِی کند بیدار؟»/مرد باید که گیرد اندر گوش/ورنبشته ست پند بر دیوار (سعدی) تضمین غالباً شامل یک جمله یا یک مصرع یا یک دو بیت است. گاه تضمین نقل قول مستقیم نیست و گویندۀ دومی مضمون گفتار گویندۀ اولی را با تغییراتی آورده است: همه اندرز من به تو این است/که تو طفلی و خانه رنگین است (سنایی)/زین سبب گفت آن حکیم هوشیار: که تو طفلی، خانه پرنقش و نگار (مولوی) نوع دیگر تضمین آن است که غزلی از شاعر دیگری را به صورت مسمّط تضمین کنند. مثلاً غزل سعدی با مطلع «من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی» را شهریار تضمین کرده است که بند اول آن چنین است: ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی/حیف باشد، مه من، کاین همه از مهر جدایی/گفته بودی جگرم خون نکنی، باز کجایی/«من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی/عهد نابستن از آن بِهْ که ببندی و نپایی» گاه نیز قطعۀ شاعری دیگر را تضمین کنند. چنان که قطعۀ سعدی با مطلع «گِلی خوش بوی در حمام روزی» را ملک الشعرای بهار تضمین کرده است که بند اول آن چنین است: شبی در محفلی با آه و سوزی/شنیدستم که مرد پاره دوزی/چنین می گفت با پیر عجوزی: «گلی خوش بوی در حمام روزی/رسید از دست محبوبی به دستم»

فرهنگ فارسی ساره

پایندانی، پشتیبان


فرهنگستان زبان و ادب

{guaranty, warranty} [عمومی] تعهد سازنده یا فروشندۀ کالا در قبال خریدار برای ارائۀ خدمات پس از فروش در طی مدت مشخص متـ . ضمانت

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تضمین (ابهام زدایی). تضمین ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • تضمین قرآن، اقتباس بخشی از قرآن در کلام• تضمین (علوم قرآنی)، تحمل معنای فعل توسط فعل دیگر، و همچنین در اسم یا حرف• تضمین (اصول)، فهماندن معنای یک کلمه در ضمن کلمه دیگر• تضمین (علم نحو)، اصطلاحی در نحو عربی• تضمین (علم بدیع)، اصطلاحی در علم بدیع
...

پیشنهاد کاربران

گواهی

تضمین= گرو گذاشتن آبرو واعتبار چه در اسناد و چه در رهانیدن شخص متهم یا متخلف چون باز بین متهم و متخلف فرق بسیار است

این واژه و واژه های همخانواده آن برگفته از واژه زامن ایرانی است:
واژه آریایی زامن←ضامن ( زا=سزا - برای مین=عوض ) به معنای جانشین آلشت پشتیبان ردوبدل جابجایی در زبان روسی به شکل زامینا заменаو به معنای replacement exchange substitute commutation backup ثبت شده که ریشه مین در سنسکریت به شکلमीनीते mInIte به معنای تعویض alter آمده است. عرب زامن را ضامن نوشته و سپس از ریشه فرضی ضمن واژگان ضمانت و تضمین و متضمن و تضامن را جعل کرده است. دانستنی است زامن معنای کلید و سوئیچ یا هرچیزجابجاشونده نیز میدهد همانطور که وظیفه دستگیره زامن در تفنگ خودکار تعویض حالت شلیک گلوله است.




گرانتی

پایندان
بادرود

واژه پارسی_آریایی زامن←ضامن ( زا=سزا - برای مین=عوض ) به مانای جانشین آلشت پشتیبان ردوبدل جابجایی در زبان روسی به شکل زامینا заменаو به مانای replacement exchange substitute commutation backup ثبت شده که ریشه مین در سنسکریت به شکلमीनीते mInIte به مانای تعویض alter آمده است. ارب زامن را ضامن نوشته و سپس از ریشه فَرزی ضمن واژگان ضمانت و تضمین و متضمن و تضامن را جعل کرده است. دانستنی است زامن مانای کلید و سوئیچ یا هرچیزجابجاشونده نیز میدهد همانتور که وزیفه دستگیره زامن در تفنگ خودکار تعویض هالت شلیک گلوله است.





تضمین=ضمیمه کردن اعتبار شخص معتبری در قباله یا سند و لذا ضمیمه کردن آیات حدیث شعر و غزل در شعر شاعر را هم تضمین میگویند و آن معانی فوق کاربرد تضمین و ضامن است والا هیچ معنی تضمین را ندارد

پایوری

از دید من، هیچکدام از برابرهای یاد شده در بالا به آرشِ باریکِ واژه ی از ریشه عربیِ �تضمین� نیست. واژه ی پارسی �پایوری� و کاربرد آن همراه با کارواژه های �شدن� و �نمودن� ( پایور شدن یا نمودن ) ، برابرِ درستِ این واژه ی راه یافته به زبان پارسی است. آن را نخستین بار در ویرایش نوشته ای در پیوند زیر ( یا شاید پیش تر ) بکار برده ام:
ب. الف. بزرگمهر یکم امرداد ماه ۱۳۹۲
http://www. behzadbozorgmehr. com/2013/07/blog - post_23. html




ضامن شدن

گارانتی

بر عهده گرفتن تاوان
ضمانت کردن


ضمانت کردن

تضمین از آرایه های ادبی و به معنی آوردن آیه، حدیث، یا سخن مشهور در بین سخن است.
تاکی غم وصال بسوزدمراجگر
از استادحبیب الله طاهری در کتاب سیمای آفتاب است که بنده تضمین کرده ام.
تاکی غم وصال بسوزدمراجگر
یک چشم به راه وچشمی مرا قمر

دل درفراق توپیوسته بیقرار
ای کعبه ی دلهای بیقرار مرا نظر
. . . . . . . . عجل علی ظهورک



کلمات دیگر: